بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه پریا» ثبت شده است

زندگی بدون قصه زندگی نمی شود !

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۰۵ ب.ظ

نقدی بر فیلم "زندگی خصوصی آقا و خانم میم"

اگر اصیل‌ترین رخداد پس از مواجه با امر هنری پدید آمدن احساسی در مخاطب است (که هست) و اگر نقد هنری، محاکات همین احساس به زبان عبارت است (که بازهم هست)، من می‌بایست پس از تماشای فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» سکوت کنم.

به هر حال بازهم جای شکرش باقی ست که این فقدان احساس در نسبت با این فیلم، شامل احساس عصبانیت و انزجار نیز می‌شود (احساسی که تقریباً به نتیجۀ مشترک تماشای اکثر فیلم هایِ امروزِ سینمایِ ایران تبدیل شده است!) و در نتیجه می‌توانید پیش بینی کنید که یادداشت پیش رو موضعی نه چندان منفی نسبت به فیلم دارد.

موضعِ نه چندان منفی نگارنده در باب «زندگی خصوصی...» البته به بخش‌هایی مربوط می‌شود که اکثرِ حجم و اقل تاثیر را، در کلیت یک اثر هنری می‌تواند سهیم می‌باشد. به بیان دیگر آنچه یک پدیدار «غیر هنری» را به امری «هنری» و یا هنرمندانه تبدیل می‌کند نه محتویِ آن است و نه فرمِ زیبایی‌شناختی آن بلکه هنری بودن یا نبودن به نسبتی بازمیگردد که یک پدیدار می‌تواند با یک مخاطب برقرار سازد. به همین دلیل نیز ماهیت اثر هنری در طول تاریخ و در بستر جوامع مختلف متغیر بوده است. در حقیقت این نسبت «چشم اندازی» بوده و در محدودۀ زمان-مکان خاص تعین می‌یابد.

برای مثال تماشای عکس العمل فرنگیانی که از دیدن یک تابلوی نقاشیِ آبسورد لذت می‌برند برای یک انسان ایرانی سنتی می‌تواند تعجب برانگیز و اغلب خنده دار و بی‌معنی باشد. در نگاه آن ایرانی این تابلو فاقد هرگونه عنصر هنریِ ارزشمند است.

 «زندگی خصوصی...» که واجد بسیاری از «عناصر» لازم برای پیدایش یک اثر هنریِ (در اینجا فیلم) قابل قبول از قبیل بازیگری روان (جز در مورد حاتمی کیا)، موسیقی درونی شده، نور‌پردازی و فیلم برداریِ بی‌تکلفِ جاگرفته در متن اثر (جز در چند سکانس معدود) و دیالوگ نویسی خوب می‌باشد از کمبود یک عنصر اساسی رنج می‌برد و آنهم نبود «قصه» است. آنچه که احساس را برمی انگیزاند درام است و درام «زندگی خصوصی...» ناقص است.

فیلمنامه که تقریباً تا نیمه‌های فیلم تماشاگر را به خوبی با خود همراه می‌سازد، در ادامه حرفی برای گفتن ندارد (و نقص درام از همین جا آغاز می‌شود) و مخاطب را در میان روابط دائماً تکرار شوندۀ پرسوناژ‌های اصلی‌‌‌ رها می‌سازد. داستان، آن همه تخت و بی‌فراز و نشیب است که پس از پایان فیلم، تماشاگر در اولین عکس العمل از خود خواهد پرسید که جدایی شخصیت‌های اصلی داستان در نمایِ اختتامیه، واقعاً به دلیل همین جر و بحث‌های نمایش داده شده است؟ بدون مشخص کردن علت عصبانیت و ترس مرد از بچه دار شدن همسر خود و بدون روشن شدن نسبت واقعی گوهریان (حاتمی کیا) با شخصیت زن داستان آنچه می‌بینیم جز انبوهی درگیری خانوادگی و سوء ظن‌های مرضیِ طرفین چیز دیگری نیست.

شخصیت‌ها هرچند با بازی‌های بسیار خوب فرخ‌نژاد و کرامتی باورپذیر و ملموس بنظر می‌آیند اما از سطح همین دعوا‌ها عمیق‌تر نمی‌شوند و ایرادات فیلمنامه از همین جا آغاز می‌گردد. برای مثال با توجه به نوع ماشین و سر و وضع محسن (فرخ‌نژاد) بنظر نمی‌رسد که او فردی شهرستانی و بی‌خبر از روابط اجتماعی طبقه مرفهی باشد که خود کم و بیش جزئی از آن‌ها است. همین طور، آوا (کرامتی) که بیشتر شبیه زنانِ روستایی برخورد می‌کند که به همسری مردی شهری درآمده‌اند و این اولین بار است که با زندگی مدرن روبرو می‌شوند. حال آنکه پیداست حتی در کوچک‌ترین شهرستان‌های ایران نیز مردم اغلب آلودۀ به این روابط مدرن هستند و این حیرانی غلوشده بسیار غریب می‌نماید. البته متاسفانه کارگردان در جایی با دفاع از این بی‌زمانی و بی‌مکانی پرسوناژ‌ها علت این امر را در عمومیت این معضل (تقابل سنت و مدرنیته) و تعلق آن به کلیت طبقۀ متوسط بیان نموده و لزوم بسط شخصیت‌پردازی را در مواردی دانسته که موضوع فیلم تعصبات قبیله‌ای و قومی باشد! (به گزارش نشست نقد و بررسی زندگی خصوصی... در خانه فیلم فردوس توجه کنید) به این‌ها اضافه کنید تبدیل شدن ناگهانی زن سادۀ شهرستانی که به اعتراف همسرش جز سفره عقد چیز دیگری را طراحی نکرده به مدیر تبلیغات و دیزاین این شرکت عریض و طویل و همچنین درگیری بی‌دلیل و مسخرۀ محسن با همکاران همسرش در آمفی تئا‌تر هتل.

تقابل سنت و مدرنیته و آشفتگی‌های انسان شرقی پس از مواجه با جهان مدرن، که به زعم بسیاری از منتقدین پیام اصلی فیلم می‌باشد. به نظر من «زندگی خصوصی...» نه این پیام را انتقال می‌دهد و نه اساساً هیچ چیز دیگری را!

اولاً به‌‌‌ همان دلیل که در ابتدا اشاره کردم. چرا که اگر فیلمی در بهترین صورت موفق به انتقال پیامی (خصوصاً اینگونه مفاهیم انتزاعی) بشود، آن پیام می‌بایست از بطن اثری منتقل گردد که فیلم بر مخاطب می‌گذارد و نه هیچ چیز دیگری.

ثانیاً روابط و حوادث فیلم به هیچ وجه تقابلی از جنس تقابل سنت و مدرنیته را نشان نمی‌دهد (و البته ناگفته نماند حقیر به همچین تقابلی از اساس معتقد نیستم) چرا که عناصر به ظاهر سنتی آن اساساً سنتی نیستند. شخصیت مرد فیلم به جای آنکه نمایانگر شخصیت مرد غیرتمند شرقی باشد بیشتر یک بیمار روانی است که از تحقیر و تجسس در احوالات همسرش لذت می‌برد. زن نیز همانطور که خود در فیلم اعتراف می‌کند از کمبود اعتماد به نفس رنج می‌برد و مطلقاً نمایندۀ زن باحیای ایرانی نیست. خانواد نیز یک خانوادۀ مدرن است که تک فرزند پسر آن‌ها نیز بشدت لوس بوده و در سن نوجوانی لباس خود را در مهد کودک هتل کثیف می‌کند. احتمالاً تنها عاملی که دوستان را به این اشتباه انداخته تغییر لباس آوا است که آنهم یک روسری ساده را با یک روسری دیگر عوض می‌کند و حق بدهید که به صرف تغییر روسری چیزی به بزرگی تقابل سنت و مدرنیته به فیلم نچسبد!

 فیلم از تقابل سنت و مدرنیته حرفی نمی‌زند چون بدون قصه نمی‌توانیم حرفی بزنیم و «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» قصه ندارد.


*********************************************************

این یادداشت در اصل برای شماره 66 و 67 مجله سوره اندیشه نگاشته شده است .



قصه پریا ، ضعف فیلمنامه ؛ نقض غرض کارگردان

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۴۳ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 10 / 5 / 1390

آخرین ساخته ی فریدون جیرانی بیش از آنکه بواسطه ی ارزش های هنری ، ساختار منسجم و محتوی قابل توجه خود مطرح شده باشد ، بدلیل حضور سازنده آن در مقام مجری – کارگردان برنامه هفت نظرات اهالی سینما و تماشاگران را به خود جلب نمود . قصه پریا ( که البته هنوز نگارنده به وجه تسمیه آن پی نبرده است ! ) به سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر و توسط رحمان سیفی آزاد و لیلا لاریجانی نگاشته شده است . طبعاً هنگامی که فیلمی با سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر ساخته شود می بایست هدف اولیه و اصلی آن تحذیر نسل جوان از افیون اعتیاد باشد اتفاقی که به هیچ وجه پس از تماشای فیلم دست نمی دهد، اگر قائل به اثر معکوس آن نباشیم که نگارنده اتفاقاً هست . در واقع قصه پریا با پایان تلخ خود و با دامن زدن به یاس ، ناامیدی ، بدبینی و پوچی در سراسر داستان مولفه هایی را تبلیغ می کند که اگر علت العلل شیوع اعتیاد نباشد از اصلی ترین آنهاست .


قصه پریا
و اما فیلم ، قصه پریا به شدت ، به وضوح و در تمام فراز و فرودهای خود از ضعف شدید فیلمنامه رنچ می برد . قصه در کلیت خود آنقدر غیرواقعی مینماید که بنده در سالن سینما شاهد خنده و تمسخر تماشاگران در هنگام پخش برخی از رمانتیک ترین صحنه ها بودم . اساساً سلسله حوادث فیلم و مبانی انگیزشی – اعتقادی شخصیت ها در مقام کنشگر و انتخاب کننده با آنچه در عالم خارج و در نسبت به با یک فرد در همان شرایط و با همان مولفه های اجتماعی – طبقاتی انتظار می رود فرسنگ ها فاصله دارد و برای مثال رفتارهای ضد و نقیض سیاوش مسرور در برخورد با سروین و حدیث با هیچ منطق و مسلکی سازگار نیست ، و یا خودکشی حدیث نیز بسیار تصنعی و بچگانه می نماید . به هیچ وجه برای تماشاگر مشخص نمی شود چرا سیاوش که آن اندازه نسبت به حجاب دخترعمویش حساس است طی یک فرآیند کوتاه مدت و فانتزی درگیر ماجرای عشقی می شود که حتی چشم بر فساد همسرش نیز می بندد ! هرچند نمی توان منکر تاثیر علاقه و عشق فراوان شد که حب الشی یعمی و یصم منتهی این عشق می بایست با منطق دراماتیک داستان منطبق باشد و از درون سیر آن منتج گردد . متاسفانه نقطه اوج داستان ( مصرف مواد مخدر توسط سیاوش و اعتیاد او ) نیز فاقد منطق بوده و بیشتر کمیک می نماید تا تراژیک ! در حقیقت ساختمان فیلم بر روی پایه ای بنا گشته است که خود فاقد مبانی منطقی و دراماتیک مسنجم است .
آنچه به نظر حقیر علت اصلی ضعف فیلمنامه می باشد شعار زدگی و عصبیت آشکار نگارندگان آن می باشد . بدین معنا که به وضوح سازندگان (فیلمنامه نویسان و کارگردان ) برخی پیام های سیاسی – اجتماعی را در قالب داستانی که همانطور که پیش تر اشاره شد فاقد ظرفیت لازم است حقنه کرده اند . برای مثال فیلم به کرات و با بهره گیری از ترفندهای نخ نما شده ی سینمایی سعی در سیاه نمایی قشر مذهبی جامعه دارد . توجه کنید به رفتارهای کاریکاتور وار پدر حدیث ، کنش و واکنش های بی دلیل سیاوش ، تکرار مسخره افتادن چادر از سر حدیث و بازگرداندن آن توسط پدرش و حتی رفتار همکاران سیاوش و ... .اساساً مشخص نمیشود چرا پدر حدیث که آنگونه سیاوش را دوست می دارد و مصر بر ازدواج وی با دخترش (حتی با امکان ازدواج موقت وی با سروین ! ) است سعی در دروغ پردازی راجع به مرگ وی دارد . چرا و با چه هدفی ماجرای ازدواج دوم پدر حدیث در فیلم مطرح می شود ؟ چرا پدر حدیث میبایست ازدواج دومش را از اطرافیانش پنهان کند ؟ آیا مرتکب جرمی شده است و یا ازدواج دوم در عرف جامعه ما بعد از مرگ همسر اول قبیح محسوب می شود ؟ و یا هدف فیلمنامه نویسان تنها ارائه تصویری منفی از تنها شخصیت به ظاهر مذهبی فیلم است ؟


قصه پریا



پیام زدگی ، عصبیت سیاسی و عدم جوشش هنری حقیقی که محصول آن اتحاد قالب و محتوی در اثر می باشد بیماری بخش عظیمی از سینمای امروز ماست که قصه پریا نیز از آن مستثنا نیست . هرچند برخلاف دیگر آثار سینمایی این ضعف در قصه پریا پشت فیلمبرداری قوی و استادانه ، میزانسن بجا (جز در برخی از سکانس ها که در ادامه اشاره خواهم کرد) ، کمپوزیسیون چشم نواز و بازی قابل قبول بازیگران (جز در مورد بیژن امکانیان و مهناز افشار که شاید در مورد اولی باز هم ناشی از ضعف های آشکار فیلمنامه در شخصیت پردازی مسرور باشد )پنهان شده است . نقاط قوتی که شاید اگر نمی بودند فروش متوسط فیلم نیز حاصل نمی آمد .
جالب و آموزنده اینجاست که این پیام زدگی خود را در طراحی صحنه برخی از سکانس ها نیز به نمایش می گذارد ، و برای مثال مشخص نمی شود چرا ناگهان و بعد از اعتیاد سیاوش خانه او تبدیل به انبار کارتن خالی می شود و یا صحنه های مسافرخانه که بشدت تکراری و کلیشه ای و حتی کاریکاتوری طراحی شده اند .
شاید بتوان قوز بالا قوز قصه پریا را در حجم فراوان پیام هایی دانست که نویسندگان به داستان بار کرده اند . به بیان دیگر گاهی هرچند یک فیلم بدور از معیار های یک اثر هنری حقیقی با یک پیام (اغلب سیاسی) ساخته می شود منتهی نکته کلیدی در یکی بودن آن پیام است که موجب پرداخت کامل تر آن در طول قصه می شود اتفاقی که بواسطه ی انبوه شعارهای سیاسی و اجتماعی فرصت پرداختن به هیچکدام را به فیلمساز نمی دهد .
خلاصه آنکه قصه پریا که به جرئت نمایانگر افت هنری جیرانی بعد از قرمز ، سه گانه ستاره ها و حتی پارک وی است به علت ساختار ضعیف دراماتیک در انتقال پیام ابتر ، در اثرگذاری معکوس و در مقام تحلیل اجتماعی – سیاسی پدیده اعتیاد و حواشی آن مغرضانه و ضعیف عمل میکند . سیاوش ایده آلیست و آرمان خواه و متدین در وضعی رقت انگیز میمرد ، حدیث معصوم و عاشق پیشه خودکشی ناموفقی انجام میدهد و سروین که هم معتاد است و هم هوس باز (من نمیتوانم ساحت عشق را با هوس بارگی و ناز و عشوه های حدیث در برابر سیاوش آلوده کنم ) و بی قید و بند از منجلاب اعتیاد در یک فرآیند غیر معمول رها شده و به دامن مادرش که او را در هنگام تنهایی رها کرده ! باز میگردد . آیا حقیقتاً قصه پریا که از پس توجیه اولیات داستانی خود نیز برنمی آید می تواند گام موثری در نیل به اهداف ستاد مبارزه با مواد مخدر بردارد و یا تنها عرصه ی حقیریست برای عقده گشایی سازندگان آن ؟