بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد فضای آموزشی» ثبت شده است

اینجا جایی برای ما نیست !

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ق.ظ

"این یادداشت در اصل برای شماره‌ی پنجم (دی ماه 1394) نامه آموزش، نشریه معاونت آموزش موسسه اشراق نگاشته شده است."

درباره چه چیزی نمیخواهم حرف بزنم

مسئله‌ی این یادداشت آموزشِ عمومیِ علوم انسانی و فلسفه یا توسعه‌ی آن نیست. علوم انسانی و فلسفه به معنای مصطلح‌شان سال‌هاست در ایران به صورت رسمی و عمومی آموزش داده می شوند و افزایش چشم‌گیر تعداد دانشجویان و اعضای هیئت علمی رشته‌های علوم انسانی و فلسفه در سال‌های اخیر گواه روشنِ توسعه‌‌ی (شاید بی‌رویه‌ی) آن است. توسعه‌ای که تأمل در چند و چون آن مهم و مفید است، اما ارتباطی به این یادداشت ندارد.

در این‌جا سعی خواهم کرد درباره‌ی امکان توسعه‌ و عمومی‌کردن هر شکلی از آموزش غیر رسمیِ علوم انسانی و فلسفه که حرکتی خلاف جریان اصلی آکادمی در ایران است، صحبت کنم. بنابراین موضوع بحث دو چیز نیست: آموزش غیر رسمی‌ای که محتوای آن از گفتمان غالبِ علم در ایران پیروی می‌کند و دوم جریانی که اگرچه در چارچوب گفتمان غالب نمی‌گنجد، اما در ساختار آموزشی رسمی حضور دارد. نمونه‌ی اولی موسسات کنکوری و دسته‌ی دوم معدود نظریه‌پردازانِ «آوانگارد» علوم انسانی و فلسفه هستند که، هر یک از نظرگاه خود، با نظم مسلط مشکل دارند.

ما چیزی هستیم میان این دو و بحران دقیقاً از همین‌جا آغاز می‌شود.

چه چیزی را آموزش می‌دهیم؟

پیش‌فرض من این است که آنچه آموزش می‌دهیم در دانشگاه تدریس و ترویج نمی‌شود. دست‌کم روایت ما باید متفاوت باشد. دست بالا این‌که دانشگاه از خلال روایت ما تضعیف و تخریب شود. پیش‌فرض من است که دانشگاه اگر از نفوذ ما در سازمان خود با خبر شود، اجازه‌ی فعالیت به ما نمی‌دهد. مدرسان علوم انسانی و فلسفه در دانشگاه روایت ما را غیر معتبر می‌دانند، اگرچه ممکن است همتایان غربی آن‌ها نظر دیگری داشته باشند. مسئله‌ی من نظم دانشگاهی در ایران است و معامله‌ای که ما با آن می‌کنیم. در غیر این‌صورت، یعنی اگر مواد آموزشی ما همان چیزهایی است که در دانشگاه هم هست و اگر روایت ما از علم و فلسفه و تاریخ همین روایت مرسوم و متداول و مقبول است، ما هم نسخه‌ای هستیم از نظمِ مسلط، البته  یک نمونه‌ی کوچک.

چرا می‌خواهیم توسعه پیدا کنیم؟

باید انگیزه‌ای پشت این تمنا وجود داشته باشد. نظام آموزش رسمیْ نیازمند تکثیر دانشمندان است، چون حیاتش به این وابسته است. چون چرخه‌ی مصرف علم دائماً باید بچرخد. آزمایشگاه‌ها نباید خالی شوند، پژوهشگاه‌ها همیشه باید تحقیق کنند و تحقیقاتشان باید به درد اقتصاد و سیاست و فرهنگِ مسلط بخورد و مدرسان و معلمان در سطوح مختلف آموزشی باید کودکان و جوانان را آن‌طور که فرهنگ غالب می‌پسندد، قالب بزنند تا این چرخه حفظ شود.

ما احتمالاً به این دلیل به دنبال تکثیر خودمان هستیم که فکر می‌کنیم راه زندگی بهتر و مسیر برون‌رفت از نکبتِ مدرنیته از خلال همین آموزش‌ها می‌گذرد. گذشته از اینکه آیا واقعاً مسیرِ سعادتْ فراگیری علوم انسانی و فلسفه است یا نه، این انگیزه‌ای پسندیده، و دست‌کم در نگاه اول، موجه است. اما به نظر می‌رسد ملاحظاتی در میان است که نباید از کنار آنها به سادگی گذشت.

نخست این که جز در دوره‌ی اخیر (یعنی از حدود یکصد و پنجاه سال پیش به این طرف) که فلسفه به اطلاعات فلسفی تنزل پیدا کرد‌ه است، هیچ‌گاه آموزش آن صورت عمومی و همگانی نداشته است. اصلاً دلیلی وجود نداشته که «مردم» به دنبال تحصیل چیزی بروند که منفعتی از آن عایدشان نمی‌شده و درست برعکس اغلب موجب بدبینی و بددینی، افسردگی و پریشان حالی و مردم‌گریزی و انزوا می‌شده است. فلسفه‌ی دانشگاهیِ امروز صورتِ بی‌خاصیتِ آن رازِ بنیان‌برانداز است که از فلسفه بودن فقط تفاخر و تظاهرش باقی ‌مانده است. به هر حال فلسفه اگر فلسفه باشد سخن همگانی نیست و با مردم نمی‌شود درباره‌ی آن گفتگو کرد. هر کسی را نیز نمی‌توان و نباید به عالمِ فلسفه راهنمایی کرد، چون هرکسی تاب و توان استقرار در مقام فلسفه را ندارد.

بنابراین همین‌جا باید تکلیف‌مان را روشن کنیم اگر می‌خواهیم فلسفه و حتی علوم انسانی را جدی بگیریم نمی‌توانیم اعلان عمومی بزنیم و «همه» را، هر چه بیشتر بهتر، «ثبت نام» کنیم و بعد از «انتقالِ» یکسری محفوظات به جَنگ مدرنیته و «سبک زندگی» غربی بفرستیم. اگر بشود کاری برای «همه» کرد، دست‌ پُر منتهی به بیان مقداری کلیاتِ هشدار دهنده و البته خوشحال کننده می‌شود که تعبیر فنی‌اش «مباحث فرهنگی» است. شبه منبرهای علوم انسانی و فلسفه که منبری‌های مشهور تلویزیونی هم دارد، نمونه‌های اعلای این راهبرد است. ماحصل چیست؟ علم و فلسفه مصرف می‌شود؛ چیزی ساخته نمی‌شود، چیزی هم جلو نمی‌رود. سخنرانان محترم سخنرانی می‌کنند تا آنتن تلویزیون را پر کنند، مردم نگاه می‌کنند تا وقتشان را بگذرانند.

سنتِ دینی و حوزوی ما اما موید همین تفکیک میان مخاطبین است. علمای دین که دستی بر فلسفه و حکمت داشته‌اند، نه تنها بر سر منبر از فلسفه و به زبان فلسفه سخن نمی‌گفتند، بلکه هیچ‌گاه همه کس را به شاگردی فلسفه نمی‌پذیرفته‌اند. باری اگر بنابر گزینش و جدی گرفتنِ آموزش فلسفه و همراه کردن آن با پرسش و درد فلسفی باشد، تمنای توسعه و تکثیر را باید به کناری بگذاریم، چه بخواهیم چه نخواهیم.

ملاحظه‌ی دیگری نیز وجود دارد. ممکن است هدف ما از توسعه‌ی آموزشِ فلسفه و علوم انسانی چیزهایی مثل «جامعه‌سازی»، «فرهنگ‌سازی» یا «تمدن‌سازی» باشد. هنوز برایم معلوم نشده است که واقعاً کدام جامعه و فرهنگ و تمدن از طریق آموزشِ عمومی فلسفه و علوم انسانی «ساخته» شده است. مسئله البته این نیست که فلسفه عالم ما را ساخته است یا نه، مسئله این است که آموزش فلسفه ارتباطی به مقام «سازندگیِ» فلسفه ندارد. مقام فلسفه که مقام آزادی و پرسش است با مدرسه و دانشگاه که محل بسط و تثبیت و اعمال قدرت و تحمیل سخن و گفتمان غالب برای تداوم آن است، نسبتی ندارد؛ حتی اگر فیلسوف ساکن دانشگاه باشد و معلم و استاد آن. فیلسوفْ معمارِ سازنده‌ی جهان نیست، سخنگوی تغییر و تحولاتِ ساختمان آن است. فیلسوفْ قابل تکثیر نیست و از تکثیرِ جعلی او نفعی حاصل نمی‌شود.

به هر حال، سخن فیلسوف اگر انعکاس «عمومی» بیاید یا موجب سوء تفاهم و سوء برداشت می‌شود یا تبدیل به ایدئولوژی و ابزار عمل سیاست‌مداران می‌گردد. هر دوی سوی این ماجرا جز هیاهو و حرمان برای فلسفه چیزی به بار نمی‌آورد. چیزی ساخته نمی‌شود، اگر بنای فلسفه را بیش از این که هست، خراب نکند.

علوم انسانی هم نه تنها مسیر ساختن این تمدن نبوده بلکه راه حلی برای جلوگیری از خراب شدنش است. جامعه‌شناسانْ جامعه‌ی مدرن را نساخته‌اند و دلیل آن هم روشن است، چون جامعه‌ی مدرن دست کم دو قرن پیش از ظهور اولین نشانه‌های جامعه‌شناسی در قرن هجدهم و نوزدهم، ساخته شده بود. ماجرا درباره‌ی سایر رشته‌های علوم انسانی نیز با اندکی تغییر بر همین منوال است.

مختصر آنکه نه فلسفه و علوم انسانی سازنده‌ی عالم ما هستند و نه حتی اگر باشند آموزش عمومی‌شان راه جامعه سازی است.

اینجا جایی برای ما نیست

هم اکنون، بیش از 12 میلیون دانش‌آموز در مقاطع ابتدایی و متوسط، بیش از 5 میلیون دانشجو در مقاطع عالی و بیش از 150 هزار طلبه در حوزه‌های علمیه در ایران تحصیل می‌کنند. قریب به 70 هزار عضو هیئت علمی مراکز آموزش عالی و نزدیک به 1 میلیون معلم در مقاطع ابتدایی و متوسطه تدریس می‌کنند. بودجه کل فرهنگی کشور رقمی در حدود 6 هزار میلیارد تومان است. تلویزیون ایران بیش از 20 کانال فعال دارد که تقریباً همگی 24 ساعته برنامه پخش می‌کنند. به همه‌ی اینها اضافه کنید تعداد مجلات و کتبی که در راستای حفظ وضع موجود و ترویج و تثبیت و توسعه‌ی گفتمان غرب‌زدگی مشغول به کارند. واقعیت آن است که اگر تمام امکانات انسانی و مالی «جبهه»‌ی اقلیتِ تحول‌خواه دست به دست هم بدهد و فقط بنا را بر کار آموزشی بگذارد و نتیجه‌ی کارش نیز بهترین و بی‌اشکال‌ترین خروجی‌های ممکن باشد، در مجموع و در مقابل این جریانِ سیل‌آسا کاری از سنخ جامعه‌سازی و تمدن سازی رخ نمی‌دهد. تغییر، زمانی رخ می‌دهد که ساختارهای رسمیْ متحول یا منهدم گردند. آموزشِ موازیِ غیر رسمی در بهترین شکلش میدان آزمایش و تمرین برای نبرد اصلی و اساسی است. البته این که گفتیم با صرف‌نظر کردن از تمام ملاحظات پیش گفته و انبوهی ملاحظه‌ی مالی و اجرایی و فکری دیگر است که در واقع نمی‌توان از آنها صرف‌نظر نمود و همه می‌دانیم که در عمل آنچه رخ می‌دهد بسیار بسیار ناچیزتر، نحیف‌تر و کم‌قدرت از تصورات و توهمات ماست.

پیشنهاد من چیست؟

پیشنهاد صادقانه و همیشگی این است که اندازه‌ی خودمان و گلیم‌مان و جیبمان و حرفمان و هدفمان را بفهمیم. اگر به اندازه باشیم و به مدد پوشالی پول نفتِ بادآورده‌ای که به همان سادگی می‌رود که آمده بود، بیخود‌ و بی‌جهت باد نشویم و از مسیر «طبیعی‌»مان خارج نگردیم، خواهیم دید که قدر توان ما برای کار آموزشیِ درست و پاکیزه شاید خیلی کمتر از آن چیزی باشد که حتی همین امروز برای خودمان تعریف کرده‌ایم، چه برسد به آنکه دعوی آموزش عمومی و همگانی داشته باشیم. این که آموزش‌هایمان درست و به اندازه نیست از اینجا معلوم می‌شود که یا برای محصلین‌مان توهم هم‌چیز دانی پدید می‌آورد، یا منجر به گونه‌های مختلف جریان‌شناسی فکری و فرهنگی می‌گردد یا سر از سیاست‌زدگی و عمل‌زدگی در می‌آورد و خلاصه اینکه آنچه این وسط گم می‌شود تفکر و متفکر و فلسفه و پرسش است. و این یعنی ما آبی را گل‌آلود می‌کنیم که می‌بایست در آیینه‌ی زلال آن افق‌های گذار از وضع موجود را نظاره می‌کردیم.


آسیب شناسی رخوت7

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۰۸ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 16 / 12 / 1388
(این یادداشت در اصل برای شماره هشتم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است .)

 

مسئله بودن تفکیک جنسیتی : فارغ از اینکه اصل تفکیک جنسیتی در دانشگاهها را درست بدانیم یا نه باید بپذیریم که نحوه مدیریت این وضعیت – در شرایط کلی جامعه کنونی و همچنین دیگر مراکز آموزش عالی در کشور – در دانشگاه ما نه تنها نتوانسته تفکیک را بعنوان الگویی موفق برای دیگر دانشگاهها معرفی کند و یا دانشجویان سایر دانشگاهها را به این وضعیت ترغیب نماید بلکه برعکس تفکیک جنسیتی در دانشگاه قم تبدیل به مسئله و معضلی لاینحل شده است که اگر قرار باشد فهرستی از معضلات دانشجویان این دانشگاه تهیه شود قطعاً اگر تفکیک اولین آنها نباشد جزو اولین هاست .

 

همانطور که گفتم قصد ندارم به اصل موضوع تفکیک بپردازم بلکه هدف این یادداشت نشان دادن تاثیرات مخرب اقناع نشدگی دانشجویان در این باب (تفکیک) بر فعالیت تشکل های دانشجویی است .

 

واضح است که برای یک دانشجو وقتی موانع و مسائلی وجود دارد که ذهن او را مشغول کرده و بنظر خود او مهم ترین معضل فعلی دانشگاه است آرمانها و افق های دوردست چه در حوزه های علمی و پژوهشی و چه در فرهنگ ، سیاست و ... معنایی ندارد !

 

فعالین دانشجویی دانشگاه حرف من را بهتر می فهمند وقتی که در یک جمع دانشجویی از مسائل سیاسی و یا دغدغه های فرهنگی خودشان سخن می گویند و مخاطبان اساساً واکنشی به این سخنان نشان نمی دهند و باز مثل همیشه بازمیگردند سر اصل مطلب : چرا تفکیک ؟

 

شکی نسیت که این وظیفه متولیان فرهنگی دانشگاه و ارگانهایی مثل نهاد نمایندگی است تا با ترتیب دادن برنامه هایی در همان ماههای اول ورود دانشجویان به دانشگاه آنها را له لحاظ ذهنی نسبت به این مسئله قانع کنند و یا با بررسی دقیق تر این وضعیت سعی در بر طرف نمودن نقاط ضعف آن داشته باشند اموری که حقیر تاکنون هیچ اراده ای را برای انجام آن در بین مسئولین نیافته ام ! برعکس اغلب حضرات تلاش می کنن از کنار این مسئله عبور کنند و یا نهایتاً با دادن پاسخهایی که بعید می دانم خودشان را هم قانع کند از خود سلب مسئولین نمایند . نمی خواهم با بد بینی بگویم که مسئولین دانشگاه از این وضعیت منتفع می شود و خود خواسته در باز کردن این کلاف به هم پیچیده کمکی نمی کنند تا دانشجویی نباشد که از فعالیت های آنان پرسشگری کند ولی هرچه هست نتیجه باب میل آقایان شده است و دانشجویان بدلیل داشتن دغدغه های حقیر و مبتذلی مثل همین تفکیک جنسیتی دیگر اساساً کاری به کار مسئولین ندارند چه برسد به آنکه از وظایف و تکالیف آنان پرسش بکنند و یا حقوق خود را طلب نمایند .

 

بگذریم ، روی سخن من اکنون با دانشجویان مذهبی دانشگاه است بارها شده که به آنها تذکر داده ام که تا این مسئله (تفکیک) حل نشود هر برنامه و فعالیتی محکوم به شکست است ولی آنها یا بدلیل کم تجربگی ، یا بواسطه ی تابو شدن اینگونه مسائل و یا بدلیل ترس از متهم شدن، از پرداختن به آن سر باز میزنند . البته گروهی دیگر نیز هستند که ساده لوحانه وضعیت موجود را مطلوب ! می دانند ، حقیر بدلیل اینکه خوانندگان سوزنبان را از آن دسته افراد ساده لوح نمی دانم از تبیین مسئله برای آنها خودداری می ورزم . خدا چشمشان را باز کند !

 

خلاصه ی کلام اینکه تا زمانی که گروهی چه از طرف مسئولین محترم و چه از جانب دانشجویان و تشکل ها به حل بنیادین این معضل از هر طریقی که فکر میکنند درست است اقدام نورزند ، با قاطعیت و اطمینان صد در صد عرض می کنم که تمام برنامه های علمی و پژوهشی ، سیاسی ، فرهنگی و ... در این دانشگاه راه به جایی نبرده از همین اکنون به سرنوشت محتوم تمام فعالیت های قبلی محکوم خواهد بود .

 

آسیب شناسی رخوت 8

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۰۷ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 2 / 2/  1389

(این یادداشت در اصل برای شماره نهم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است )


تزاحم های توهمی : خیلی وقت ها پیش می آید که عدم ورود دانشجویان به برخی حوزه های فعالیت سیاسی و یا فرهنگی خاص بدلیل فعالیت آنها در یک بخش و حوزه دیگر است .
در نگاه اول طرح این تکته از جانب یک دانشجو غلط بنظر نمیرسد بلکه دلیل عاقلانه ایست که نشانه ی رشد و تجربه ی وی است و معلوم است که او دیگر دچار احساسات آرمان خواهانه کاذب و یا توهم توانایی بیش از اندازه معمول نیست و با نگاهی منطقی به داشته های خود سعی دارد انرژی و پتانسیل های خود را تنها در یک موضوع خاص متمرکز سازد .
این نکته اگر زمانی مطرح شود که فرد حقیقتاً درگیر انجام فعالیت اجرایی و یا مطالعاتی دیگری است و حتی با برنامه ریزی صحیح هم نمی تواند وقت خود را تقسیم کند و به کار دیگری اختصاص دهد بنظر درست می آید اما اغلب تزاحم فعالیت های فرهنگی خصوصاً در حوزه مطالعات بنیادین زمانی مطرح میشود که دانشجو تصور میکند که دو فعالیت و یا زمینه مطالعه و پژوهش اساساً یا به واسطه ی تقدم و تاخر زمانی برای پرداختن به آنها و یا بدلیل عدم اهمیت و ضرورت یکی با یکدیگر قابل جمع نیستند .
بگذارید برای روشن شدن بیشتر مطلب یک مثال بزنم ، هنگامی بحث از مطالعه و یا طرح های مطالعاتی و تحقیقاتی به میان می آید یکی از مسائلی که اهمیت فوق العاده دارد نوع و محتوی و موضوع مطالعه است . البته درست است که این انتخاب بستگی فراوانی به استعدادها و علایق و توانایی های شخصی و گروهی افراد دارد اما بدون شک تقدم و تاخرهای ماهوی نیز در انتخاب زمینه مطالعه بسیار موثر است و گاهیی سرنوشت ساز مثلا زمانی بین من و برخی از دوستانم در گزینش محتوی یک طرح مطالعاتی بین زمینه های دین پژوهی و خودشناسی از یک طرف و غرب پژوهی و دشمن شناسی از طرف دیگر بحث و گفتگو وجود داشت . برخی معتقد بودند به تقدم مباحث دین پژوهانه و اسلام شناسانه و برخی بر تقدم غرب شناسی اصرار می ورزیدند . حقیر اما نظر سومی دارم که در حقیقت لب هدف این یادداشت نیز همین است و آن اینکه اساساً تزاحم میان موضوعات پیش گفته یک تزاحم توهمی است و در اصل تقدم و تاخری میان این دو وجود ندارد بلکه در نهایت نحوی گرایش درونی افراد را به تعمق بیشتر در این حوزه ها میکشاند که گاهی از استعدادهای درونی و گاهی از نیازهای حقیقی جامعه و محیط ناشی میشود که این دومی اگر حقیقی باشد همان تکلیف محوری در دین است . اما در اصل اهمیت این دو حوزه و اهمیت مطالعه و شناخت آنها شکی نیست و فرد بایستی با تقسیم صحیح زمان و انرژی خود به هر دوی آنها رسیدگی نماید چه آنکه انسان های تک بعدی حتی اگر اهل مطالعه و تفکر نیز باشند باز دچار اشتباهات فراوانی میشوند که مثال های آن در بین متفکرین مطرح معاصر کم نیست که البته حق میدهید که نامی از آنها به میان نیاورم .
تا آنجایی که من تجربه برخورد با فعالین فرهنگی و سیاسی از قشر دانشجو و حتی غیر آن را دارم تقریباً اکثر تعارضات و تزاحماتی که آنها درگیرش هستند از همین سنخ است .
این اشتباه بنظرم از نگاه تک بعدی به انسان ناشی میشود و نحوی تحقیر او در آن نهفته است . فردی که تصور می کند انجام برای مثال دو نوع فعالیت برای وی امکان پذیر نیست و از عهده ی او خارج است توانایی های خود را نادیده گرفته و یا ضرورت پرداختن به آن حوزه ها را نمیداند . البته بخش دیگری از این معضل به تبلیغات غلط برخی اساتید و مسئولین فرهنگی بازمیگردد که با متزاحم و متعارض نشان دادن زمینه های کاری و یا مطالعاتی و حتی گاهاً با منع از ورود آنها به برخی زمینه ها دانشجویان را از پرداختن به آنها بازمیدارند و آنها را تبدیل به کاریکاتورهای میکنند که آنقدر منتزع از جهان خارج تفکر و فعالیت میکنند که هیچگاه نمیتوانند تصور کلی از آنچه در بیرون در حال گذران است داشته باشند .
بعنوان نکته ی آخر این را هم اضافه کنم که منظور حقیر پرداختن به تمام زمینه ها نیست چه آنکه ی لازمه ی فعالیت و تفکر و مطالعه تعمق است و تعمق ناچاراً زمان و انرژی فراوانی میطلبد که او را از ورود به همه موضوعات بازمیدارد اما برای آنکه دچار تک بعدی شدن و نگاههای واژگونه به مسائل جامعه نشویم بایستی دست کم به برخی مسائل بنیادین و اولیه با هم بپردازیم چه در حوزه فعالیت های اجرایی و چه در زمینه های تحقیقاتی و مطالعاتی .
وبرای حسن ختام جمله ای از مقام معظم رهبری که :
تلاش خود را بیشتر کنید هر کس بگوید این کار شدنی نیست او را به کوتاهی همت متهم میکنم هیچ کاری نیست که از انسان ساخته نباشد انسان نیرومند تر از این حرف هاست و میتواند کارهای نشدنی را شدنی کند .

آسیب شناسی رخوت 6

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۲۹ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 11 / 12 / 1388
(این یادداشت در اصل برای شماره هفتم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است )

 

7) بومی پذیری و عدم تجربه زندگی دانشجویی : به شهادت و اذعان اکثر قریب به اتفاق دانشجویان فعال در عرصه های سیاسی و فرهنگی آنچه بیش از همه موجب تقویت روحیه آرمان خواهی و مطالبه گری و به بیان دیگر باعث ایجاد انگیزه فعالیت در دانشجویان می شود محیط خوابگاه و زندگی دانشجویی است .

 

واضح است که دانشگاه بدون خوابگاه و اقتضائات خاص آن عملاً تفاوتی با دبیرستان و یا یک محیط کاری صرف نمی کند و این زندگی خاص دانشجویی است که باعث می شود سطح و نوع فعالیت ها در این محیط ها متفاوت باشد . فکر نمی کنم نیازی به تبیین خاص بودن این نوع از زندگی وجود داشته باشد چراکه دانشجویان خوابگاهی خود این نوع زندگی را تجربه می کنند و دیگر دانشجویان نیز با چند سطر از این وجیزه قادر به درک آن نخواهند بود .

 

اگر چه سیاست بومی پذیری منافعی نیز دارد (خصوصا در بعد مسائل مالی و اخلاقی ) اما نمی توان انکار کرد که با افزایش دانشجویان بومی در دانشگاهها سطح فعالیت ها به همان نسبت در حد یک دبیرستان تنزل پیدا می کند وضعیتی که کم و بیش در تمام دانشگاههای کشور وجود دارد و در دانشگاه ما نیز .

 

از دانشجویی که از زندگی دانشجویی فقط و فقط واحد پاس کردن و نمره گرفتن را تجربه کرده و جز طعم غذای مادر محترم در خانه طم دیگری (غذاهای لذیذ سلف دانشگاه !) را نچشیده و برای یکبار هم که شده درگیر چالش های زندگی با چند نفر دیگر در یک اتاق 12 متری نشده است چه انتظاری بیش از این می توان داشت ؟

 

اساساً انچه به شکل گیری شخصیت افراد در دوران تحصیل در دانشگاه کمک می کند نه صرف عنوان دانشجو ست بلکه زندگی خاص خوابگاهی با تمام خوبی ها و بدی های آنست !

 

برای فهم بهتر این موضوع نگاهی بیندازید به تفاوت بارز دانشجویان دانشگاه پیام نور و دانشجویان غیر حضوری با آن دسته ای که بشکل حضوری در دانشگاههای دولتی یا آزاد تحصیل می کنند !

 

هر چند این قاعده همانند بسیاری قواعد دیگر استثناء هم دارد اما استثنائات آن آنقدرها نیست که موجب رد اصل ادعا شود .

 

حتی نگاهی اجمالی به لیست فعالین دانشجویی در دانشگاه معظم ! قم نیز با تمام کمبودها و کاستی هایش حکایت از همین جریان دارد !

 

ممکن است گفته شود که بومی پذیری یک سیاست کلی است و کسی جز مسئولین امر در وزارتخانه یا مجلس توانایی تغییر یا تعدیل آن را ندارند و طرح آن دردی را دوا نمی کند ! البته اینطور نیست و آنقدر که در دانشگاه قم بومی پذیری بشکل فزاینده اعمال می شود در دانشگاههای دیگر اینطور نیست مضافاً به اینکه هدف این نوشتار تبیین دلایل کم کاری تشکل های دانشجویی و بی انگیزه گی دانشجویان دانشگاه قم است و نه لزوماً ارائه ی راه حل های کوتاه مدت عملی برای آن .

 

نکته ی دگیری را لازم می دانم به آن اشاره کنم این است که توجه به میزان و نوع فعالیت های همین دانشجویان بومی در داخل محیط سکونت خودشان برای مثال در پایگاههای بسیج ، هیئات ، کانون ها و موسسات فرهنگی و ... موید همین مطلب است که این افراد بدلیل عدم درک معضلات و مسائل خاصی که جز با زندگی در خوابگاه و محیط های دانشجویی احساس نمی شود نیازی به موضع گیری و فعالیت در این زمینه ها و این قالب ها نمی بینند و نه بدلیل تنبلی و یا بی انگیزه گی (هرچند این مطلب راجع به همه صدق نمی کند !) .

 

شاید راه حل این مسئله تبیین عمومی تر و شفاف تر این مشکلات سیاسی ، فرهنگی و صنفی از جانب تشکل های دانشجویی دانشگاه باشد برای آنکه درصد بیشتری از دانشجویان را متوجه و سپس درگیر حل آنها نماید .

 

آسیب شناسی رخوت 3

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۲۷ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 18 / 9 / 1388

(این یادداشت که سومین قسمت از مجموعه مقالات آسیب شناسی رخوت است در اصل برای شماره چهارم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است .)


4. غرق شدن در مباحث نظری صرف : آفت دیگری که دامن گیر اکثر قریب به اتفاق دانشجویان دغدغه مند می باشد توقف در مباحث و موضوعات نظری صرف و بدون اثر بیرونی است . این آسیب که من از آن به مفقود بودن حلقه ی عمل و نظر یاد میکنم در دانشجویانی که گرایش به مباحث عرفانی ، اخلاقی و فلسفی دارند ظهور و بروز بیش تری دارد بنحوی که هر چه عمق نظری این گروه افزون می گردد پای خود خود را از زمین عمل و اجرا بیرون می کشند .
گاهی کار به جایی می رسد که این دسته از دانشجویان اصلاً ورود به حوزه اجرا را دون شان خود می دانند و برای جایگاه خود القابی از قبیل متفکر ،روشنفکر ، تئوریسین ، استراتژیست و... می تراشند و با استناد به این تعابیر موهوم از عمل کردن به آنچه از آن دم می زنند امتناع می کنند .
البته گروهی دیگر نیز در این میان با مطالعه ی یک یا چند کتاب اخلاقی – عرفانی و یا شرکت در کلاسها و مجامعی که این گونه مباحث مطرح می شود خود را عارف و سالک فرض کرده و وظیفه ی خود را تنها ذکر و تسبیح می دانند و اغلب به معدود کسانی که درگیر اجرائیات می باشند با چشم تحقیر می نگرند ، گویی این افراد کسانی هستند که هنوز گرفتار سطحیات و اولیات دین هستند مانند ایشان به عمق و باطن و حقیقت دین راه نیافته اند .
اهمیت نکته ی بالا زمانی مهم تر می شود که در شهری مانند قم مشغول تحصیل باشیم . مکانی که در هر گوشه ی آن افرادی مشغول ارائه این گونه مباحث هستند . مشکل آن جا بیش تر می شود که بعض این گونه حلقه ها مروج اسلام منهای سیاست و فردی هستند ( همان نسخه ی شیعی وهابیت ) . تحلیل و بررسی درستی و غلطی این ادعا و این نوع نگاه به دین اسلام را به مجالی دیگر می سپارم روی صحبت من با آن دوستانیست که در عین ابراز ارادت به بزرگانی مانند حضرت امام (قدس سره ) و یا مقام معظم رهبری (حفظه الله ) باز از ورود به حوزه عمل خودداری می کنند .
آنچه این دوستان عارف و استراتژیست ! فراموش کرده اند هدف و مقصود از کسب این علوم ظاهری و نظری صرف است . علم و اخلاق و عرفانی که به کار هیچ بنی بشری نیاید و تنها به درد کنج عزلت و جمع های محدود روشنفکری حضرات می خورد چه ارزشی دارد ؟
تقوا اگر تقوا باشد ، تقوای ستیز است و عرفان اگر حقیقیست ، عرفان مبارزه است .
استراتژی و اتاق فکر نباید نتیجه و ما به ازای خارجی داشته باشد ؟ یا همان قدر که آقایان به افاضات خود می پردازند کا فیست ؟
مگر نفرموده اند که پناه می بریم به خدا از علم بی فایده و مگر علمی که در الفاظ و اطوار روشنفکری و عارف مسلکی خلاصه شود مصداق اتم این علوم نیست ؟
عجیب نیست که عمل و نفوذ کلام همین بچه حزب اللهی های هیئتی و بسیجی ( بسیجی واقعی !) به مراتب بیش تر و با برکت تر از هزار خطابه و تسبیح گردانی حضرات متفکر است ؟
به هر تقدیر بنظر می آید آنچه از نظر ایشان مغفول مانده است جامعه ، محیط و اطرافیانشان است ، بر فرض ( فرض محال) که فردی با عزلت جویی به مراتبی دست یابد و یا با لفاظی گروهی را دور خود جمع کند ، این چه دردی از دانشگاه و شهر و کشورش دوا می نماید ؟ هر دینی که با اجتماع بیگانه باشد اسلام یقینا نیست و این حضرات گویا با اسلام بیگانه اند !
خلاصه کلام آنکه نقل است از معصوم که شما بدان چه میدانید عمل نمائید خداوند آنچه نمی دانید را به شما عطا خواهد نمود .
والسلام علی من التبع الهدی

آسیب شناسی رخوت 2

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۲۴ ب.ظ





(این مقاله در اصل برای شماره سوم هفته نامه  سوزنبان نگاشته شده است و
قسمت دوم از سلسله مقالات آسییب شناسی رخوت می باشد .)











2.تصور
مطلوبیت وضع موجود : دومین  عاملی که باعث رکود در بین دانشجویان شده است تصور
مطلوب بودن وضعیت موجود است . هر  چند حقیر علت اصلی این توهم باطل را فقدان بینش و
بصیرت و آینده نگری می دانم اما  احتمالا یکی از دلایل آن مخفی و زیرزمینی بودن
بسیاری از مفاسد و معضلات اخلاقی و  سیاسی در دانشگاه است چرا که یکی از انگیزه های
مهم دانشجویان در دانشگاه های دیگر  برای ورود به فعالیت های فرهنگی و سیاسی عریان
و ظاهر بودن مفاسد است که در دانشگاه  ما هم تفکیک جنسیتی و هم الزامات عرفی به
رعایت برخی از شئونات مذهبی چه در محیط  دانشگاه و چه در درون شهر و هم چنین برخی
از سیاست های فرهنگی و سیاسی خاص ( به نظر  حقیر غلط اندر غلط) باعث پنهان شدن آنها
شده است و مشکلات آنقدر عیان نیست و این  طبیعتاً باعث ایجاد یک احساس رضایت کاذب
بین دانشجویان شده آنها را از ورود به این  قسم فعالیت ها باز می دارد . نکته ای که
تاثیر این بی خبری را بیشتر نشان می دهد  فعال تر بودن دانشجویان ساکن خوابگاه به
نسبت دانشجویان بومی است چرا که آنها از  نزدیک شاهد بسیاری از مفاسد و انحرافات در
محیط خوابگاه و دانشگاه هستند (مسئولین  هم بشنوند !) که سایرین از آن بی خبرند
.




ناگفته
نماند انداختن تمام تقصیر  به گردن مسئله ای مانند تفکیک جنسیتی خبر از بی اطلاعی
دانشجو می دهد چرا که تفکیک  به نظر من خودش مذموم نبوده بلکه نحوه ی اجرا و مدیریت
آن در دانشگاه غلط است  مضافاً بر آنکه دانشگاه ما تنها دانشگاه تفکیک شده ی کشور
نیست و محیط دانشگاههای  دیگر که از این حیث شبیه محیط دانشگاه ماست از زمین تا
آسمان با دانشگاه قم متفاوت  است .




3.فرار از
مسئولیت : سومین مورد که  احتمالا شایع ترین پاسخ به سوال " چرا رکود ؟ " است ،
متهم کردن مسئولین دانشگاه  خصوصا در دو حوزه فضای سیاسی و تفکیک جنسیتی است . این
نکته که بر فرض وجود کاستی  هایی در مدیریت دانشگاه در حوزه های فوق تمام مسئولیت
را به گردن آنها بیندازیم و  خودمان را تبرئه کنیم باعث غفلت از این مطلب می شود که
با وجود یک خواست عمومی برای  بهبود و تغییر وضع موحود قطعاً مسئولین دانشگاه نیز
مجبور به تغییر شیوه های غلط  خود خواهند شد . بعلاوه این نکته را هم در نظر بگیرید
که بسیاری از موانع توهم و  تصور غلط ما از برخورد های امنیتی مسئولین است که در
صورتی که وارد گود فعالیت های  دانشجویی بشوید قطعا بسیاری از آنها از بین خواهند
رفت .




مسئله
ی به نظر نگارنده مهم تر آن  است که مشکلات دانشگاه بیش از آنکه متوجه فضای بسته
سیاسی و یا تفکیک جنسیتی باشد  مربوط به ضعف در حوزه های فرهنگی می باشد موضوعی که
همانطور که در سرمقاله شماره  اول گفتم گریبانگیر بسیاری از فعالیت های کنونی
دانشگاه نیز هست .



یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 15/ 9 / 1388

(این مقاله در اصل برای شماره سوم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است و قسمت دوم از سلسله مقالات آسییب شناسی رخوت می باشد .)


2.       تصور مطلوبیت وضع موجود : دومین عاملی که باعث رکود در بین دانشجویان شده است تصور مطلوب بودن وضعیت موجود است . هر چند حقیر علت اصلی این توهم باطل را فقدان بینش و بصیرت و آینده نگری می دانم اما احتمالا یکی از دلایل آن مخفی و زیرزمینی بودن بسیاری از مفاسد و معضلات اخلاقی و سیاسی در دانشگاه است چرا که یکی از انگیزه های مهم دانشجویان در دانشگاه های دیگر برای ورود به فعالیت های فرهنگی و سیاسی عریان و ظاهر بودن مفاسد است که در دانشگاه ما هم تفکیک جنسیتی و هم الزامات عرفی به رعایت برخی از شئونات مذهبی چه در محیط دانشگاه و چه در درون شهر و هم چنین برخی از سیاست های فرهنگی و سیاسی خاص ( به نظر حقیر غلط اندر غلط) باعث پنهان شدن آنها شده است و مشکلات آنقدر عیان نیست و این طبیعتاً باعث ایجاد یک احساس رضایت کاذب بین دانشجویان شده آنها را از ورود به این قسم فعالیت ها باز می دارد . نکته ای که تاثیر این بی خبری را بیشتر نشان می دهد فعال تر بودن دانشجویان ساکن خوابگاه به نسبت دانشجویان بومی است چرا که آنها از نزدیک شاهد بسیاری از مفاسد و انحرافات در محیط خوابگاه و دانشگاه هستند (مسئولین هم بشنوند !) که سایرین از آن بی خبرند .

 

ناگفته نماند انداختن تمام تقصیر به گردن مسئله ای مانند تفکیک جنسیتی خبر از بی اطلاعی دانشجو می دهد چرا که تفکیک به نظر من خودش مذموم نبوده بلکه نحوه ی اجرا و مدیریت آن در دانشگاه غلط است مضافاً بر آنکه دانشگاه ما تنها دانشگاه تفکیک شده ی کشور نیست و محیط دانشگاههای دیگر که از این حیث شبیه محیط دانشگاه ماست از زمین تا آسمان با دانشگاه قم متفاوت است .

 

3.       فرار از مسئولیت : سومین مورد که احتمالا شایع ترین پاسخ به سوال " چرا رکود ؟ " است ، متهم کردن مسئولین دانشگاه خصوصا در دو حوزه فضای سیاسی و تفکیک جنسیتی است . این نکته که بر فرض وجود کاستی هایی در مدیریت دانشگاه در حوزه های فوق تمام مسئولیت را به گردن آنها بیندازیم و خودمان را تبرئه کنیم باعث غفلت از این مطلب می شود که با وجود یک خواست عمومی برای بهبود و تغییر وضع موحود قطعاً مسئولین دانشگاه نیز مجبور به تغییر شیوه های غلط خود خواهند شد . بعلاوه این نکته را هم در نظر بگیرید که بسیاری از موانع توهم و تصور غلط ما از برخورد های امنیتی مسئولین است که در صورتی که وارد گود فعالیت های دانشجویی بشوید قطعا بسیاری از آنها از بین خواهند رفت .

 

مسئله ی به نظر نگارنده مهم تر آن است که مشکلات دانشگاه بیش از آنکه متوجه فضای بسته سیاسی و یا تفکیک جنسیتی باشد مربوط به ضعف در حوزه های فرهنگی می باشد موضوعی که همانطور که در سرمقاله شماره اول گفتم گریبانگیر بسیاری از فعالیت های کنونی دانشگاه نیز هست .

آسیب شناسی رخوت

پنجشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۲۲ ب.ظ

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 3 / 9 / 1388

اشاره : آسیب شناسی رخوت عنوان سلسله مقالاتی است در پاسخ به چرایی رکود فعالیت های سیاسی و فرهنگی از جانب طیف مذهبی دانشجویان دانشگاه قم که در هر شماره به صورت دنباله دار منتشر خواهد شد . آنچه در ادامه می آید بخش اول از مجموعه فوق الذکر است .



در نگاه نخست و پیش از آنکه تجربه تحصیل در دانشگاه قم نصیب کسی بشود تصور عمومی اینگونه است که بواسطه ی فضای مذهبی شهر قم ، وجود حوزه علمیه ، تفکیک جنسیتی و نبود ناهنجاریهای اخلاقی علنی و هیئت امنا و ریاست روحانی دانشگاه احتمالا طیف مذهبی دانشجویان از فعالترین و با انگیزه ترین اقشار دانشگاه بوده و یا اینکه جو عمومی دانشگاه بواسطه ی موارد پیش گفته متاثر از فعالیتهای این گروه از دانشجویان است . هر چند بخشی از مواردی که ذکر شد تنها ظاهر امر بوده و واقعیت در حال جریان چیز دیگری است اما این نکته را نمی توان نادیده گرفت که پتانسیل های نهفته در دانشگاه قم به نسبت بسیاری از دانشگاه های سطح کشور بیشتر بوده و برخی موانع و مشکلات نیز یا در این دانشگاه اساسا وجود ندارد و یا شدت و حدت آن کم تر است .


اما نکته ی جالب توجه آنست که بعد از گذشت نهایتا 2 ترم از تحصیل در این دانشگاه تقریبا برای تمام دانشجویان محرز می شود که نه تنها دانشجویان مذهبی دانشگاه که جریانات و گروههای فکری سیاسی دیگر هم فعالیت در خور توجهی نداشته همه با هم دچار نحوی رخوت و سستی خاص دانشگاه قم هستیم !


پیش از آنکه به ادامه ی یادداشت بپردازم ذکر دو نکته را لازم می دانم ، اول آنکه هدف حقیر از نگارش این مقاله بررسی علل کم کاری و بعضا بیگاری دانشجویان مذهبی و یا اصطلاحا حزب اللهی دانشگاه است و تحلیل کلی راجع به تمام دانشجویان را به زمانی دیگر وامی گذارم و دوم آنکه این یادداشت بیشتر متوجه قشر دانشجو بوده و هدف آن تلنگر زدن به شماست و نه مدیران و مسئولین دانشگاه هرچند بخش مهمی از معضلات این حوزه متوجه سوء مدیریت و یا تفکرات خاص آنهاست .


نکته عجیب آن است که دانشجویـان با اشتیــاق فراوان به استقبــال این وضعیت (رکود ، رخوت ، بی دغدغه گی و یا اسم دیگری که مناسب میدانید ) رفته هیچ تلاشی برای تغییر نمی کنند و نهایتاً با پاس دادن توپ به زمین مسئولین دانشگاه و یا تشکل ها و یا دیگر دانشجویان از خودشان سلب مسئولیت کرده دیگران را مقصر میدانند . و باز نکته ی عجیب تر آن است که عکس العمل دانشجویان در برابر کسانی که با هر انگیزه ای قصد تغییر این وضعیت را دارند خطاب کردن آنها با القابی مانند تندرو ، خیالپرداز ، پرحرف و ... است .


نا گفته نماند که این انتقاد متوجه یک ارگان یا تشکل خاص نیست که اگر مشکل آن تشکل بود ضعف فعالیت آن با حضور دیگر تشکل ها جبران می شد حال آنکه تا این لحظه این اتفاق هنوز رخ نداده است !


آنچه به عنوان آسیب شناسی و علل رکود فعالیت های دانشجویی هدف این سلسله مقالات است را در چند بند تقسیم بندی کرده ام که در هر شماره بخشی از آن را تقدیم خواهم کرد هر چند که بسیاری از انتقادات و حقایق موجود را با این زبان و از این تریبون نمی توان گفت که زبانی دیگر و زمانی دیگر می طلبد :


1. اکتفا به انجام واجبات و ترک محرمات : یکی از علل عدم توجه نسبت به تحولات جامعه و فقدان شعور و بصیرت سیاسی و فرهنگی بین طیف مذهبی دانشگاه راضی شدن و کافی دانستن انجام واجبات اولیه و ترک محرمات ظاهری است ، تا جایی که فرد خود را تنها موظف به شرکت در نماز جماعت (اگر آن را هم شرکت کند) و نهایتاً خواندن چند آیه قرآن می داند ، کانه دین در همین چند فریضه (آنهم از نظرگاه اسلام فردی) خلاصه می شود ، جهاد ، مبارزه ، امر به معروف و نهی از منکر و ... برای حضرات تعطیل شده محسوب می شود !



در اینجا ذکر مورد را جالب می داند ، چند وقت قبل یـکی از دوســتان هیئت نقل


می کرد که به یکی از این پیغمبرزادگان گفته اند که بیاید و در هیئت دانشگاه فعالیت کند که حضرت ایشان فرموده اند برایشان حجاب می شود !


این که هیئت است خدا به داد کانون های ادبی و هنری و انجمن اسلامی برسد !


تصور نمی کنم ضرورت سیاسی بودن ( و نه سیاست زده بودن ! ) ، دغدغه ی فرهنگی داشتن و موضع گیری کردن نسبت به تمام ( تاکید می کنم تمام ) تحولات و رخداد های اجتماعی و سیاسی برای همه ی دانشجویان عموماً و برای دانشجویان حزب اللهی خصوصا نیازی به اقامه ی دلیل داشته باشد و آن نحو اسلام فردی و خنثی که در کنج مسجد خلاصه می شود دست کم در ساحت نظر مطلوب کسی باشد مضافا به اینکه موارد پیش گفته از منویات مسلم مقام معظم رهبری بوده بارها در دیدارهایشان با دانشجویان بر آن تاکید کرده اند .


ادامه دارد ...