چیزهایی برای روایت نشدن!
این یادداشت در اصل برای شمارهی 70-71 مجلهی سورهی اندیشه نگاشته شده است.
علی (حسین پاکدل) پس از یک عمر زندگی، ناگهان و "بدون هیچ دلیلی" به رویا (مهناز افشار) همسرش خیانت میکند و با دختر جوانی که از قضا شاگردِ کلاسِ پیانویِ رویا نیز هست به لندن می رود. از لندن برای رویا پیغام میگذارد که چون عاشق است، چاره ای برایش باقی نمانده و بابت وضعیت پیش آمده متاسف است. چند روز بعد "ناگهان" علی باز میگردد و اظهار ندامت میکند و از رویا میخواهد که او را ببخشد و به زندگی برگردد. رویا در این فاصله بدون اینکه عکس العمل جدی در مواجه با این فاجعه نشان دهد و باز هم "بدون دلیل" با پسر جوانی آشنا می شود و به او علاقه پیدا میکند.
برای بینندۀ حرفهای سینما همین 115 کلمه کافی است تا روی هوا بودن "برف روی کاج ها" را تشخیص دهد. فیلم، چیزی را برای ما روایت نمیکند و همه چیز بدون هیچ دلیلی رخ میدهد. حتی دوست رویا (ویشکا آسایش) نیز ناگهان از زنی که از شوهر سابقش متنفر است تغییر حالت داده و در پاسخ به رویا از زندگی جدیدش با او ابراز رضایت میکند و کسی نیست از کارگردان بپرسد که چرا اینهمه باید بدون دلیل اتفاق بیفتد؟ دیگر اجازه بدهید مته به خشخاش نگذاریم و از کارگردان نخواهیم برایمان توضیح بدهد که چرا یک دندانپزشک که برای خوش گذرانی به لندن سفر میکند باید در زیر زمین یک خانه اجاره نشین باشد؟ تکلیف فیلم با هیچکدام از کارکترها روشن نیست و این روشن نبودن موجب میشود ما نفهمیم که چرا رویا ظرف چند روز با پسری که از ناکجاآباد سر و کله اش پیدا شده این اندازه صمیمی می شود و حتی به او علاقه پیدا میکند؟ چرا جوانک باید روی زن شوهرداری که چندین سال از خودش بزرگتر است حسابی باز کند؟ چرا رویا انقدر در برابر خیانت همسرش خونسرد است؟ مسئله البته در خونسرد او نیست، چرا که میتوان خونسرد بودن رویا را طبیعی نشان داد و دلایلی برای این خونسردی دست و پا کرد، مشکل در باورپذیر نبودن این خونسردی نهفته است! علی با اینکه مدعی میشود که عاشق دخترک است، پس از چند روز برمیگردد و از رویا تقاضا میکند که از اشتباهش درگذرد. شاید معادی عشق را دست کم گرفته و شاید میخواسته عشق را دست بیندازد!
فیلم مملو از حرفهایی است که کارگردان دوست دارد به ما بگوید. از ناامن شدن محله ها بگیرید تا جانماز آب کشیدن صاحبخانه و هزار جور گوشه و کنایۀ دیگر. شاید صادقانهترین چیزی که در مورد فیلم میتوان گفت همان جملهای است که روی پوستر فیلم نوشته شده است: یه چیزهایی هست که باید بدونی! چیزهایی که قرار نیست برایت روایت شود.