بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۴۹ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

مدلی برای تکرار شدن

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۵۸ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 22 / 9 / 1389


تاملی در باب ضرورت الگوگیری از  روح بسیج در جنبش نرم ا فزاری (این یادداشت در اصل برای شماره چهاردهم هفته نامه سوزنبان ویژه روز بسیج نگاشته شده است.)


مقام معظم رهبری (روحی فداء) : اگر بگوئیم قوام انقلاب به بسیج است حرف گزافی نگفته ایم .
اگر انقلاب اسلامی آغاز تغییر در معانی ، مفاهیم ،ساختار ها و نظامات (سیاسی، اقتصادی ، اجتماعی و ...) و تحول در نفوس بشری هست – که هست – ضرورتاً برای تمام موارد مذکور نیازمند مدل و الگوی خاص خود (یعنی الگوی اسلامی – انقلابی ) می باشد ؛ چرا که افراد خاص با توانایی های منحصر به فرد هیچگاه پاسخگوی نیازمندی های بلند مدت و فراملی در حد و اندازه ی آرمان های انقلاب اسلامی نیستند . (در همین باب توجه کنید به دولت دکتر احمدی نژاد )
به همین دلیل انقلاب نیازمند تدوین مبانی و اصول خود در درجه اول و سپس مدل سازی بر مبنای آنها برای نیل به ساختار های محسوس و اجراشدنی در تمام زمینه ها و ابعاد می باشد . در حقیقت این فرآیند بخش اعظم همان چیزی است که امام خامنه ای(روحی فداء) در بیانات خویش از آن به جنبش نرم افزاری و یا تولید علم بومی یاد میکنند .
نمونه قابل ذکر برای این پروسه (که بسیار نیز از آن سخن گفته شده است و بسیار نیز مغفول مانده است) نظام ولایت مطلقه فقیه ، به مثابه ی نظام سیاسی خالص اسلامی بر مبنای اصول و ارزشهای اسلام ناب شیعی می باشد . نظام ولایت فقیه که حاصل بیش از هزار سال تکاپوی اسلام شیعی در گستره جهان اسلام و در تقابل و تعامل با جهان اهل سنت است بالاخره و با شجاعت و بصیرت حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) و در جریان انقلاب اسلامی شکل محسوس و بیرونی به خود گرفت و از عالم ذهن فقها و علمای شیعه قدم به عرصه اجتماع نهاد .
اما فراتر از این نظامات خاص سیاسی ، اقتصادی و ... ، انقلاب اسلامی واجد کلان مدل هایی نیز هست که اختصاص به یک زمینه ی محدود نداشته و اساساً صفت ذات انسان و جامعه ی اسلامی و انقلابی می باشد . ویژگی هایی از قبیل نظام توحیدی و خدا محور ، نظام ولایی و امام محور ، دین مداری و حیات دینی و ... . بطور مثال در نظام ولایت فقیه بعنوان یک نظام خاص سیاسی شاهد پارامتر هایی از قبیل ولایتمداری و دین محوری هستیم که اختصاصی به ولایت فقیه نداشته ولی این نظام بدون وجود آنها اساساً مجالی برای ظهور نمی یابد .
یکی از این کلان مدل های اصیل و اختصاصی انقلاب اسلامی که اولین بار به طور جدی در جریان جنگ تحمیلی ظهور گسترده اجتماعی و رسانه ای یافت ، بسیج مستضعفان می باشد .
بسیج متاسفانه از دو بعد مفهومی مورد بی مهری قرار گرفته است ؛ اول آنکه بسیج اشاره به تمامی مستضعفان عالم داشته و اختصاصی به ایران ، شیعیان و حتی مسلمانان ندارد حال آنکه شاهدیم حتی در میان مسئولان بسیج نیز این نکته اغلب مورد بی توجهی واقع می شود . واقعیتی که در ابتدای انقلاب و بواسطه ی ارتباط معنوی جامعه ی آنروز با حقیقت انقلاب بطور شهودی مورد توجه و تاکید اکثر اقشار مردم بوده است .
دومین بخش از جفاهایی که در حق بسیج شده است محدود نمودن آن در بسیج نظامی است . مسئله ای که شاید حاصل تقارن آغاز حرکت گسترده بسیج و ظهور اجتماعی آن با جنگ تحمیلی باشد و باعث متبادر شدن این معنا شود که بسیج به منزله ی یک گروه نظامی داوطلب مردمی و حامی نظام جمهوری اسلامی است حال آنکه بسیج نظامی (با تمام اهمیت آن و بدون بی توجهی به نقش آن در مسیر انقلاب) تنها یکی از تجلیات این شجره طیبه می باشد . همانطور که در سالهای آغازین استقرار نظام جمهوری اسلامی و همزمان با جنگ تحمیلی نیز در عرصه سازندگی و آبادانی شاهد بعدی دیگر از ابعاد این روح انقلابی بودیم و هم اکنون نیز در قالب اردوهای جهادی هستیم .
با فاصله گرفتن از سالهای دفاع مقدس و آغاز فعالیت دولت های سازندگی و توسعه سیاسی همزمان و همگام با سایر شاخصه های اصیل انقلابی و اسلامی که خواسته توسط معاندان و یا نا خواسته توسط دوستان غافل مورد هجمه قرار گرفت یا به فراموشی سپرده شد ، بسیج نیز محدود به برخی ظواهر و روبناها شد و نه تنها به مثابه ی یک روح برای تمام پیکره ی جامعه انقلابی ایران جریانی فعال و پویا نبود بلکه بعضاً از همان مواضع پیشین خود نیز مجبور به عقب نشینی شد .
هرچند در سالهای اخیر و در بعض حرکتهای محدود و از جانب برخی مجامع و افراد خاص شاهد زنده شدن و احیاء مجدد بعضی از مولفه های روحیه بسیجی بودیم اما هنوز نیز ساختارهای غرب زده و آشفته ی جامعه ی اکنونی ما قابلیت پذیرش روح خلاف آمد عادت بسیج را ندارد .
یکی از عرصه های نیازمند حرکتهای بسیجی وار برای پیشبرد مقاصد آن ، جنبش نرم افزاری و تولید علم بومی است . حوزه ای که بی هیچ شک و به شهادت تاکیدات روز افزون مقام عظمای ولایت (روحی فداء) و اقتضائات اجتماعی و بین المللی مهم ترین و سرنوشت سازترین قدم برنداشته شده ی انقلاب است که محتاج حرکت بسیجیان می باشد .
تبیین مولفه های کلیدی روح بسیج و حرکت بسیجی و نسبت آن با جنبش نرم افزاری نه در توان این قلم است و نه در حوصله ی این یادداشت، اما همینقدر هست که اگر کاری از ساختارهای فعلی آموزشی و تحقیقاتی ما بر می آمد قاعدتاً باید با گذشت بیش از سی سال از آغاز انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی شاهد نتایجی هرچند اولیه و جزئی می بودیم اما این انتظار اساساً یک انتظار عبث و آب در هاون کوبیدن است چرا که ساختارهای غربی و غرب زده ی نظام آموزشی (اعم از منابع ، اساتید ، روش تحقیق و تدریس و...) با انقلاب و اسلام در تعارض جدی و مبنایی قرار دارد و از این کوزه همان برون تراود که در اوست ... (نگاهی کوتاه به فارغ التحصیلان دانشگاهی و تحقیقات و کتب آنان موید جدی این مدعاست)
جنبش نرم افزاری که گام بعدی در حرکت انقلاب است و بدون آن بی هیچ تردید در جا خواهیم زد و راه به مقصود (که عبارت باشد از نیل به جامعه آماده گر برای ظهور )نخواهیم برد ، جز از کانال پژوهش و تحقیق با روح بسیجی قابل دستیابی نیست و بدون شک میان جنبش و بسیج نسبتی وثیق برقرار است که این را بدون آن تحققی نخواهد بود ... والسلام علی من التبع الهدی

از جان سینما چه میخواهید ؟

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۵۳ ب.ظ


(این یادداشت در اصل سرمقاله چهاردهمین شماره هفته نامه سوزنبان است )


شنیده اید که میگویند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ، حکایت ما و سینما هم همین است !


الان که دارید این یادداشت را مطالعه می فرمائید بیش از سی و دو سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد و مطمئنم شما نیز همانند حقیر هر وقت بحث سینما و تلویزیون شده است با جملاتی از این قبیل مواجه شده اید :


- چرا سینما همیشه در برابر انقلاب ساز مخالف می زند ؟


- چرا جو حاکم بر آثار سینمایی حتی با اولیات شرع مقدس نیز منافات دارد ؟


- جریانی مافیایی در سینما وجود دارد که نمی گذارد این رسانه در خدمت آرمانهای اسلامی قرار بگیرد !


- مقصر اصلی مسئولین فرهنگی هستند !


- ...


- و بالاخره چه میخواستیم و چه شد ...


این آخری حکایتگر استیصالیست که هم گریبانگیر مسئولین و مدیران فرهنگی و سینمایی ست و هم نخبگان و اقشار مذهبی .


استیصالی که هر چه میگذرد به سمت نحوی ناامیدی از وصول به آرمانها و پس از آن بیخیالی و تن در دادن به وضعیت موجود می گردد . ( وضعیت برنامه های نوروزی امسال تلویزیون و جشنواره فیلم فجر موید همین معناست !)


البته بعضی فوراً با غر زدن و ناله کردن از وضع موجود تمام تقصیرات را به گردن مسئولین می اندازند و در واقع راه فراری برای سلب تکلیف از خودشان پیدا می کنند غافل از اینکه بسیاری از همین مدیران فرهنگی پیش از آنکه مدیر شوند در نشریات و مطبوعات همین مطالب را حتی شاید خیلی بهتر از آنها بیان می کرده اند ( برای این داستان نیز شاهد مثال فراوان است !) اما به عمل کار براید به سخن دانی نیست !


اما حقیقت از منظر نگارنده آنست که سینما نیز مانند هر ظرفی برای مظروفی ساخته شده است و برای غیر آن غیر قابل استفاده است و یا در صورت استفاده نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد .


برای فهم بهتر فرض کنید بخواهید روی یک آبکش نیمرو درست کنید ! چه اتفاقی خواهد افتاد ؟!


سینما همان آبکشی است که در جهت پاسخگویی به نیازهایی خاص و در بستر فرهنگی خاصی و از دل تاریخی خاص و در جهتی خاص تکامل یافته است و به هیچ وجه ابزار مناسبی برای نیمروی اعتقادات و آرمانهای ما نیست !


فکر میکنم آنقدر منظورم واضح است که توضیح بیشتر بی احترامی به مخاطب خواهد بود مضافاً به اینکه تجربه تاریخ فیلمسازی نه فقط در ایران ( هرچند مصداق اتمش مملکت خودمان است) بلکه در تمامیت آن موید همین ادعاست !


البته باید متوجه باشیم که این مطلب منتهی به تعطیلی سینماها و رها کردن جریان سینما نیست بلکه بایستی با فهم عمیق و دقیق ماهیت این رسانه و گنجایش هایش سعی کنیم در جهت انتقال مفاهیم دینی و انقلابیمان همانقدر از سینما انتظار داشته باشیم که به حق و به جاست !


واضح است که معدود آثار سینمایی قابل قبول سینمای ایران نه تنها هیچکدام مثال نقض این ادعا نیست بلکه بالعکس شواهد مثال های بسیار عالی میباشد از فهم صحیح سینما و همچنین فهم معانی مدنظر و تطبیق این دو به نحوی که نه در دام شعارزدگی معمول فیلم های ارزشی بیفتد و نه دچار پیچیده نمایی غالب فیلم های به اصطلاح معناگرا و آوانگارد شود . که اولی باور پذیر و تاثیر گذار نیست و دومی بی جذابیت و بی مخاطب است و تازه این در صورتی است که کارگردان روشنفکر آن فهم درستی از دین و انقلاب داشته باشد !


بحث پیرامون ماهیت سینما و ظرفیت های آن و همچنین بحث های مصداقی را به وقتی دیگر موکول میکنم ، اما همینقدر بگویم قبری که بر سر آن نشسته و فاتحه میخوانید خالیست ...

آهای جبهه اینجاست !

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۵۲ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 16 / 2 / 1390

(این یادداشت برای سرمقاله شماره شانزدهم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است)


- کودک شش ساله بحرینی بر اثر استنشاق گاز اشک آور به شهادت رسید !


- نیروی های سعودی چند مسجد و حسینیه را در بحرین تخریب کردند!


- قذافی با بمب افکن هایش مواضع انقلابیون را بمباران می کند !


- مردم عربستان در نقاطی از این کشور دست به تظاهرات های پراکنده زدند !


- دانشجویان مصری در اعتراض به سخنان شیمون پرز تظاهرات کردند !


و اما ایران ...


- ستون های سایت های و وبلاگ ها پر است اخبار و شایعات راجع به نزدیکان رئیس جمهور !


- بعضی قهر کرده اند ، برخی امضا جمع می کنند ، عده ای هم از آب گل آلود ماهی می گیرند !


- تلویزیون سریال چارچرخ را روی آنتن می فرستد !


- گروهی تهدید کرده اند اگر چهره حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در سریال مختارنامه به نمایش درآِید کفن پوش به خیابان ها می ریزند !


- جشنواره فیلم کیش با هزینه های میلیاردی در جزیره تفریحی کیش به پایان می رسد!


در این آشفته بازار ...


رهبری امسال را سال جهاد اقتصادی می نامند .


مقام معظم رهبری همگان را از اعمالی که باعث خشنودی دشمنان میگردد منع میکنند !


امام خامنه ای(حفظه الله) شایعات پیرامون اختلاف دولت و رهبری را رد کرده همگان را به آرامش و پیگیری اخبار از مجاری موثق دعوت میکنند .


مقام معظم رهبری قیام های مردمی را نتیجه صدور انقلاب خمینی کبیر(قدس سره الشریف) و موج بیداری اسلامی می دانند !


و ما این وسط چه میکنیم ...؟!


یکی نیست به مدیران این سایت ها بگوید ، اخوی ! دشمن آنطرف کمین کرده است چرا خودی ها را نشانه رفته ای ؟


یکی نیست در گوش کر این مدعیان ولایتمداری فریاد بزند ، چرا خلاف آنچه فرمان ولی ات است عمل میکنی ؟
آهای ! آقایان سینه چاک اباعبدالله چرا صدای هل من ناصر حسین بن علی را از بحرین و یمن و لیبی نمی شنوید ؟


آهای رسانه ملی ! کی میخواهی کمی ،فقط کمی هم که شده به آنچه از رسانه انقلاب انتظار می رود نزدیک شوی ؟


چطور میشود کودکان و جوانان بحرینی هفته هاست جز خون، رنگ دیگری ندیده اند و آنوقت تو ما را به تماشای لودگی هایت دعوت میکنی ؟


آهای آقایان مسئولین ! آهای نمایندگان مجلس ! آهای سران !


آهای استوانه ها ! آهای شیوخ تکیه زده به صندلی های این مجلس و آن مجمع ! مگر رهبرمان همه مان را به آرامش فرا خواند ؟ نمیشود ذره ای از وقت گرانبهایتان را تلف ! شهدای بحرین و یمن و لیبی کنید ؟


چرا اینهمه که نام جعلی خلیج عربی برآشفتیتان میکند نام جعلی اسرائیل خم به ابروهایتان نمی آورد ؟


آهای آقایان جبهه اینجاست ! نه صندلی های رقبایتان !


جبهه اینجاست ، جبهه لیبی ست ، یمن است ، مصر است ،


فلسطین است ...


چرا صدای حضرت روح الله دیگر از حنجره هیچکدمتان بیرون نمی آید ؟ چرا علی تنهاست ؟ پس شما به کدام مجوز استوانه نظامید ؟ چرا اینهمه سابقه به کمک هیچکدمتان نمی آید ؟


چرا علی تنهاست ...


اما بدانید ! چه بخواهید و چه نخواهید ، زمان آن نبرد پایانی فرا رسیده است و دیر یا زود سپاه حق و باطل پیش روی یکدیگر صف آرایی خواهند کرد !


آن روز اگر در صف حسینیان نباشید ، یزیدی هستید چه ایستاده به نماز چه نشسته به شراب ...


و العاقبه للمتقین

این نه آن است !

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۴۸ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 4 / 4 / 1390

بسم الله


دیروز سوم تیر ماه بود .


و صد البته سوم تیر با نام محمود احمدی نژاد گره خورده است .


و صد البته این احمدی نژاد همان احمدی نژاد نیست !


*******


1. حرکت سوم تیر را اگر یک جریان اجتماعی - سیاسی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و منبعث از ادبیات اصیل انقلاب اسلامی بدانیم - که شخصاً می دانم - و اگر فراتر از آن برای این حرکت اجتماعی قائل به مبانی حکمی و جامعه شناختی (و حتی فلسفی )باشیم - که ایضاً حقیر هستم - می بایست پیشاپیش حکم بر بطلان اعتقاد افرادی کنیم که این جریان را منتسب به یک شخص ( ولو آن یک شخص تابلو این جریان در آن زمان باشد )می کنند . پر واضح است که جریانات اجتماعی - سیاسی که دارای مبانی ارزشی و نظری می باشند هر چند به حکم عقل برای بروز اجتماعی بر گرده کسانی سوار هستند که داعیه دار تحقق آنها می باشند اما خود این افراد نیز به نحوی متاثر از مولفه هایی و متعهد به اصولی می باشند که در صورت اعراض از آن مولفه ها و تخطئی از این اصول اساساً ربطی جز آن ربط تاریخی به جریانی که زمانی رهبریش را بر عهده داشتند نخواهند داشت .


2. منحصر کردن اتفاقی که نمود تاریخی آن در سوم تیر 1384 رقم خورد به شخص محمود احمدی نژاد هم جفا به آن حرکت مبارک است و هم وصله ی ناجوریست که اکنون بی تردید بر احمدی نژاد 1390 نخواهد چسبید . ممیزه سوم تیری ها نه آن چیزیست که از دهان احمدی نژاد و دفتر دارانش بیرون می آید و نه عملکرد حضرات است ، سوم تیر با عدالت خواهی ، انقلابی گری ، استکبار ستیزی ، ولایت مداری ، ساده زیستی و حقیقت گویی معنا می شود . به بیان دیگر سوم تیر تحقق ( ولو ناقص و ناچیز ) اسلام ناب محمدی ست در عرصه سیاست . ربط این جریان با احمدی نژاد همان اندازه است که احمدی نژاد به آن اصول پایبند باشد و نه بیشتر . و با این میزان تفاوتی از این حیث میان احمدی نژاد و میر حسین موسوی و علی لاریجانی و حتی مقام عظمای ولایت فقیه نیست ! ناگفته پیداست که انقلاب با هیچ کس پیوند اخوت نبسته است !


3. آن چه گفته شد هر چند از سیاق کلام نگارنده پیداست که از گفتار و کردار رئیس جمهور راضی نیست اما بیشتر از آنکه در مقام اثبات باشد در مقام ثبوت است . فهم این معنا و بالاتر از آن بصیرت نسبت به این حقیقت بی شک در این غبار فتنه راه نجات است ( اللهم الرزقنا) .


4. عمق فاجعه آنجا رخ مینماید که به یکباره معیارها جای خود به را عصبیت های سیاسی میدهند و همان طرق استدلال که دیروز از حامیان زر و زور و تزویر پذیرفته نبود امروز به کار می آید و مخالفت با آنها رگ گردن دوستان را متورم می سازد که مگر دلیل از این محکم تر که احمدی نژاد منتخب سوم تیر و تریبون گفتمان عدالت خواهی است ؟! و مگر دلیل از این مضحک تر نیز هست که إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ !


5. امر آنجا بر حضرات مشتبه می شود که بعض ولایت ستیزان خائن و ولایت گریزان احمق نیز در صف منتقدین از احمدی نژاد قرار میگیرند ، و همین پیراهن عثمان می شود که ببینید این و آنی که دیروز تیشه بر ریشه ولایت میزدند امروز تیشه بر دولت احمدی نژاد می کوبند ! غافل از این لطیفه که نخست آن تیشه این تیشه نیست فلذا انظر الی ما قال ! و دوم آنکه مگر انتقاد حضرات دلیل تطهیر کسی می شود که احمدی نژاد و اطرافیانش مصداقش باشند ؟ بعض این حضرات اگر دم از ولایت مداری می زنند ما هم خوب میدانیم دروغ می گویند اما مگر کذب آنان دلیل صدق اینان است ؟ احمدی نژاد هم اکنون در پیشگاه همان امتی متهم است که نه دیرزمانی پیش که در همین دو دوره ریاست جمهوری به او رای دادند ! احمدی نژاد اگر به کسی باید پاسخگو باشد به ولی فقیهی است که حضور امثال او در صحنه سیاست مرهون کیاست های حضرت ایشان است ! احمدی نژاد متهم دادگاه گفتمان عدالت خواهی است که خود داعیه دارش بود و این اگر چه از عجایب تاریخ است از محالات آن نیست !


6. و اما هنوز معتقدم حساب آنچه گروه انحرافیش میخوانند با شخص احمدی نژاد سواست . و البته نیز معتقدم احمدی نژاد از آنچه بود ، فرسنگ ها عقب نشسته است که اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا ! و باز معقتدم دلسرد شدن از رایی که احمدی نژاد داده ایم همانقدر بی بصیرتیست که اگر همان روز رای نمیدادیم بود .


7. روزی قبل از آنکه احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری نائل شود در جلو درب مسجدی در شهرستانمان جمله ای از یکی از حضراتی که امروز از اعضای گروه انحرافی است و بسیار نیز احمقانه به دفاع از آن برآمده شنیدم که شاید لب کلام این وجیزه باشد ،


آن جناب در پاسخ به پدرم که از اوضاع انتخابات اظهار نگرانی میکرد گفت : دکتر کاری که می بایست بکند را کرد و آن تبدیل عدالت خواهی به گفتمان غالب جامعه است پس بودن و نبودنش آنقدرها مهم نیست ...



پ.ن 1 : قصدم آن بود در لابه لای متن مصداق عینی کلماتم را در وبلاگ های دوستان و دشمنان نشان دهم به دلایلی منصرف شدم ، به این امید که خودتان بسیار دیده اید نیاز به تکرار نیست !


پ.ن 2 : مسیر انتقاد از جریان انحرافی خود تبدیل به یک جریان انحرافی شده است توفیق شد در این باب نیز عرایضی خواهم نگاشت .


پ.ن 3 : و العاقبه للمتقین ...

Wall -E تجربه ی سینمای خالص

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۴۴ ب.ظ


یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 7 / 5 / 1390

 

بسم الله


سلام


سینما با عبور از دروان صامت و افزوده شدن عنصر صدا و به طور مشخص دیالوگ به آن بسیاری از ارزشهای بصری خود را از دست داد . اتفاقی که در همان زمان نیز اعتراضاتی را در برخی اهالی سینما برانگیخت .


******


امشب بعد از مدتها یک اثر فوق العاده ی انمیشین رو تماشا کردم . درست حدس زدید ! Wall - E


وال ای


وال ای بدون شک یکی از بهترین دست آوردهای تاریخ سینماست . انمیشینی که در اوج دوران سینمای دالبی و 3بعدی و از این جنگولک بازی ها بدون استفاده ی قابل توجهی از دیالوگ و حتی صدا و با تکیه ی هوشمندانه بر جنبه های بصری فیلم که در حقیقت رکن و اساس ماهیت هنر - صنعت سینما نیز محسوب میشه تونسته به بهترین وجه هم سرگم کننده باشه و هم پیامشو انتقال بده . همه چیز در وال ای در اوج خودشو از فیلمنامه بگیرید تا سایر جنبه های فنی و صد البته پیامش که واجد نکات ظریف فلسفیه و تماشاشو برای بیننده ای که کمی هم به تفکر در هنگام مشاهده فیلم علاقه منده لذت بخش تر میکنه !


بیشتر از این قصد نوشتن ندارم چون هدفم نقد نیست


در کل بسیار بسیار خرسند شدیم از دیدن WAll -E !!!


پ.ن : اینکه چرا بعد از گذشت حدوداً چهار سال از انتشار وال ای دیدمش و دارم راجع بهش چیزی مینویسم به عدم علامقم برای دیدن فیلمای روز برمیگرده و اینکه خب این انیمیشن تازه بدستم رسیده !


پ.ن 2 : این انیمیشن باشد قابل توجهه حضرات کارگردانای عزیز ایرانی که از فیلمنامه نویسی جز دیالوگ نویسی چیزی نمیدونن ! ( منظورم مطمئناً بعضیا مثل آقای کیمیایی یا بیضایی یا ... نیستا ! )


پ.ن 3 : یاعلی مددی

قصه پریا ، ضعف فیلمنامه ؛ نقض غرض کارگردان

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۴۳ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 10 / 5 / 1390

آخرین ساخته ی فریدون جیرانی بیش از آنکه بواسطه ی ارزش های هنری ، ساختار منسجم و محتوی قابل توجه خود مطرح شده باشد ، بدلیل حضور سازنده آن در مقام مجری – کارگردان برنامه هفت نظرات اهالی سینما و تماشاگران را به خود جلب نمود . قصه پریا ( که البته هنوز نگارنده به وجه تسمیه آن پی نبرده است ! ) به سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر و توسط رحمان سیفی آزاد و لیلا لاریجانی نگاشته شده است . طبعاً هنگامی که فیلمی با سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر ساخته شود می بایست هدف اولیه و اصلی آن تحذیر نسل جوان از افیون اعتیاد باشد اتفاقی که به هیچ وجه پس از تماشای فیلم دست نمی دهد، اگر قائل به اثر معکوس آن نباشیم که نگارنده اتفاقاً هست . در واقع قصه پریا با پایان تلخ خود و با دامن زدن به یاس ، ناامیدی ، بدبینی و پوچی در سراسر داستان مولفه هایی را تبلیغ می کند که اگر علت العلل شیوع اعتیاد نباشد از اصلی ترین آنهاست .


قصه پریا
و اما فیلم ، قصه پریا به شدت ، به وضوح و در تمام فراز و فرودهای خود از ضعف شدید فیلمنامه رنچ می برد . قصه در کلیت خود آنقدر غیرواقعی مینماید که بنده در سالن سینما شاهد خنده و تمسخر تماشاگران در هنگام پخش برخی از رمانتیک ترین صحنه ها بودم . اساساً سلسله حوادث فیلم و مبانی انگیزشی – اعتقادی شخصیت ها در مقام کنشگر و انتخاب کننده با آنچه در عالم خارج و در نسبت به با یک فرد در همان شرایط و با همان مولفه های اجتماعی – طبقاتی انتظار می رود فرسنگ ها فاصله دارد و برای مثال رفتارهای ضد و نقیض سیاوش مسرور در برخورد با سروین و حدیث با هیچ منطق و مسلکی سازگار نیست ، و یا خودکشی حدیث نیز بسیار تصنعی و بچگانه می نماید . به هیچ وجه برای تماشاگر مشخص نمی شود چرا سیاوش که آن اندازه نسبت به حجاب دخترعمویش حساس است طی یک فرآیند کوتاه مدت و فانتزی درگیر ماجرای عشقی می شود که حتی چشم بر فساد همسرش نیز می بندد ! هرچند نمی توان منکر تاثیر علاقه و عشق فراوان شد که حب الشی یعمی و یصم منتهی این عشق می بایست با منطق دراماتیک داستان منطبق باشد و از درون سیر آن منتج گردد . متاسفانه نقطه اوج داستان ( مصرف مواد مخدر توسط سیاوش و اعتیاد او ) نیز فاقد منطق بوده و بیشتر کمیک می نماید تا تراژیک ! در حقیقت ساختمان فیلم بر روی پایه ای بنا گشته است که خود فاقد مبانی منطقی و دراماتیک مسنجم است .
آنچه به نظر حقیر علت اصلی ضعف فیلمنامه می باشد شعار زدگی و عصبیت آشکار نگارندگان آن می باشد . بدین معنا که به وضوح سازندگان (فیلمنامه نویسان و کارگردان ) برخی پیام های سیاسی – اجتماعی را در قالب داستانی که همانطور که پیش تر اشاره شد فاقد ظرفیت لازم است حقنه کرده اند . برای مثال فیلم به کرات و با بهره گیری از ترفندهای نخ نما شده ی سینمایی سعی در سیاه نمایی قشر مذهبی جامعه دارد . توجه کنید به رفتارهای کاریکاتور وار پدر حدیث ، کنش و واکنش های بی دلیل سیاوش ، تکرار مسخره افتادن چادر از سر حدیث و بازگرداندن آن توسط پدرش و حتی رفتار همکاران سیاوش و ... .اساساً مشخص نمیشود چرا پدر حدیث که آنگونه سیاوش را دوست می دارد و مصر بر ازدواج وی با دخترش (حتی با امکان ازدواج موقت وی با سروین ! ) است سعی در دروغ پردازی راجع به مرگ وی دارد . چرا و با چه هدفی ماجرای ازدواج دوم پدر حدیث در فیلم مطرح می شود ؟ چرا پدر حدیث میبایست ازدواج دومش را از اطرافیانش پنهان کند ؟ آیا مرتکب جرمی شده است و یا ازدواج دوم در عرف جامعه ما بعد از مرگ همسر اول قبیح محسوب می شود ؟ و یا هدف فیلمنامه نویسان تنها ارائه تصویری منفی از تنها شخصیت به ظاهر مذهبی فیلم است ؟


قصه پریا



پیام زدگی ، عصبیت سیاسی و عدم جوشش هنری حقیقی که محصول آن اتحاد قالب و محتوی در اثر می باشد بیماری بخش عظیمی از سینمای امروز ماست که قصه پریا نیز از آن مستثنا نیست . هرچند برخلاف دیگر آثار سینمایی این ضعف در قصه پریا پشت فیلمبرداری قوی و استادانه ، میزانسن بجا (جز در برخی از سکانس ها که در ادامه اشاره خواهم کرد) ، کمپوزیسیون چشم نواز و بازی قابل قبول بازیگران (جز در مورد بیژن امکانیان و مهناز افشار که شاید در مورد اولی باز هم ناشی از ضعف های آشکار فیلمنامه در شخصیت پردازی مسرور باشد )پنهان شده است . نقاط قوتی که شاید اگر نمی بودند فروش متوسط فیلم نیز حاصل نمی آمد .
جالب و آموزنده اینجاست که این پیام زدگی خود را در طراحی صحنه برخی از سکانس ها نیز به نمایش می گذارد ، و برای مثال مشخص نمی شود چرا ناگهان و بعد از اعتیاد سیاوش خانه او تبدیل به انبار کارتن خالی می شود و یا صحنه های مسافرخانه که بشدت تکراری و کلیشه ای و حتی کاریکاتوری طراحی شده اند .
شاید بتوان قوز بالا قوز قصه پریا را در حجم فراوان پیام هایی دانست که نویسندگان به داستان بار کرده اند . به بیان دیگر گاهی هرچند یک فیلم بدور از معیار های یک اثر هنری حقیقی با یک پیام (اغلب سیاسی) ساخته می شود منتهی نکته کلیدی در یکی بودن آن پیام است که موجب پرداخت کامل تر آن در طول قصه می شود اتفاقی که بواسطه ی انبوه شعارهای سیاسی و اجتماعی فرصت پرداختن به هیچکدام را به فیلمساز نمی دهد .
خلاصه آنکه قصه پریا که به جرئت نمایانگر افت هنری جیرانی بعد از قرمز ، سه گانه ستاره ها و حتی پارک وی است به علت ساختار ضعیف دراماتیک در انتقال پیام ابتر ، در اثرگذاری معکوس و در مقام تحلیل اجتماعی – سیاسی پدیده اعتیاد و حواشی آن مغرضانه و ضعیف عمل میکند . سیاوش ایده آلیست و آرمان خواه و متدین در وضعی رقت انگیز میمرد ، حدیث معصوم و عاشق پیشه خودکشی ناموفقی انجام میدهد و سروین که هم معتاد است و هم هوس باز (من نمیتوانم ساحت عشق را با هوس بارگی و ناز و عشوه های حدیث در برابر سیاوش آلوده کنم ) و بی قید و بند از منجلاب اعتیاد در یک فرآیند غیر معمول رها شده و به دامن مادرش که او را در هنگام تنهایی رها کرده ! باز میگردد . آیا حقیقتاً قصه پریا که از پس توجیه اولیات داستانی خود نیز برنمی آید می تواند گام موثری در نیل به اهداف ستاد مبارزه با مواد مخدر بردارد و یا تنها عرصه ی حقیریست برای عقده گشایی سازندگان آن ؟

نصیحت الطلاب - خشت اول

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۴۰ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 31 / 6/ 1390

 

(این یادداشت برای شماره 19 هفته نامه سوزنبان ویژه دانشجویان جدید الورود نگاشته شده است .)
وقتی حرف از نوشتن یک یادداشت برای دانشجویان جدیدالورود به میان می آید احتمالاً نصیحت های برادرانه و خواهرانه به هم کلاسی های جدید اولین راهی است که به ذهن همه می رسد و باید با افتخار عرض کنم بنده نیز از این قاعده مستثنی نیستم !

البته نصیحت الطلابِ ( همان دانشجو که به اقتضاءِ ترکیب اینچنین برگردان شده) حقیر از سنخ دیگران به گمانم نیست ، و مجموعه ی پاسخ ها و راه حل های یکی شبیه خودتان است به سوال هایی که یا فی الحال مسئله شماست و یا بعداً تبدیل به معضلی در گوشه کنار دغدغه هایتان می شود .

به احتمال قریب به یقین اولین مسئله ای که بعد گذاشتن پای مبارکتان به دانشگاه قم و یا هنگام مطالعه دفترچه ی انتخاب رشته جلب توجه می کند و دائم نیز سیبل انتقادات ریز و درشت سال بالایی ها واقع می شود تفکیک جنسیتی در این مرکز آموزشی است .بله تفکیک و ما ادراک ما التفکیک !

البته نکته مهم تر آن است که اولاًٌ هیچگاه در برخورد با این موضوع، موضع علمی ، فقهی و آموزشی درستی اتخاذ نشده است ( و یا اگر شده حقیر مشاهده نکردم ) و همیشه در گفتگوهایمان به تبع موضعی سیاسی و یا دفاع از این و آن شخص و یا تخریب فلان و بهمان مسئول به تحلیل ! مسئله پرداخته ایم و ثانیاً اینکه این مقایسه میان دانشگاه قم و سایر مراکز آموزشی از تفکیک آغاز شده و به مقایسه های علمی ، سیاسی ، فرهنگی بی ربطی ختم می شود که همیشه دانشگاه قم مغلوب این قیاس های بی مورد است .

و اما به نظر می رسد اگر از راه درست که همان بررسی علمی مسئله است وارد شویم و مراقب باشیم که از سر عقده گشایی با چوب تفکیک ،فرهنگ و سیاست و علم را در دانشگاه منکوب نکنیم - که البته مطمئناً از این کلام حقیر تائید آنچه در عرصه های فرهنگی علمی سیاسی در دانشگاه می گذرد برداشت نمی کنید سره از ناسره تفکیک جنسیتی جدا شده هم پر قبای علممان خدشه برنمی دارد و هم آخرتمان را به اندک زمانی هم کلاسی بودن با جنس مخالف نمی فروشیم .

واقعیت تلخ و در عین حال کمی آرامش دهنده آن است که این دانشگاه با هیچکدام از دانشگاههای ایران تفاوتی ندارد و جز در برخی موارد نادر هر آنچه پشت دیوار های طویل دانشگاه ما میگذرد همان است که پشت دیوار های طویل سایر دانشگاه ها گذشته است و می گذرد و البته این بیش از آنکه حاصل تحقیقِ منظم نگارنده باشد محصول اولاً مشاهده چند دانشگاهِ مادر ( و شاید پدر ) ایران و ثانیاً بحث هایی نظریست که جای طرح آن شاید مجالی دیگر باشد .

و یک نکته روانشناختی آنکه حقیقت تفاوت و عدم تفاوت این و آن دانشگاه با هم چیزیست و تصور من و شما از بودن و نبودن آن تفاوت چیز دیگری ! و شاید این نتیجه را از همان گزاره ی معروفی گرفته ام که احساس امنیت ( و فقر و ... ) از خود امنیت مهم تر است و (صد البته بیش از آن یکی موضوع بررسی های و پژوهش های علمی )پس بدانید و بدانیم که چه این دانشگاه از نقطه نظر فرهنگی ، سیاسی و علمی و حتی از دریچه توابع موضوعی مسئله تفکیک متفاوت و در مقامی متنزل تر از سایر دانشگاهها (خصوصاً دانشگاههای مرکز) باشد و چه نباشد زمانی که این انگاره مثل خوره به جان شما بیفتد آن قدر بار منفی تولید می کند که گاه کار به تصمیم هایی می کشد که از بیرون بسی نا عاقلانه می نماید و حقیر چه بسیار شاهد اینگونه تصمیمات بوده ام .

نصیحت الطلاب - خشت دوم

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۳۶ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 23 / 7 / 1390

دانشگاه نیز همانند سایر محیط های اجتماعی پر است از بیماری های ریز و درشتی که برخی به چشم می آیند و ما را به فکر درمان می اندازند و برخی دیگر نه تنها دیده نمی شوند بلکه در بسیاری موارد حسن این محیط محسوب می شوند . و حقیر اینبار در پی بیان یکی از همین مرض های دانشگاهی است ؛


بیماری که تعبیر دانشگاه زدگی شاید عنوان مناسبی برای آن باشد !

منظورم از دانشگاه زدگی یک حالت روانی اخلاقی است که بعد از ورود افراد به دانشگاه و در برخورد با عناوین استاد و دانشجو و دکتر و متخصص و ... ایجاد می شود . حالتی که هرچند ریشه در ساختارهای معیوب نظام آموزشی ما دارد و از همان سالهای دبستان به جان کودکان تزریق می شوند اما اوج این تفرعن پوچ و بی مایه در دانشگاه و البته در سطوح بالاتر آن اتفاق می افتد .

احتمالاً تلقی شما بعد از خواندن این دو پراگراف از مصادیق این وضعیت همان همکلاسی های ردیفِ اول نشین ِ همیشه حاضر و آماده ی ِ محبوب اساتید باشد که هرچند تلقی نادرستی نیست و این بندگان خدا بیش از سایرین گرفتار اتمسفر بیمار دانشگاه شده اند اما همه ی ماجرا همین نیست !

زندگی دانشجویی عموماً و زندگی این قشر درس خوان ِ مثبت علی الخصوص گویا تلازمی ذاتی یافته است با کناره گیری از تمام تحولات سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و حتی به شکل ناباورانه ای علمیِ محیط پیرامونشان !

 

این متخصص نماهای به واقع بیمار غافل از آنکه اساساً علم در معنای حقیقی خویش می بایست ناظر به نیازهای جامعه سامان پذیرد ( این عبارت متضمن بحث های عمیق فلسفه علم است و با تلقی های موجود هرچند نه در ظاهر در باطن بسیار متفاوت ) در گوشه خوابگاهها ( و بعد از آن در اتاق های اعضای هیئت علمی ! ) به بلع تئوری های پیش ساخته مغرب زمین مشغولند بی آنکه حتی توان هضم آنچه می بلعند در آنها موجود باشد ! مَثل جامعه علمی ما مثل انبانی ست که هر لحظه بزرگ تر و بزرگ تر می شود اما در این سیکل افزایش فارغ التحصیلان و کتب و مجلات به اصطلاح علمی هیچگاه کسی در پی یافتن پاسخی برای این سوال بر نیامده است که این همه برای چه ؟!

و این سوال اگرچه بسیار ساده انگارانه و شاید ابلهانه می نماید در صورت تامل در آن ، پرده از بسیاری ناکامی های چند دهه اخیر مملکت ما و جهان به اصطلاح سوم بر میدارد !

 

جهان سومی که تشنه ی دست آوردهای تکنولوژیک تمدن غرب بوده، به سیر تولید آن حتی توجهی ندارد و در بهترین صورت کارخانه مونتاژ صنایعی می شود که با خاک فرهنگی و اجتماعی و اقتصادیش کوچکترین نسبتی ندارد !

دانشگاه اگرچه در وهله اول محلی برای کسب و تولید علم است اما نکته مغفول مانده اینجاست که این کسب و تولید می بایست ناظر به جامعی باشد که دانشگاه در پی رفع نیازهای اوست . پس انتظار بیجایی نیست که از دانشجویان و اساتید بخواهیم نه تنها بیش از پیش به فلسفه و مبادی و مبانی علومی بیندیشند که می آموزند و می آموزانند بلکه فعالانه در تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و... جامعه شان مشارکت کنند تا در مقام عضوی از جامعه به تئوری پردازی دست بزنند و نه به عنوان وصله ای جدا افتاده که در عوالم ذهنی خویش برای هیچ سخن می گوید !

سودای رسانه اسلامی

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۳۰ ب.ظ

* یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 4 / 8 / 1390

با فروپاشی رژیم سلطنت پهلوی و استقرار نظام سیاسیِ برآمده از تفکر انقلاب اسلامی یعنی ولایت فقیه (و نمود ساختاری آن در شرایط فعلی یعنی جمهوری اسلامی) سودای اسلامی سازی تمام عرصه های حیات اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مردمان به دغدغه ای طراز اول، برای بخش عمده ای از جریان نخبگانی انقلاب تبدیل شد.

اقتصاد اسلامی (و زیر عناوین آن همچون نظام بانکداری اسلامی)، دانشگاه اسلامی ، سینما و هنر اسلامی و... نمونه هایی از پر حاشیه ترین سرفصل های انقلابیون برای پیاده سازی ایده آل های اسلامی - انقلابیشان بودند و هستند. نمونه هایی که فارغ از برخورد صحیح و غلط متولیان امر و متفکرین در آن زمان با مقوله اسلامی شدنشان حاکی از عمق بصیرت دینی – انقلابی نسلی دارد که بسیار سریع و - شاید بسیار سریع تر از آنچه می بایست فرصتی برای تفکر دست دهد - متوجه و دست به کار تغییر مدل ها و الگوهای اساسی حیات اجتماعی شان شدند .

گرچه دغدغه پیش گفته هم از حیث نیات صاحبان آن و هم در همین سطح بسیطی که طرح شد امری بسیار مقدس و قابل تقدیر می باشد اما متاسفانه (و شاید به سنت زمان) دستخوش همان آفاتی شد که دیگر شعارهای بلند انقلاب گرفتارش هستند. یا بواسطه ی غرض ورزی غرض ورزان از مسیرش منحرف شد (که این یکی در ما نحن فیه سهم اندکی را به خود اختصاص داده است) ، یا تبدیل به وسیله ای برای گرم کردن میتینگ ها و پزهای سیاسی رجال مجلس و دولت شد و یا از سر سطحی انگاری بسیار سر سری و عجولانه نسخه اش پیچیده شد ، نسخه ای که از همان روز اول بر اهل معنا مشخص بود که راه به جایی نخواهد برد جز ترکستان!

رسانه (در معنای اعم آن) شاید از اولین عرصه هایی بود که محل توجه انقلابیون و رهبران آنها واقع شد. بنابر این تقدم زمانی، اگر اسلامیزاسیون معلول گذشت زمانی می بود، می بایست امروز و بعد از سپری شدن سه دهه منجر به پدید آمدن الگویی هرچند ناقص از رسانه اسلامی می شد، اتفاقی که جز در مورد تک ستاره هایی - کم و بیش نزدیک به مدل مطلوب - که آنها نیز دیری نپائیدند رخ نداد .

هر آنچه تا امروز در پاسخ به چیستی و چگونگی رسانه اسلامی مطرح شده صبغه ی سیاسی داشته (جز در باره استثنائاتی همچون شهید سید مرتضی آوینی) ، فقط و فقط شانه خالی کردن از مسئولیت و انداختن توپ به زمین این و آن بوده است . حال آنکه سیاست اگرچه عاملی بسیار سرنوشت ساز در تعیین ساز و کارهای رسانه در جهان حاضر است، اما نکته مغفول عنه آن است که سیاست به مثابه ی عاملی ثانوی عمل میکند و محتاج به بودن رسانه ی اسلامی برای پیاده شدن اوامر و نواهی خویش است! (در حقیقت تا موضوع سیاست ورزی موجود نباشد برای هیچ نمیتوان و نباید دستور صادر کرد) این نکته با آنکه در اوج بداهت قرار دارد به سادگی و همیشه نادیده انگاشته می شود .

سیاست نه تنها در حوزه هنر و رسانه بلکه در هیچ عرصه ای از عرصات حیات تمدنی نقش ایجاد کننده ندارد و مگر می شود به ضرب چند خطابه و مصاحبه ی سیاسی بی مایه و نهایتاً تصویب یکی دو آئین نامه بی پشتوانه رسانه ای را اسلامی یا غیر اسلامی کرد ؟ و عجیب اینجاست که، ما درمان تمام امراض خویش را از سیاست و سیاست مداران می خواهیم و سیاست تبدیل به کیمیای بی بدیلی گشته است که اینجا و آنجا وسیله تبدیل مس هر وجود نامطلوب به طلای ایده آل ما شده است! و ای کاش با سیاست نیز همانطور که باید روبرو می شدیم و نه این قصه سر دراز دارد... بگذریم ...

رسانه اسلامی اساساً محصول یک فرآیند خوداگاهِ نظام مندِ در جهت اسلامی سازی نیست! و هرچند تبیین تمام وجوه این گزاره فرصتی بسیار می طلبد تصور نگارنده ان است که مطلبی مهم تر مانده است که در صورت مطول شدن بیش از اندازه متن از آن باز خواهیم ماند پس تفصیل این عبارت را می گذاریم برای مجالی دیگر .

اسلام به مثابه ی دینی متشکل از گزاره های نظام مند سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و ... که در مجموع ساختمان تمدن اسلامی را شکل میدهند خود می بایست موجد مدلی مستقل و هماهنگ با ارزش های خویش در تمام عرصات فوق الذکر باشد نه آنکه در پی تغییر و اصلاح در نظامات موجود بیفتد. به بیان دیگر اسلام دارای رسانه، نظام اقتصادی، سیاسی و ... مختص به خود است که هیچ لزومی وجود ندارد شباهتی به وضعیت موجود داشته باشد . خوشبختانه حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) در حوزه سیاسی با ارائه مدل ولایت فقیه زحمت عینیت بخشی به دست کم یک حیثیت از وجوه تمدنی اسلام را کشیدند و البته تصور ما از تفاوت های عمیق ممکن میان رسانه اسلامی و غیر اسلامی را نیز حل کرده اند .

رسانه اسلامی احتمالاً همانقدر با مدل های موجود متفاوت خواهد بود که ولایت فقیه با لیبرال دموکراسی هست! و آنان که کمی مطالعه در باب نظام سیاسی اسلام دارند به خوبی واقفند که تفاوت های موجود میان نظام های سیاسی موجود با ولایت فقیه آنقدر عمیق، بنیادین و فراوان است که میتوان سخن از عدم شباهت صد در صد راند!

مسئله ی بعدی آن است که اساساً تولید هیچ نوعی از مفاهیم تمدنی به شکل سیستمی ، ارادی و خودآگاه اتفاق نمی افتد ! به عبارت دیگر برای نیل به مدل اسلامی رسانه ، اقتصاد ، نظام آموزشی و... می بایست لزوماً و در ابتدا انسان مسلمان پدید آید و این اتفاق از طریق ارائه دستورالعمل (ولو سیستماتیک و به ظاهر با پشتوانه مطالعات اسلامی ) نمی افتد ! علم اسلامی ، هنر اسلامی و هر امری با پسوند اسلامی محصول تلاش (ناخود آگاه و بعضاً خودآگاه) انسان مسلمان متقی ست و این انسان لاجرماً وقتی در مواجه با جهان پیرامونش به فکر تولید بیفتد (حال این تولید در هر زمینه ای میخواهد باشد) آنچه خروجی تلاش وی باشد اسلامی است .

بنابراین اولاً به جای تغییر کج دار و مریز و سیاست زده آنچه هست به فکر در انداختن طرحی نو باشیم و ثانیاً بدانیم که برای رسیدن به این طرح نو عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ...



*************


این یادداشت در سایت خبری تحلیلی 598


این یادداشت در سایت خبری تحلیلی هم اندیشی