احیای نئولیبرالیسم با شوک فوتبال
جمعه, ۲۳ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۲ ب.ظ
متن کامل گفتگوی من با محسن راحمی عزیز که در صفحهی اندیشهی شمارهی 2266 روزنامهی فرهیختگان در تاریخ 1396/4/20 منتشر شد.
در گفتوگو با مترجم کتاب «رقص برزیل با شیطان» مطرح شد
احیای نئولیبرالیسم با شوک فوتبال
اشاره: «رقص برزیل با شیطان» روایتی جذاب از داستان پشتپرده برگزاری المپیک تابستانی 2016 و جامجهانی 2014 برزیل است که در آن تیم ملی این کشور سنگینترین باخت تاریخ فوتبالش را با نتیجه مفتضحانه هفت بر یک در مقابل آلمان کسب کرد و از رسیدن به فینال بازماند و در نهایت ژرمنها در خاک سلسائو جام قهرمانی را بالای سر بردند. سال قبل از آن و در جریان بازیهای جام کنفدراسیونها شهرهای مختلف برزیل مخصوصا پایتخت این کشور، ریو، صحنه تظاهرات گسترده معترضان بود.
تماشاگران پرشور برزیلی به جای آنکه روی سکوها به تماشای فوتبال بنشینند در خیابانها با پلیس ضدشورش درگیر بودند. دیو زرن در همان ایام خودش را به برزیل رساند تا جواب این مسئله را بیابد.نویسنده از داستان «آنها ما را فراموش کردهاند» یکی از قطعات جنجالی ستاره موسیقی پاپ روایت خود را آغاز میکند و از لابهلای فاولاها (زاغههای فقیرنشین) و کوچهپسکوچههای ریو قصه کشوری را بیان میکند که با رئیسجمهوری با پیشینه سوسیالیستی در عرض چند سال با گردن نهادن به سیاستهای اقتصاد جهانی و صندوق بینالمللی پول، در مسیر توسعه قدم برمیدارد و جزء یکی اقتصادهای برتر دنیا قرار میگیرد و یکی از سکانداران سرمایهداری بین المللی میشود.نارضایتی عمومی، تضاد، فاصله طبقاتی و دیگر معضلات توسعه اقتصادی در بین خطوط روایت زرن از خلال برگزاری این دو متاایونت (Meta event) قابل لمس است.تلفیقی از اقتصاد، سیاست، مسائل اجتماعی و حتی فلسفه در پیوند با عناصر زندگی روزمره از جمله فوتبال، بیان مناسبی از روایت کتاب «رقص برزیل با شیطان» است؛ داستانی واقعی از نئولیبرالیسمی که زرن آن را به شیطان تشبیه کرده است.با علی عربزاده، فارغالتحصیل کارشناسیارشد حقوق از دانشگاه شهید بهشتی تهران، که در موسسهای به نام خانه متن سین اقدام به ترجمه این اثر کرده است به گفتوگو نشستهایم.
چه شد به سراغ این کتاب رفتید؟ آیا طرح از پیشتعیینشدهای وجود داشت؟ در مقدمه بیان کردید که فوتبالی هم نیستید و شخص دیگری این کتاب را به شما پیشنهاد داده است.
وقتی شما برای ترجمه شروع به انتخاب کتاب میکنید با گسترهای طرف هستید که ممکن است در آن گم شوید. به همین خاطر ما برای انتخاب یکسری متر و شاخص تعیین کردیم. آنقدر اسم گولزننده و کتاب مدعی فروش و اعتبار هست که باید راهی برای احراز کتاب خوب پیدا میکردیم.
ما به الگوریتمی رسیدیم که کتاب انتخابیمان 1- از نظر فرم روایی باشد، 2- محتوایش لایه زیرین زندگی عادی را روایت کند و رویکرد انتقادی نسبت به مدرنیته داشته باشد و 3- پرفروش باشد. چون معتقد بودیم از یک طرف ناشر باید اقبال بکند و از طرف دیگر، خوانده هم بشود. مساله این بود که روایت آن کتاب بعد دیگری از ماجرا را نشان بدهد؛ بعدی که معمولا دیده نمیشود. با این معیارها شروع و کتابها را بررسی کردیم؛ در علم، اقتصاد، سیاست و ورزش. یکی از کتابهای انتخابی ما «رقص برزیل با شیطان» بود.
من اهل ورزش نیستم، اما چون این کتاب بعدی از فوتبال و ورزش را نشان میدهد که معمولا خیلی دربارهاش حرف زده نمیشود، حتی آدمی مثل من را که علاقه ویژهای به فوتبال ندارد، علاقهمند میکند؛ برای اینکه میبیند پشت صحنه فوتبال اتفاقات خیلی جدی جامعهشناختی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی در حال رخ دادن است که معمولا ما توجهی به آنها نمیکنیم. «رقص برزیل با شیطان» روایتی از این اتفاقات است.
این کتاب یک روایت دست اول است. برخلاف روایتهای معمول ما از زاویه فلسفه و جامعهشناسی درباره پدیدهها، این روایت، یک «روایت نزدیک» است. طوری که وقتی در حال ترجمه کتاب بودم، تصور میکردم اگر الان به ریو بروم، خیابانها را میشناسم و میتوانم به راحتی در آنها گشت بزنم.
از مجموع صحبتهای شما و همینطور خود کتاب به نظر میرسد تلفیقی از علوم انسانی و زندگی روزمره در کتاب هست که آن را برجسته میکند. این پیوند بین علوم انسانی و امر روزمره چه اهمیتی دارد؟
ما دائما یکسری حرفهای انتزاعی درباره غرب و مدرنیته میزنیم، منتها به ندرت این حرفها صورت روشنی پیدا میکند. مثلا درباره پدیدههای دنیای مدرن از جمله همین فوتبال، ورزش، سرگرمی، اقتصاد، علم و حتی داعش انبوهی از گزارهها از جانب متفکران و کسانی که از زاویه علوم انسانی مسائل را تحلیل میکنند، صادر میشود، منتها این حرفها خیلی کم صورت روشن، عینی و روی زمینی پیدا میکند. این کتاب تلاشی است برای اینکه آن حرفها را به محک زندگی بزنیم.
ما به دنبال آن بودیم که بدون مبتذل کردن این مباحث آنها را روی زمین بیاوریم، ساده کنیم و دربارهشان با عموم مردم حرف بزنیم. بعضی مواقع ما از اینطرف بوم میافتیم و صرفا حرف فلسفی میزنیم که البته جای خودش را دارد؛ اما ممکن است اصابتی به واقع؛ یعنی زندگی، پیدا نکند. یعنی اگر از آدمهایی که خیلی حرفهای فلسفی انتزاعی درباره مدرنیته میزنند، بپرسیم که این مساله چه جایگاهی در زندگی دارد، ممکن است بگویند هیچ نسبت مستقیمی بین فلسفه و زندگی روزمره وجود ندارد. البته این حرف قابلتوجه و تامل است، اما این یک طرف ماجراست.
یکسری آدمها هستند که از آن طرف بوم افتادهاند. آنهایی که قصد دارند خیلی سریع از آن حرفها نتیجههای عملی و ملموس و عینی برای عمل و کنش سیاسی و اجتماعیشان بگیرند. در نتیجه اتفاقی که میافتد میشود مثل همین تحلیلهای دمدستی درباره سینما. شما یک تحلیل حکمی- فلسفی دارید که میگوید سینما لهو است. آن تحلیل به جای خودش قابلتامل است. اما از این طرف گروهی هستند که برای نشان دادن این لهو سراغ رقص و آواز و ناهنجاری جنسی در فلان بازیگر و آمار طلاق هنرمندان میروند و عمق مساله را نابود میکنند. آخرش هم نمیفهمند حرف فلسفی را چطور باید به اینها ربط بدهیم.
کاری که ما سعی کردیم انجام دهیم این بود که با نشان دادن یک روایت عینی از واقعه که البته انتقادی هم هست، نسبت این دو را تا حد امکان برقرار کنیم. برای اینکه تفاوت این حرفها را با آن حرفهای مبتذل نشان دهم باید توجه کنید که ما حرف فلسفی نمیزنیم. با پله و رونالدو کار را جلو میبریم و در این مسیر، هرگز حرف فلسفی را به پله الصاق نمیکنیم؛ بلکه زندگی این فوتبالیست را برای شما روایت میکنیم. یا سابقه آن طبقه اجتماعیای را به شما نشان میدهیم که فیفا را تاسیس کرده و در این 100 سال اخیر این سازمان و این ورزش را مدیریت کرده است. این وسط حرف فلسفی وجود ندارد ولی اگر شما آن پیشزمینه فلسفی و جامعهشناختی را داشته باشید و بعد این کتاب را مطالعه کنید یا این کتاب را بخوانید و سپس به آن پیش زمینه رجوع کنید، حتما نوعی قرابت را احساس خواهید کرد.
اگر ما در انتخاب کتاب و ترجمه موفق باشیم، باید بتوانیم نسبتی بین حرفهای انتزاعی و زندگی پیدا کنیم.
به نظر میرسد «برزیل» کتاب به «فوتبال»ش میچربد! ابتدا ممکن است به خاطر اسم کتاب این تصور به ذهن برسد؛ اما با مطالعه صفحاتی از کتاب متوجه میشویم انگار کفه برزیل سنگینتر از فوتبال است.
نمیشود گفت برزیل میچربد. منتها در کاری که زرن کرده بصیرتی هست. زرن درباره جامجهانی «در برزیل» صحبت میکند؛ درباره المپیکی که بر سر «مردم برزیل» آوار شده است. این یک گزارش از یک ابررویداد است و دوربین گزارشگر درست در وسط این رویداد بزرگ قرار میگیرد. یک بصیرت کانونی در روش تحقیق و روایت این کتاب وجود دارد و آن هم اینکه دوربین دقیقا وسط حادثه است. این زاویه و میزانسن چیزی است که میتواند راهگشا باشد و به همه ما یک بصیرت ارزشمند بدهد.
این کتاب روایت رقص «برزیل» با شیطان است، حالا اینجا شیطان را باید بدل از نئولیبرالیسم بگیریم، به هر حال این رقص برزیل است و برای مثال در ایران اتفاق نیفتاده است. اگر چه من برای نسخه دیگری از مقدمه کتاب به شباهتهای خودمان با برزیل اشاره کرده بودم که به نظرم خواندن این کتاب را برای ما لازمتر میکند. از نظر فرهنگی، سیاسی، تاریخی، اقتصادی و حتی موقعیتهای ژئوپولتیک بین ما و برزیل نسبت و شباهت جدی وجود دارد. منتها این رقص برزیل است و ٢٠٢٢ رقص قطر با شیطان خواهد بود. همه کشورهایی که با این ابررویدادها و با این نظامها روبهرو میشوند این تجربه را از سر میگذرانند.
با این حال، برزیل دو ویژگی دارد که این بررسی را خاص میکند؛ یکی تلاقی جام جهانی و المپیک که در کمتر دورهای تقریبا همزمان در یک کشور رخ داده است. زرن از این به عنوان یکجور قمار یاد میکند. اتفاقی که فشار خیلی زیادی بر دولت برزیل وارد کرد. اما دولت ریسکش را پذیرفت با اینکه ممکن بود کمر این کشور بشکند. همانطور که یونان را بعد از برگزاری المپیک منهدم کرد.
دوم اینکه برزیل اگرچه مادر فوتبال نیست و فوتبال در برزیل متولد نشده، اما فوتبالی که ما میشناسیم فوتبال برزیلی است. برزیل است که فوتبال را فوتبال کرده است. فوتبال محصول فرهنگ برزیلی است و به همین خاطر اگر برزیلیها به فوتبال اعتراض کنند آدم نمیداند باید چه بگوید. اینهایی که خودشان سازنده صورت کنونی این ورزش هستند اگر بگویند اشتباه کردیم و نمیخواهیم، جدا باید به این فکر کرد که این ابررویداد چه بلایی سر اینها آورده است.
اهمیتی که برزیل در این کتاب دارد برای ما چیست؛ از نظر مسیری که برزیل به سمت توسعه طی کرده و شاید با مسیر ما مشابهتهایی داشته باشد.
توسعه جای مهمی از بحث است. زرن هم اشارهاش به توسعه است. بحث صندوق بینالمللی پول و تصویری که از لولا میدهد هم به شدت هوشمندانه است. چرا برزیل مهم است و توسعه چه بر سر برزیل میآورد؟ برزیل در دهههای اخیر تبدیل به یک پدیده میشود. الان از نظر تولید ناخالص داخلی یکی از 10 کشور بزرگ دنیاست و از یک کشور حاشیهای که مطلقا اهمیتی نداشت به چنین موجودی تبدیل شده است.
این کار را هم کسی میکند که رهبر حزب کارگر است و شخصیتی مردمی با سابقه سوسیالیستی دارد. برزیل با رشد حیرتانگیزی ظرف 10، 15 سال به قدرت بلامنازع آمریکای جنوبی و یکی از قدرتهای موثر بینالمللی تبدیل میشود.
لولا خودش خیلی آدم عجیبی است و برزیل سرنوشت خیلی عجیبی دارد. با سرعت زیادی مسیری را طی میکند و به جایی میرسد که اکنون در کنار هند، روسیه و چین در مقابل آمریکا بلوک قدرتمندی را تشکیل دادهاند. چنین کشور فقیر و استعمارزدهای با آن جریانات قوی ضدامپریالیستی چطور به یکی از 10 کشور سکاندار سرمایهداری جهان تبدیل میشود؟ خیلی سرنوشت غریبی است. روایت فشاری که این کار لولا به سیستم وارد میکند دستمایه قسمت بزرگی از کتاب میشود. زرن توضیح میدهد که لولا در سیاست داخلی و خارجی چطور زیرکانه عمل میکند.
در زمان رئیسجمهور سابق خودمان، ما یک تصویر ضدامپریالیستی از لولا داشتیم و البته این تصویر درست است. زرن در کتاب به نسبت لولا و ایران هم اشاره میکند و میگوید لولا حاضر نشد در تحریم ایران شریک بشود، فلسطین را به رسمیت شناخت و سعی کرد یک چهره ضد امپریالیستی از خودش بسازد. اما این در حالی است که در اقتصاد سیاسی و فضای اقتصاد جهانی یک نئولیبرال جدی است، به همان خشونت نئولیبرالهای دیگر و اصلا هم شوخی ندارد.
زرن روایت مبسوط و جذابی از لولا و فرازونشیب زندگیاش ارائه میدهد. آدمی که در نوجوانی به عنوان یک کارگر مشکلاتی پیدا میکند، به حزب کارگر میپیوندد، در حزب بالا میآید، زندانی میشود، تحصیلات آکادمیک ندارد و بارها برای رسیدن به ریاست جمهوری تلاش میکند و البته موفق نمیشود.
بالاخره لولا با همان موضع سوسیالیستی به ریاست جمهوری برزیل میرسد و همه جریانات ضد امپریالیستی، مخالفان نئولیبرالیسم و فعالان ضد سرمایهداری پشت او جمع میشوند. همه احزاب و سازمانهای مردمنهاد و دانشجوها و کارگرها پشت او جمع میشوند و ناگهان نسبت لولا با همه اینها عوض میشود. لولا آزادیهای این گروهها را کم میکند و با آنها درگیر میشود. بخشی از آنها را مدیون خودش میکند، به آنها پست میدهد و به قولی آنان را میخرد.
انشعاب زیادی در احزاب رخ میدهد که خیلی جدی هم هستند و حضور هم دارند و بخشی از کرسیهای پارلمان و شوراهای محلی هم در دستشان است. زرن هم با برخی از آنان مصاحبه میکند. سرنوشت لولا و برزیل به نحو حیرتانگیزی شبیه بعضی اتفاقاتی است که در ایران میافتد.
یکی از آدمهای قدیمی و جدی حزب کارگر به سرخوردگی جوانان بعد از عملکرد لولا اشاره میکند. داستان آدمی که فیگور مبارزه با سرمایهداری بود ولی وقتی به قدرت میرسد همان قصهها را تکرار میکند؛ حتی بدتر و زیرکانهتر از قبل. در نهایت توسعهیافتگی برزیل از کانال دولت لولا اتفاق میافتد. مردم این وسط شوکه شدند و به قولی گفتند این یکی که تو زرد از کار درآمد دیگر به چه کسی میشود اعتماد کرد؟ همین شخص اشاره میکند که یکی از کارهای اصلی ما بعد از لولا این است که اعتماد این قشر را برگردانیم تا مردم بدانند میشود کنش سیاسی داشت و به آرمانهای مردم هم خیانت نکرد. یکی دیگر از شباهتهای لولا با وضع ما که خیلی هم حیرتانگیز است، این است که لولا آدم خیلی محبوبی است؛ الان هم در برزیل محبوب است. چرا؟ چون یک تور اجتماعی پهن میکند و حداقلهای زندگی را برای جامعه برزیل فراهم میآورد. این کار را به خوبی انجام میدهد و هنوز هم طبقه پایین برزیل برای آن حداقلها به او مدیون هستند. خیلی جالب و عجیب است که نئولیبرالیسم چطور همزمان هم میتواند برخی از اقشار را تامین کند و میلیونها نفر را از فقر مطلق نجات دهد و در عین حال طبقهای از مرفهان با فاصله طبقاتی وحشتناک به وجود آورد و ثروت عمومی را عملا به نفع آنها مصادره کند. این مسالهای اساسی است که چطور این شبهپارادوکس پیش میآید.
چه نسبتی بین چنین کشوری با چنین گسستهای اجتماعی بحرانی و ابررویدادهایی مثل المپیک و جام جهانی وجود دارد؟ چه میشود که کشوری مثل برزیل تصمیم به برگزاری این دو ابررویداد میگیرد؟
توضیح زرن چیزی است که به «دکترین شوک» مشهور است. دکترین شوک میگوید سیاستهای نئولیبرالی اساسا مورد علاقه تودهها نیست. اینکه دولت برای پایین آوردن هزینههای خود تور اجتماعی را کوچک کرده، بیمهها را نحیفتر کند، به سمت بازار آزاد حرکت کند و در نتیجه تمام این سیاستها طبقه خاصی با آزادی عمل مضاعفی شکل گیرد و سایر طبقات زیر یوغ آنها له شوند؛ هیچکدام مورد علاقه مردم نیست.
نئولیبرالیسم چطور باید این سیاستها را اعمال کند؟ در حالت عادی چنین چیزی ممکن نیست؛ چون با مقاومت مردم روبهرو میشود. به همین خاطر به وسیله ایجاد شوک برای تغییرات اساسی زمینهسازی میکند. شوکی به وجود میآورد و مقصود خود را غالب میکند.
نائومی کلاین مبدع این نظریه میگوید شوکها یا رویدادی طبیعی مثل سونامی است که در واقع سیاستمدارها با نوعی هوشمندی از آن استفاده میکنند و روی موج آن سوار میشوند یا در حالت دیگر (که بیشتر هم اتفاق میافتد) شوکی مصنوعی است و توسط خود سیاستمداران بهوجود میآید. این شوک ممکن است شوک سیاسی، اقتصادی یا ورزشی باشد. ابررویدادها هم ابزاری در این بازی هستند. برای برگزاری ابررویدادها باید صدها میلیون دلار هزینه شود و این هزینهها باید از جایی بیاید؛ بالاخره فشاری را در اجتماع درست میکند که آن فشار جایی را در فضای اجتماعی باز میکند و در آن فضا سیاستهای نئولیبرالی امکان اجرا مییابند.
در این فضا نهادها یا سازمانهای بینالمللی از جمله صندوق بینالمللی پول یا فیفا چطور کاتالیزور میشوند؟
برگردیم به بحث علوم انسانی. یکسری گزارههای کلی را میشود درباره نهادهای نظام جهانی یا نظامهای اقتصاد جهانی یا سیاست جهانی صادر کرد که شامل فیفا هم میشود. یعنی این نهادها به بماهو نهاد بینالمللی در نظام سلطه ماهیت و کارکردهایی دارند. همه اینها را میشود از موضع منتقدانه فلسفی یا جامعهشناختی مطرح کرد که سر جای خودش هم درست است. اما حرفی که در این کتاب زده میشود و به نظر من ارزش افزوده ماجراست این است که خب دقیقا درباره فیفا چه چیزی میتوانیم بگوییم؟ نهاد بماهو نهاد به کنار، المپیک چیست؟ کجا میتوانیم این تصویر فلسفی را ببینیم؟
بهنظرم تا حدی زرن از پس این کار را برمیآید. با گفتن یک تاریخچه خوب و مفصل درباره فیفا و کمیته المپیک نشان میدهد که اینها اولا محصول اشرافیت بودند و اصلا از جامعه ورزش بالا نیامدند، اصلا به جامعه ورزشی ربطی نداشتند و حتی تا مدتها مخالف ورزش حرفهای بودند. با این حال میآیند، سازوکارهایی را درست میکنند و از ورزش، از محبوبیت ورزش، از پرستیژ اجتماعی ورزش، از فرصت سیاسی و مهمتر از همه از فرصت اقتصادیای که ورزش میتواند برایشان درست کند، به ویژه همین ابررویدادها که میلیونها دلار برایشان درآمدزایی دارد، استفاده میکنند.
در صحبتهایتان گفتید که این کتاب روایت رقص برزیل بود و مثلا در 2020 رقص قطر را شاهد خواهیم بود. آیا کتاب شما تذکر یا نهیب یا یک بصیرت آیندهنگرانه نسبت به رقص ایران با شیطان است؟
نسبت سرنوشت برزیل با ما حرف مهمی است. این سنخ از نقد چیزی است که برای من اهمیت دارد. به هر حال اگر همه این حرفها نسبتی با ما پیدا نکند، مطلقا اهمیتی نخواهد داشت و صرفا تفنن است. نقد مدرنیته اگر نسبتی با «ما»ی ایرانی امروزی پیدا نکند یا حداقل نتوانیم آن نسبت را دریابیم و به یافتی از آن نسبت نرسیم، به چه دردمان میخورد؟ موضوع المپیک در برزیل ممکن است برای بعضی از زاویه تفنن جالب باشد. «رقص برزیل» درباره شخصیتهای فوتبالی مثل پله، سوکراتس و گارینشا، زندگیشان، تصمیمات سیاسیشان، موضعگیریها و سرنوشتشان اطلاعات خیلی جالبی میدهد که برای فوتبالیها قطعا جذاب خواهد بود. ولی همه اینها بدون اینکه ربطی به ما داشته باشد، اهمیتی ندارد.
برای آدمی که دغدغه فهم مدرنیته دارد، پرسش این است که برزیل و جام جهانی و دکترین شوک و المپیک و قطر و آفریقای جنوبی و چین و فاولا و همه و همه به چه درد ما میخورد؟ به نظر من میتواند روایتی از خود ما باشد و خیلی جدی افقی را که جلوی ما وجود دارد، روشن میکند.
موقعی که کتاب را ترجمه میکردم و زمانی که کتاب برای من خیلی زنده بود و در من حضور داشت وقتی اتفاقات کشور خودمان را میدیدم انگار چیزهای جدیدی برایم آشکار میشد. مثلا درباره روی کار آمدن یک جناح سیاسی و رفتن آن دیگری، سیاستهای اقتصادی و مهمتر از آن جریان اقتصادیای که اگرچه با عوض شدن رئیسجمهورها و رفتوآمد دولتها و وزرا سرعت آن کم میشود و احیانا مقداری جهت آن تغییر میکند، اما صرفنظر از تمام آنها که در یک مسیر واحد جلو میرود، در این باره تامل میکردم. بصیرتهای «رقص برزیل» برایم کارساز بود و از این نظر مسیر برزیل و لولا اصلا نمادین نیست.
چیزی که خیلی برایم مهم است و بهنظرم این سنخ از کتابها میتواند به ما کمک کند درباره آن فکر کنیم همین است که بدانیم نسبت روایت زندگی آنها با روایت زندگانی ما چیست. به نظرم درباره آمریکای لاتین و به ویژه برزیل خیلی ارتباط وثیقی وجود دارد و این کتاب هم بصیرتهایی به من میدهد که بفهمم بعضی مسائل خیلی جدی هستند. اگر این بصیرتها نباشند، کتاب اهمیتی ندارد؛ مطلقا اهمیتی ندارد و چیزی جز تفنن نیست!
به عنوان مترجم خواندن این کتاب را به چه کسانی توصیه میکنید؟
به کسانی که مساله ورزش برایشان جدی است، کسانی که دغدغه جامعهشناسی و تاریخ ورزش دارند و کسانی که نقد مدرنیته را نه صرفا در حرفهای انتزاعی؛ بلکه روی زمین طلب میکنند و اگرچه مباحث فلسفی برایشان مهم است و دنبالش میکنند، ولی آن حرفها برایشان کافی نیست. این کتاب میتواند به همه این افراد تصویری واقعیتر و زندهتر از ماجرا بدهد.