بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینمای دینی» ثبت شده است

باید به سینما احترام بگذاریم !

جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۰۱ ب.ظ

به بهانه تماشای "آفتاب ، مهتاب ، زمین"

باید به سینما احترام بگذاریم،نه حتی از این حیث که سینما یک مدیوم بیانی ست  و بیان هم در هر قالبی قواعدی دارد ، بلکه از این حیث که هروقت سوار ماشینمان میشویم هم به گاز و ترمز و دنده،احترام میگذاریم.

بعید میدانم با بی احترامی و بیخیالی نسبت به تاریخی که بر سینما گذشته است و با بی توجهی به دستور زبانی که از پس این تاریخ شکل پذیرفته بتوانیم قصۀ خودمان را در سینما تعریف کنیم . اصولا بعید میدانم با توجهی و بیخیالی بشود کاری کرد چه برسد به دینی کردن سینما !

اغلب آثار سینمایی ما از این بی احترامی ها بهره ای دارند اما نمونه "آفتاب، مهتاب، زمین" دست مایۀ نگارش این یادداشت شده است و بنابراین با توجه به اینکه این مرض، صفت تاریخ غرب زدگی ماست این وجیزه را بخوانید .


فیلم، به هیچ کدام از ملزومات تکنیکی سینما که پدیدآورندۀ امکان بیان در این مدیوم هستند توجه نکرده است . از قصه شروع کنیم که نه فرازی دارد و نه فرودی، نه بدمن داستان شخصیت شده است و نه آخوند فیلم کاری با ما میکند. دختر بچه و مادرش و اهالی روستا نیز از حد آکسسوار صحنه فراتر نمی روند و حتی تبدیل به تیپ نیز نمیشوند . دیالوگ ها هیچ ربطی به پرسوناژ ها ندارند و نمونۀ بارزش منبری ست که آقاشیخ در مسجد روستا میرود که بیشتر شبیه خطی خطی های احساساتی یک دختر هیجده ساله است تا موعظه و خطابۀ یک روحانی نجف دیده که در یک روستا و با مردم روستا طرف است .

شخصیت ها را البته فقط قصه نمی سازد و اساساً سایر عناصر سینما نیز میباید در خدمت بلوغ شخصیت ها باشند و در نتیجه داستان . از این حیث گریم و دکوپاژ و موسیقی و فیلمبرداری کمکی که به خلق شخصیت ها نمیکنند هیچ، به مضحک شدن وضعیت بیشتر یاری می رسانند . مادر آن دختر بچه را به خاطر بیاورید با آن آرایش غلیظ و لهجه تهرانی ( که مشکل همه مردم روستاست ظاهراً) و یا لباس های تر و تمیز بچه های روستا و یا سکون و سکوت و یخ زدگی دختر بچه که هیچ تناسبی با شیطنت های بچه های روستا ندارد و یا مونولگ های بدِ آخوند، با صدای خنثیِ بی روحِ منفعلش و یا گریم سردستی آقاشیخ با آن موهای بلند و ریش نچسب !

سینما البته مانند همه هنرها مقید به یک شیوه بیان نیست، اما بی تردید خود، نحوی بیان است و وقتی فیلمی چیزی را نمی تواند بیان کند چطور میتواند سینما باشد . تصدیق میفرمائید که سینما توالی فریم های عکس، با سرعتی مشخص و پشت سرهم نیست؟ و باز هم تصدیق خواهید فرمود که سینما دست کم در نوع رئالیستی اش ( که "آفتاب، مهتاب، زمین" نیز شبیه به آن است ) متعهد به واقعیتِ عینی می باشد ؟ هم قصه و هم نحوه بیان آن که باهم فرم سینمایی را تشکیل می دهند، می بایست خالق واقعیتی دیگر باشند، باورپذیر .

قصه فیلم نیز دینی نیست ( به زعم برخی بوده است ظاهراً ) . اولاً چون قصه نیست و ثانیاً چون دین در شما تغییری ایجاد میکند و تاثیری بر شما میگذارد که این فیلم نمیتواند مصداق هیچکدام باشد . "آفتاب، مهتاب، زمین" نمونۀ یکی از تلاش هایِ ناموفق ماست برای سخن گفتن در سینما. نمونه ای که اگر هیچ نداشته باشد فقط میتواند متذکر بشود که باید به سینما احترام بگذاریم !

غذا خوردن با چاقو

پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۰۹ ق.ظ


بررسی امکان استفاده از چاقو برای غذا خوردن

یا تاملاتی در باب نسبت چیزها، صورتهایشان و غایات ما

 

۱.            سینما همچون سایر محصولات تکنولوژیک تمدن غرب، همراه با قهر مدرنیته در تاریخ ما وارد شد. منصرف از ستیزه‌هایی که پدران ما بر سر سینما نموده‌اند که اغلب نیز از پایگاه دین انجام شده است سینما اکنون در میان ماست.

با استقرار نظام جمهوری اسلامی، وضعیت شکل جدیدی به خود گرفت و اینبار مسئله ما، نه قبول و رد سینما که تحول در آن متناسب با غایات انقلابیمان شد. تلاش‌های ما برای نیل به این مطلوب کمتر نوید دهنده افق‌های جدید و بیشتر نمایانگر اشتباهاتی تاریخی بود که تا امروز نیز ادامه یافته است؛ یکی هم از آن اشتباهات عدم توجه به داشته هایِمان و غفلت از آن‌ها بود.

در این میان سید مرتضی آوینی جدی‌ترین متفکری ست که سینما را از زاویه انقلاب اسلامی به پرسش گرفته است و موافقت و مخالفت ما با آراء او تغییری در این حقیقت به وجود نخواهد آورد. آنچه علاوه بر کمیت و کیفیت پرداخت آوینی به مسئله ما و سینما، کار او را قابل توجه و متمایز می‌گرداند تجربه عملی او در مواجه با زوایای پیچیده ساخت فیلم است. تجربه‌ای که حاصل آن خصوصاً در مجموعه روایت فتح اثری ویژه و واجد کیفیتی بی‌بدیل است، که همین امر نیز بر لزوم التفات بیشتر به آراء آوینی می‌افزاید.

۲.            هرچند واقعیت آن است که تلاش‌های تئوریک و عملی آوینی در عرصه سینما، چه پاسخ‌های او را بپذیریم و چه نه، مسئله ما را یک قدم به جلو برده و بسیاری از وجوه پنهان آن را برای ما گشوده است، اما در عین حال ویژگی فضای تفکر آن است که نمی‌توان همگان را الزام نمود که به آراء یک فرد یا جریان خاص توجه نمایند و از همین رو مخالفت با پاسخ‌های آوینی، و غفلت از بصیرت‌هایی که او در عرصه سینما به ما داده است نیز امری محتمل است. سخنرانی جناب رحیم‌پور ازغدی در افتتاحیه جشنواره عمار در سال ۱۳۹۰ نیز مصداقی از همین تعریض هاست که اگر به لوازم آن پایبند باشیم می‌تواند فتح باب مبارکی در بحث پیرامون سینمای دینی باشد.

۳.            نگارنده در هنگام بررسی سخنان جناب رحیم‌پور و سید مرتضی آوینی چند مدل برای نگارش این مقاله پیش روی خود می‌دیده است که آنچه در ادامه خواهید خواند یکی از آن انتخاب هاست، اما جهت پیشنهاد به دیگر محققین در خصوص این موضوع به ذکر فهرست وار سایر روش‌های بررسی نیز می‌پردازم:

الف. بررسی تناقضات منطقی- فلسفی موجود در فرمایشات جناب رحیم‌پور که هم شامل ارتباط میان گزاره‌های درون متن باهم و هم تناقضات میان دلالت‌های فلسفی هرکدام از عبارات می‌باشد. برای مثال ایشان در بخشی از سخنان خود می‌فرمایند: «ما غرب نداریم چنانکه شرق هم نداریم، ما دین داریم و کفر و شرک، نه سنت و مدرنیته داریم و نه شرق و غرب» و در جای دیگر: «من این مقوله تقسیم بندی بشر به بشر جدید و قدیم را هم از اساس قبول ندارم، این‌ها را من نمی‌فهمم یعنی چه؟ یعنی کاملاً می‌فهمم که بی‌معناست. این‌‌ همان تقسیم سنت و مدرنیته است و اصلاً این تقسیم سنت و مدرنیته یک تقسیم ایدئولوژیک غربی است، تن ندهید به این تقسیم‌ها.» تصدیق می‌فرمائید که نمی‌توانیم صدق و کذب گزاره‌ای را منوط به امری نمائیم که از اساس آن را موهوم می‌دانیم. وقتی ایشان معتقدند: «شرق یا غرب یا هرجای دیگری، یک سری مفاهیمی است که مربوط به غرب نیست و مگر هرچیز در غرب است، غربی است؟ و مگر هرچیز غربی است سکولار است؟» بنابراین نمی‌توانند از اساس امری را متصف به صفت غربی نمایند، زمانی که اصلاً غربی وجود ندارد. به همه این‌ها اضافه کنید این عبارت را: «ذات سینما سکولار نیست چون در این عالم ذات هیچ چیز سکولار نیست.» هرچند برای اهل فن اشتباهات موجود در عبارات پیش گفته نیاز به توضیح ندارد اما جهت تشریح مسئله باید بگویم که مفهوم جمله «مگر هرچیز غربی است سکولار است؟» این می‌باشد که اموری وجود دارند که در غرب یا هرجای دیگر می‌توانیم به آن‌ها سکولار بگوئیم، البته از نظر ایشان این امور مختص به تمدن غرب نیستند، اما در جمله «ذات هیچ چیز در این عالم سکولار نیست» ایشان اساساً سکولاریته را به نحو ماهوی منکر می‌شوند.

ب. بررسی تطبیقی عبارات نسبت داده شده به شهید آوینی توسط جناب رحیم پور که بعضاً عین متن برخی از جملات یکی از مقالات[1] ایشان می‌باشد با آنچه ایشان در‌‌‌ همان مقاله و یا سایر مقالات به عنوان توضیح نظرات خود ایراد نموده است و به وضوح روشن کننده اشتباهات سخنران می‌باشد. برای مثال ایشان در بخشی از سخنان خود مدعی هستند در صورت قول به ولایت تکنیک عرصه مواجه با سینما بسته می‌شود و در نتیجه بحث از چگونگی سینمای دینی منتفی می‌شود حال آنکه اگر جناب رحیم‌پور چند پاراگراف بیشتر از مقاله تاملاتی در ماهیت سینمای شهید آوینی را مطالعه می‌فرمودند می‌توانستند ملاحظه کنند که ایشان اهل ولایت را از عموم کسانی که تحت ولایت تکنیک‌اند خارج می‌سازند[2] و اساساً نقطه کانونی بحث ایشان در سینمای دینی، خرق حجاب تکنیک است که مستلزم اتصال به ولایت الهیه می‌باشد.

ج. پدیدار‌شناسی وضعیت امروزمان، که در آن، ما با انصراف وجه از عرصه‌هایی که متفکرین پیشین (از جمله سید مرتضی آوینی) گشوده‌اند و با غفلت از سوالات و پاسخ‌های ایشان درجا زده و حتی عقب گرد می‌کنیم. به بیان دیگر ما با هر زاویه‌ای نسبت به نظرات دیگران (چه موافق و مخالف آنها) نمی‌بایست بدون امعان نظر به سوالاتشان و پاسخ‌هایی که به آن‌ها داده‌اند دوباره به طرح معضلاتی که قبل از آن‌ها نیز وجود داشته است به همان شکل سابق بپردازیم. صورت بندی معضلات ما، با طرح پاسخ‌های گوناگون از سوی متفکرین و یا با طرح دوباره همان سوال به نحوی جدید، تغییر و تحول می‌باید و زمان‌شناسی اقتضاء دارد که ما نه با صورت مرتجعانه سوال‌های پیشینیان بلکه با آنچه روبرویمان است مواجه شویم. بخشی دیگر از این پدیدار‌شناسی می‌تواند متضمن بررسی وضعیت اقبال و ادبار ما نسبت به متفکرین و صاحب نظران باشد، این رویگردانی و توجه،  منصرف از آنکه آن را درست یا غلط بدانیم، حاوی بصیرت‌های تاریخی است که ما را در ادامه مسیر یاری خواهد بخشید.

به هر تقدیر انتخاب نگارنده هیچ کدام از موارد فوق نمی‌باشد، هرچند پرداختن به تمامی موارد را در فرصت مقتضی لازم می‌دانم. بنده در این مجال تنها به ذکر چند پرسش ساده از جناب رحیم‌پور اکتفا نموده و البته امیدوارم ایشان با نظر لطف به سوال‌های این حقیر التفات نمایند.

۴.            جناب رحیم‌پور در بخشی از سخنرانی خود می‌فرمایند: «اگر مراد از اصالت ابزار این است که با هر ابزاری هرکاری نمی‌شود کرد، بله قبول داریم، با بعضی از ابزار‌ها بعضی از کار‌ها سخت است. مثلاً شما بخواهید با چاقو غذا بخورید خب سخت است. معلوم است که هر ابزاری برای هرکاری نیست.» و هچنین در جای دیگر: «آیا تمدن حاکم بر غرب غایات فلسفی خاصی دارد؟ بله این حرف درست است. آیا آن غایات به صورت متدولوژی و تکنولوژی بروز نکرده است؟ چرا کرده است این حرف هم درست است. اما آیا کل متدولوژی و تکنولوژی ذاتاً با این غایت عجین شده است؟ در موارد معدودی آری و در اکثر موارد خیر.»

بسیار خب، پیش از طرح سوال به جملاتی دیگر از‌‌ همان سخنرانی توجه کنید: «ابزار، ابزار است ولایت ندارد» و یا «چیزی به اسم اقتضاء تکنیک نداریم».

سوال مقاله حاضر چرایی دشواری بهره برداری از بعض ابزار‌ها برای برخی از غایات است؟ چه امری موجبات این دشواری را فراهم می‌آورد؟ به نظر می‌رسد پاسخ به وضوح، صورت آن امر باشد. در حقیقت آنچه غذا خوردن با چاقو را سخت و نامعقول می‌سازد غایتی ست که از ایجاد چاقو در نظر سازنده آن بوده است. چرا به جای آنکه چاقو را گرد و گود و با لبه‌هایی که برّنده نباشد بسازند، آن را با این فرم خاص تولید کرده‌اند؟ البته بنظر می‌رسد جناب رحیم‌پور جلو‌تر در‌‌ همان سخنرانی و در عباراتی که ذکرشان گذشت خود پذیرفته‌اند که غایات فلسفی هر تمدن به صورت متدولوژی و تکنولوژی آن بروز می‌کند، بنابراین نمی‌توانند با این مسئله که صورت هر شئ نسبتی با غایت آن دارد مخالفت نمایند. به بیان دیگر آنچه در قالبِ صورتِ یک امر او را مهیای بهره برداری برای اهدافی خاص می‌سازد اقتضائاتی است که در اهداف پدیدآورندگان آن نهفته می‌باشد و این مسئله از وضوح فلسفی کم نظیری برخوردار است. در عین آنکه پذیرش این نکته به تنهایی می‌تواند بسیاری از نظرات جناب رحیم‌پور در خصوص سینما و تکنولوژی (در سخنرانی فوق الذکر) را ناموجه سازد، توجه به پیچیدگی ملازم با این ابزارآلات صعوبت برخورداری از آن‌ها را بیشتر نمایان می‌سازد. به بیان بهتر هرچند نمی‌توان به آسانی با چاقو غذا خورد اما در عین حال می‌توان تصور کرد که به نحوی با تغییر برخی از صفات آن، چاقو را برای این استفاده کمی رام‌تر کرد و این امکان ریشه در سادگی ساختمان این ابزار دارد؛ به نحوی که کم وبیش وجوه متعدد آن برای ما روشن است. اما مسئله وقتی به یک چرخ ریسندگی نگاه می‌کنیم وضوح بیشتری به خود می‌گیرد (سعی کردم مثال ذکر شده ارتباطی با ابزارآلات تکنولوژیک نداشته باشد تا مورد مناقشه از این نظر قرار نگیرد). آیا می‌توان با یک چرخ ریسندگی غذا خورد؟ پاسخ اگر نخواهیم خودمان را اذیت کنیم مطمئناً منفی است. پرسش دوم امکان اعمال تغییرات جزئی جهت استفاده از چرخ ریسندگی برای غذا خوردن است. آیا این امر‌‌‌ همان همه که چاقو مستعد برای مصارفی غیر از بریدن است، آسان می‌باشد؟ بازهم خیر. چرا؟ زیرا مواد اولیه ساخت چرخ ریسندگی (مثل چوب، آهن و نخ) برای آنکه مهیای یک بهره برداری خاص گردند به مراتب بیش از یک چاقوی ساده تغییر کرده و با اقتضائات عمل بافتن متناسب شده‌اند و به بیان دیگر چرخ ریسندگی بیش از چاقو برای یک هدف خاص اختصاص یافته است. بنابراین می‌توانیم تصور کنیم که پیچیدگی سینما تا چه اندازه با غایات سازندگان آن تناسب دارد. البته در این میان دقیقه‌های فلسفی دیگری نیز نهفته است که از ذکر تفصیلی آن درمیگذرم. از جمله اینکه سینما توسط یک فرد یا گروه خاص اختراع نشده و صورت کنونی خویش را نیافته، بلکه در طول یک تاریخ صد و چند ساله و در نتیجه تلاش افرادی که بعضاً امیال ایدئولوژیک متضادی نیز داشته‌اند تکامل یافته است و بهترین شاهد مثال برای این مسئله سینماگران مکتب مونتاژ شوروی می‌باشند که تفاوت اغراض سیاسیشان با متولیان هالیوودی سینما روشن‌تر از روز است. بنابراین ممکن است (و تا کنون نیز همین گونه بوده است) که فردی یا گروهی با غرضی ظاهراً مخالف با اغراض سایرین روی به سینما بیاورند و حتی تغییرات و نوآوری‌هایی نیز در آن ایجاد نمایند، اما در مآل امر به پیشبرد اهداف تکنیک در کلیت آن یاری رسانند و این امر (که تجربه مکاتب و جریانات بعضاً متضاد سینمایی در شرق و غرب موید آن می‌باشد) پرده از ماهیت تاریخی اغراض بشر برمیدارد. به دلیل تفصیل مطلب از ذکر توضیحات بیشتر خودداری می‌کنم.

بگذارید پرسش فوق را با صورتی که جناب رحیم‌پور در سخنرانی جهت تعیین روش مواجه ما با ابزار و آلات تعیین نموده‌اند، طرح نمایم. ایشان در بخشی از فرمایشات خود با توسل به ادبیات فقهی ابزار‌ها را در سه طبقه، دسته بندی می‌نمایند، ابزارهای مطلقاً حرام، مشترک و مطلقاً حلال. پرسش اینجاست که چه چیز موجب می‌شود که ابزاری مطلقاً حرام گردد؟ در حقیقت زمانی که فقیهی حکم به حرمت استفاده از ابزاری می‌نماید، از پیش تکلیف مومنین را در برخورد با آن معین کرده است در نتیجه، می‌بایست امری در درون خود ابزار موجد این فتوی شده باشد زیرا اگر ابزار اقتضایی نمی‌داشت می‌بایست همه ابزار و آلات در طبقه آلات مشترکه قرار داده می‌شدند و حکم متعلق به بهره برداری از آنان بستگی به کسی می‌داشت که از آن‌ها استفاده می کن. از این نکته نیز که درگذریم می‌بایست بپرسیم آیا آلات مشترکه همگی نسبت به بهره برداری‌های حلال و حرام وضعیتی یکسان دارند؟ پاسخ به وضوح منفی می‌باشد. بنابراین می‌بایست امری در خود شئ آن را در جهت یک نوع از استفاده مهیا‌تر سازد و این امر اقتضاء آن شئ می‌باشد.

البته دراینجا می‌بایست میان دو ساحت در مواجه با اشیاء تفکیک قائل شویم. یکی ساحت توفیق ما در بهره برداری مومنانه از چیزها که بستگی به ایمان و تقوی و اخلاص ما دارد و دیگری ساحت اقتضائات موجود در آنان. مورد اخیر بخشی است که نیاز به شناخت و بررسی و مطالعه در باب آن ابزار را لازم می‌سازد. اگر سینما را در دسته آلات مشترکه قرار دهیم که شهید آوینی نیز همین کار را کرده است (البته نه صراحتاً با این ادبیات فقهی) و اگر بپذیرم که تصرف در سینما جهت غایات دینی مستلزم هر دو ساحت پیش گفته است، حقیقتاً چگونه و با کدام بخش از استدلال‌های مطرح شده در سخنرانی جناب رحیم‌پور می‌توان به روش آوینی خرده گرفت؟

پرسش پایانی با توجه به توضیحی که گذشت در خصوص جمله دوم جناب رحیم‌پور می‌باشد. به چه دلیل در حالی که متدولوژی و تکنولوژی‌های غربی بروز غایات فلسفی آن هستند، برخی از آن‌ها ذاتاً با آن غایات عجین شده‌اند و برخی نه؟ چه امری تعیین کننده میزان درهم آمیختگی ابزارو آلات مدرن با غایات فلسفی آن است؟ امیدوارم پاسخ ایشان ایدئولوژی نباشد.


* این یادداشت در اصل برای ویژه نامه سینمایی سوره اندیشه ، اسماء ، نگاشته شده است .



[1] آئینه جادو جلد 1 ، مقاله تاملاتی در ماهیت سینما ، ص 145-244 ، چاپ ساقی

[2] همان مقاله صفحه 148 پاراگراف سوم  - البته این مسئله در موارد دیگری نیز با تعابیر مختلف ذکر شده است .

یادداشت های آرشیوی

نگاشته شده در تاریخ 18 / 11 / 1387

بسم الله الجمیل


سلام ...


قصه گویی یکی از شیوه های رایج قرآن کریم در بیان و انتقال مفاهیم و معرف دینی و اخلاقیست . موارد استفاده از این روش موثر را در جای جای قرآن میتوان مشاهده کرد که یکی از این موارد داستان حضرت یوسف (علیه السلام) است که با عنوان احسن القصص از آن یاد شده است .


در رابطه با اینکه دلایل استفاده ی خداوند در قرآن از قصه بعنوان محملی برای بیان حقایق و معارف دینی چیست بحث بسیار است و صد البته نه در تخصص حقیر است و نه اینجا مجالی برای بازگو کردن آن . اما آنچه انگیزه ی نوشتن این یادداشت شد پخش هفتگی سریالی با عنوان یوسف پیامبر است به کارگردانی فرج الله سلحشور .


لزوم بیان و انتقال این معارف عمیق و انسان ساز از طریق رسانه ی فراگیری همچون تلویزیون بر کسی پوشیده نیست و تجربه ی موفق سریالی هایی همچون امام علی(علیه السلام) ، امام رضا (علیه السلام) و مریم مقدس (سلام الله علیها) تاثیر فراوان و عمیق این رسانه را بر جامعه نشان میدهد . اما نکته ای نباید از آن غفلت شود نوع و نحوه ی بیان این قصص مبارک و همچنین سلامت معرفتیست که از طریق این رسانه منتقل میشود چرا که اساسا اگر با پخش اینگونه برنامه ها مخصوصا از سوی کسانی که به جریان مذهبی و انقلابی وابستگی هایی هم دارند و با توجه به اینکه بخش عظیمی از مردم جامعه فاقد مطالعات دینی و تاریخی هستند معرفتی انحرافی ، التقاطی و یا نادرست به عموم جامعه منتقل شود همان بهتر است که اصلا این سریال ها را نسازیم !


نکته ی دیگری که مسئولین رسانه و سازندگان اینگونه آثار باید نسبت به آن توجه کافی را مبذول دارند شان و مقام پیامبران الهی و جایگاه رفیع آنان است


که این نکته باید در تمام لحظات مورد توجه باشد تا خدایی ناکرده شان و جایگاه این رسولان معصوم خداوند مورد تعرض قرار نگیرد و یا بواسطه ی عمل آنان شان آنان تنزل پیدا نکند .


چرا که قطعا ماموریت و شخصیت ایشان از تمام مشاهیر و مفاخر ملی و تاریخی ارفع تر بوده و تذکر این نکته قطعا برای اوالالباب لزومی ندارد .


مسئله ی بعدی که تذکر آن لازم بنظر میرسد هزینه ی ساخت و پخش این سریال هاست که از محل بیت المال و بودجه های عمومی است و در هزینه کرد آن باید نهایت دقت و توجه را داشت تا احیانا در جهتی خلاف اهداف اسلامی و انقلابی صرف نشود (هرچند که 1 ریال باشد ).


و اما نکته ی پایانی این که پرداختن به اینگونه سوژه ها باعث بسته شدن باب ساخت سریال و فیلم در این حوزه ها میشود و این رسانه یعنی تلویزیون مانند کتاب نیست که بر فرض نوشته شدن یک کتاب بد در یک زمینه کتابهایی در رد و یا اصلاح آن در همان مورد نوشته شود و ضعف های آن را بر طرف سازد ، به همین علت باید در ساخت این سریال ها بسیار دقت کرد و اگر کسی


واقعا توانایی ساخت اینگونه سریال ها در خود نمیبیند بهتر است که اصلا دست به ساخت یک همچین موضوعاتی نزند .


در ادامه به ذکر برخی از ایراداتی که به سریال یوسف پیامبر ساخت فرج الله سلحشور از نظرگاه حقیر وارد است میپردازم ،


از جان سینما چه میخواهید ؟

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۵۳ ب.ظ


(این یادداشت در اصل سرمقاله چهاردهمین شماره هفته نامه سوزنبان است )


شنیده اید که میگویند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ، حکایت ما و سینما هم همین است !


الان که دارید این یادداشت را مطالعه می فرمائید بیش از سی و دو سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد و مطمئنم شما نیز همانند حقیر هر وقت بحث سینما و تلویزیون شده است با جملاتی از این قبیل مواجه شده اید :


- چرا سینما همیشه در برابر انقلاب ساز مخالف می زند ؟


- چرا جو حاکم بر آثار سینمایی حتی با اولیات شرع مقدس نیز منافات دارد ؟


- جریانی مافیایی در سینما وجود دارد که نمی گذارد این رسانه در خدمت آرمانهای اسلامی قرار بگیرد !


- مقصر اصلی مسئولین فرهنگی هستند !


- ...


- و بالاخره چه میخواستیم و چه شد ...


این آخری حکایتگر استیصالیست که هم گریبانگیر مسئولین و مدیران فرهنگی و سینمایی ست و هم نخبگان و اقشار مذهبی .


استیصالی که هر چه میگذرد به سمت نحوی ناامیدی از وصول به آرمانها و پس از آن بیخیالی و تن در دادن به وضعیت موجود می گردد . ( وضعیت برنامه های نوروزی امسال تلویزیون و جشنواره فیلم فجر موید همین معناست !)


البته بعضی فوراً با غر زدن و ناله کردن از وضع موجود تمام تقصیرات را به گردن مسئولین می اندازند و در واقع راه فراری برای سلب تکلیف از خودشان پیدا می کنند غافل از اینکه بسیاری از همین مدیران فرهنگی پیش از آنکه مدیر شوند در نشریات و مطبوعات همین مطالب را حتی شاید خیلی بهتر از آنها بیان می کرده اند ( برای این داستان نیز شاهد مثال فراوان است !) اما به عمل کار براید به سخن دانی نیست !


اما حقیقت از منظر نگارنده آنست که سینما نیز مانند هر ظرفی برای مظروفی ساخته شده است و برای غیر آن غیر قابل استفاده است و یا در صورت استفاده نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد .


برای فهم بهتر فرض کنید بخواهید روی یک آبکش نیمرو درست کنید ! چه اتفاقی خواهد افتاد ؟!


سینما همان آبکشی است که در جهت پاسخگویی به نیازهایی خاص و در بستر فرهنگی خاصی و از دل تاریخی خاص و در جهتی خاص تکامل یافته است و به هیچ وجه ابزار مناسبی برای نیمروی اعتقادات و آرمانهای ما نیست !


فکر میکنم آنقدر منظورم واضح است که توضیح بیشتر بی احترامی به مخاطب خواهد بود مضافاً به اینکه تجربه تاریخ فیلمسازی نه فقط در ایران ( هرچند مصداق اتمش مملکت خودمان است) بلکه در تمامیت آن موید همین ادعاست !


البته باید متوجه باشیم که این مطلب منتهی به تعطیلی سینماها و رها کردن جریان سینما نیست بلکه بایستی با فهم عمیق و دقیق ماهیت این رسانه و گنجایش هایش سعی کنیم در جهت انتقال مفاهیم دینی و انقلابیمان همانقدر از سینما انتظار داشته باشیم که به حق و به جاست !


واضح است که معدود آثار سینمایی قابل قبول سینمای ایران نه تنها هیچکدام مثال نقض این ادعا نیست بلکه بالعکس شواهد مثال های بسیار عالی میباشد از فهم صحیح سینما و همچنین فهم معانی مدنظر و تطبیق این دو به نحوی که نه در دام شعارزدگی معمول فیلم های ارزشی بیفتد و نه دچار پیچیده نمایی غالب فیلم های به اصطلاح معناگرا و آوانگارد شود . که اولی باور پذیر و تاثیر گذار نیست و دومی بی جذابیت و بی مخاطب است و تازه این در صورتی است که کارگردان روشنفکر آن فهم درستی از دین و انقلاب داشته باشد !


بحث پیرامون ماهیت سینما و ظرفیت های آن و همچنین بحث های مصداقی را به وقتی دیگر موکول میکنم ، اما همینقدر بگویم قبری که بر سر آن نشسته و فاتحه میخوانید خالیست ...