بررسی امکان
استفاده از چاقو برای غذا خوردن
یا تاملاتی
در باب نسبت چیزها، صورتهایشان و غایات ما
۱. سینما
همچون سایر محصولات تکنولوژیک تمدن غرب، همراه با قهر مدرنیته در تاریخ ما وارد شد.
منصرف از ستیزههایی که پدران ما بر سر سینما نمودهاند – که اغلب
نیز از پایگاه دین انجام شده است – سینما اکنون در
میان ماست.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، وضعیت شکل جدیدی به خود گرفت
و اینبار مسئله ما، نه قبول و رد سینما که تحول در آن متناسب با غایات انقلابیمان شد.
تلاشهای ما برای نیل به این مطلوب کمتر نوید دهنده افقهای جدید و بیشتر نمایانگر
اشتباهاتی تاریخی بود که تا امروز نیز ادامه یافته است؛ یکی هم از آن اشتباهات عدم
توجه به داشته هایِمان و غفلت از آنها بود.
در این میان سید مرتضی آوینی جدیترین متفکری ست که سینما
را از زاویه انقلاب اسلامی به پرسش گرفته است و موافقت و مخالفت ما با آراء او تغییری
در این حقیقت به وجود نخواهد آورد. آنچه علاوه بر کمیت و کیفیت پرداخت آوینی به مسئله
ما و سینما، کار او را قابل توجه و متمایز میگرداند تجربه عملی او در مواجه با زوایای
پیچیده ساخت فیلم است. تجربهای که حاصل آن – خصوصاً
در مجموعه روایت فتح – اثری ویژه و واجد
کیفیتی بیبدیل است، که همین امر نیز بر لزوم التفات بیشتر به آراء آوینی میافزاید.
۲. هرچند
واقعیت آن است که تلاشهای تئوریک و عملی آوینی در عرصه سینما، چه پاسخهای او را بپذیریم
و چه نه، مسئله ما را یک قدم به جلو برده و بسیاری از وجوه پنهان آن را برای ما گشوده
است، اما در عین حال ویژگی فضای تفکر آن است که نمیتوان همگان را الزام نمود که به
آراء یک فرد یا جریان خاص توجه نمایند و از همین رو مخالفت با پاسخهای آوینی، و غفلت
از بصیرتهایی که او در عرصه سینما به ما داده است نیز امری محتمل است. سخنرانی جناب
رحیمپور ازغدی در افتتاحیه جشنواره عمار در سال ۱۳۹۰ نیز مصداقی از همین تعریض هاست
که اگر به لوازم آن پایبند باشیم میتواند فتح باب مبارکی در بحث پیرامون سینمای دینی
باشد.
۳. نگارنده
در هنگام بررسی سخنان جناب رحیمپور و سید مرتضی آوینی چند مدل برای نگارش این مقاله
پیش روی خود میدیده است که آنچه در ادامه خواهید خواند یکی از آن انتخاب هاست، اما
جهت پیشنهاد به دیگر محققین در خصوص این موضوع به ذکر فهرست وار سایر روشهای بررسی
نیز میپردازم:
الف. بررسی تناقضات منطقی- فلسفی موجود در فرمایشات جناب رحیمپور
که هم شامل ارتباط میان گزارههای درون متن باهم و هم تناقضات میان دلالتهای فلسفی
هرکدام از عبارات میباشد. برای مثال ایشان در بخشی از سخنان خود میفرمایند: «ما
غرب نداریم چنانکه شرق هم نداریم، ما دین داریم و کفر و شرک، نه سنت و مدرنیته داریم
و نه شرق و غرب» و در جای دیگر: «من این مقوله تقسیم بندی بشر به بشر جدید و
قدیم را هم از اساس قبول ندارم، اینها را من نمیفهمم یعنی چه؟ یعنی کاملاً میفهمم
که بیمعناست. این همان تقسیم سنت و مدرنیته است و اصلاً این تقسیم سنت و مدرنیته
یک تقسیم ایدئولوژیک غربی است، تن ندهید به این تقسیمها.» تصدیق میفرمائید که
نمیتوانیم صدق و کذب گزارهای را منوط به امری نمائیم که از اساس آن را موهوم میدانیم.
وقتی ایشان معتقدند: «شرق یا غرب یا هرجای دیگری، یک سری مفاهیمی است که مربوط به
غرب نیست و مگر هرچیز در غرب است، غربی است؟ و مگر هرچیز غربی است سکولار است؟»
بنابراین نمیتوانند از اساس امری را متصف به صفت غربی نمایند، زمانی که اصلاً غربی
وجود ندارد. به همه اینها اضافه کنید این عبارت را: «ذات سینما سکولار نیست چون
در این عالم ذات هیچ چیز سکولار نیست.» هرچند برای اهل فن اشتباهات موجود در عبارات
پیش گفته نیاز به توضیح ندارد اما جهت تشریح مسئله باید بگویم که مفهوم جمله «مگر
هرچیز غربی است سکولار است؟» این میباشد که اموری وجود دارند که در غرب یا هرجای
دیگر میتوانیم به آنها سکولار بگوئیم، البته از نظر ایشان این امور مختص به تمدن
غرب نیستند، اما در جمله «ذات هیچ چیز در این عالم سکولار نیست» ایشان اساساً
سکولاریته را به نحو ماهوی منکر میشوند.
ب. بررسی تطبیقی عبارات نسبت داده شده به شهید آوینی توسط
جناب رحیم پور– که بعضاً عین متن برخی از جملات
یکی از مقالات
ایشان میباشد – با آنچه ایشان در همان مقاله
و یا سایر مقالات به عنوان توضیح نظرات خود ایراد نموده است و به وضوح روشن کننده اشتباهات
سخنران میباشد. برای مثال ایشان در بخشی از سخنان خود مدعی هستند در صورت قول به ولایت
تکنیک عرصه مواجه با سینما بسته میشود و در نتیجه بحث از چگونگی سینمای دینی منتفی
میشود حال آنکه اگر جناب رحیمپور چند پاراگراف بیشتر از مقاله تاملاتی در ماهیت
سینمای شهید آوینی را مطالعه میفرمودند میتوانستند ملاحظه کنند که ایشان اهل
ولایت را از عموم کسانی که تحت ولایت تکنیکاند خارج میسازند و اساساً
نقطه کانونی بحث ایشان در سینمای دینی، خرق حجاب تکنیک است که مستلزم اتصال به ولایت
الهیه میباشد.
ج. پدیدارشناسی وضعیت امروزمان، که در آن، ما با انصراف وجه
از عرصههایی که متفکرین پیشین (از جمله سید مرتضی آوینی) گشودهاند و با غفلت از سوالات
و پاسخهای ایشان درجا زده و حتی عقب گرد میکنیم. به بیان دیگر ما با هر زاویهای
نسبت به نظرات دیگران (چه موافق و مخالف آنها) نمیبایست بدون امعان نظر به سوالاتشان
و پاسخهایی که به آنها دادهاند دوباره به طرح معضلاتی که قبل از آنها نیز وجود
داشته است به همان شکل سابق بپردازیم. صورت بندی معضلات ما، با طرح پاسخهای گوناگون
از سوی متفکرین و یا با طرح دوباره همان سوال به نحوی جدید، تغییر و تحول میباید و
زمانشناسی اقتضاء دارد که ما نه با صورت مرتجعانه سوالهای پیشینیان بلکه با آنچه
روبرویمان است مواجه شویم. بخشی دیگر از این پدیدارشناسی میتواند متضمن بررسی وضعیت
اقبال و ادبار ما نسبت به متفکرین و صاحب نظران باشد، این رویگردانی و توجه، منصرف از آنکه آن را درست یا غلط بدانیم، حاوی بصیرتهای
تاریخی است که ما را در ادامه مسیر یاری خواهد بخشید.
به هر تقدیر انتخاب نگارنده هیچ کدام از موارد فوق نمیباشد،
هرچند پرداختن به تمامی موارد را در فرصت مقتضی لازم میدانم. بنده در این مجال تنها
به ذکر چند پرسش ساده از جناب رحیمپور اکتفا نموده و البته امیدوارم ایشان با نظر
لطف به سوالهای این حقیر التفات نمایند.
۴. جناب
رحیمپور در بخشی از سخنرانی خود میفرمایند: «اگر مراد از اصالت ابزار این است
که با هر ابزاری هرکاری نمیشود کرد، بله قبول داریم، با بعضی از ابزارها بعضی از
کارها سخت است. مثلاً شما بخواهید با چاقو غذا بخورید خب سخت است. معلوم است که هر
ابزاری برای هرکاری نیست.» و هچنین در جای دیگر: «آیا تمدن حاکم بر غرب غایات
فلسفی خاصی دارد؟ بله این حرف درست است. آیا آن غایات به صورت متدولوژی و تکنولوژی
بروز نکرده است؟ چرا کرده است این حرف هم درست است. اما آیا کل متدولوژی و تکنولوژی
ذاتاً با این غایت عجین شده است؟ در موارد معدودی آری و در اکثر موارد خیر.»
بسیار خب، پیش از طرح سوال به جملاتی دیگر از همان سخنرانی
توجه کنید: «ابزار، ابزار است ولایت ندارد» و یا «چیزی به اسم اقتضاء تکنیک
نداریم».
سوال مقاله حاضر چرایی دشواری بهره برداری از بعض ابزارها
برای برخی از غایات است؟ چه امری موجبات این دشواری را فراهم میآورد؟ به نظر میرسد
پاسخ به وضوح، صورت آن امر باشد. در حقیقت آنچه غذا خوردن با چاقو را سخت و نامعقول
میسازد غایتی ست که از ایجاد چاقو در نظر سازنده آن بوده است. چرا به جای آنکه چاقو
را گرد و گود و با لبههایی که برّنده نباشد بسازند، آن را با این فرم خاص تولید کردهاند؟
البته بنظر میرسد جناب رحیمپور جلوتر در همان سخنرانی و در عباراتی که ذکرشان
گذشت خود پذیرفتهاند که غایات فلسفی هر تمدن به صورت متدولوژی و تکنولوژی آن بروز
میکند، بنابراین نمیتوانند با این مسئله که صورت هر شئ نسبتی با غایت آن دارد مخالفت
نمایند. به بیان دیگر آنچه در قالبِ صورتِ یک امر او را مهیای بهره برداری برای اهدافی
خاص میسازد اقتضائاتی است که در اهداف پدیدآورندگان آن نهفته میباشد و این مسئله
از وضوح فلسفی کم نظیری برخوردار است. در عین آنکه پذیرش این نکته به تنهایی میتواند
بسیاری از نظرات جناب رحیمپور در خصوص سینما و تکنولوژی (در سخنرانی فوق الذکر) را
ناموجه سازد، توجه به پیچیدگی ملازم با این ابزارآلات صعوبت برخورداری از آنها را
بیشتر نمایان میسازد. به بیان بهتر هرچند نمیتوان به آسانی با چاقو غذا خورد اما
در عین حال میتوان تصور کرد که به نحوی با تغییر برخی از صفات آن، چاقو را برای این
استفاده کمی رامتر کرد و این امکان ریشه در سادگی ساختمان این ابزار دارد؛ به نحوی
که کم وبیش وجوه متعدد آن برای ما روشن است. اما مسئله وقتی به یک چرخ ریسندگی نگاه
میکنیم وضوح بیشتری به خود میگیرد (سعی کردم مثال ذکر شده ارتباطی با ابزارآلات تکنولوژیک
نداشته باشد تا مورد مناقشه از این نظر قرار نگیرد). آیا میتوان با یک چرخ ریسندگی
غذا خورد؟ پاسخ اگر نخواهیم خودمان را اذیت کنیم مطمئناً منفی است. پرسش دوم امکان
اعمال تغییرات جزئی جهت استفاده از چرخ ریسندگی برای غذا خوردن است. آیا این امر
همان همه که چاقو مستعد برای مصارفی غیر از بریدن است، آسان میباشد؟ بازهم خیر. چرا؟
زیرا مواد اولیه ساخت چرخ ریسندگی (مثل چوب، آهن و نخ) برای آنکه مهیای یک بهره برداری
خاص گردند به مراتب بیش از یک چاقوی ساده تغییر کرده و با اقتضائات عمل بافتن متناسب
شدهاند و به بیان دیگر چرخ ریسندگی بیش از چاقو برای یک هدف خاص اختصاص یافته است.
بنابراین میتوانیم تصور کنیم که پیچیدگی سینما تا چه اندازه با غایات سازندگان آن
تناسب دارد. البته در این میان دقیقههای فلسفی دیگری نیز نهفته است که از ذکر تفصیلی
آن درمیگذرم. از جمله اینکه سینما توسط یک فرد یا گروه خاص اختراع نشده و صورت کنونی
خویش را نیافته، بلکه در طول یک تاریخ صد و چند ساله و در نتیجه تلاش افرادی که بعضاً
امیال ایدئولوژیک متضادی نیز داشتهاند تکامل یافته است و بهترین شاهد مثال برای این
مسئله سینماگران مکتب مونتاژ شوروی میباشند که تفاوت اغراض سیاسیشان با متولیان هالیوودی
سینما روشنتر از روز است. بنابراین ممکن است (و تا کنون نیز همین گونه بوده است) که
فردی یا گروهی با غرضی ظاهراً مخالف با اغراض سایرین روی به سینما بیاورند و حتی تغییرات
و نوآوریهایی نیز در آن ایجاد نمایند، اما در مآل امر به پیشبرد اهداف تکنیک در کلیت
آن یاری رسانند و این امر (که تجربه مکاتب و جریانات بعضاً متضاد سینمایی در شرق و
غرب موید آن میباشد) پرده از ماهیت تاریخی اغراض بشر برمیدارد. به دلیل تفصیل مطلب
از ذکر توضیحات بیشتر خودداری میکنم.
بگذارید پرسش فوق را با صورتی که جناب رحیمپور در سخنرانی
جهت تعیین روش مواجه ما با ابزار و آلات تعیین نمودهاند، طرح نمایم. ایشان در بخشی
از فرمایشات خود با توسل به ادبیات فقهی ابزارها را در سه طبقه، دسته بندی مینمایند،
ابزارهای مطلقاً حرام، مشترک و مطلقاً حلال. پرسش اینجاست که چه چیز موجب میشود که
ابزاری مطلقاً حرام گردد؟ در حقیقت زمانی که فقیهی حکم به حرمت استفاده از ابزاری مینماید،
از پیش تکلیف مومنین را در برخورد با آن معین کرده است در نتیجه، میبایست امری در
درون خود ابزار موجد این فتوی شده باشد زیرا اگر ابزار اقتضایی نمیداشت میبایست همه
ابزار و آلات در طبقه آلات مشترکه قرار داده میشدند و حکم متعلق به بهره برداری از
آنان بستگی به کسی میداشت که از آنها استفاده می کن. از این نکته نیز که درگذریم
میبایست بپرسیم آیا آلات مشترکه همگی نسبت به بهره برداریهای حلال و حرام وضعیتی
یکسان دارند؟ پاسخ به وضوح منفی میباشد. بنابراین میبایست امری در خود شئ آن را در
جهت یک نوع از استفاده مهیاتر سازد و این امر اقتضاء آن شئ میباشد.
البته دراینجا میبایست میان دو ساحت در مواجه با اشیاء تفکیک
قائل شویم. یکی ساحت توفیق ما در بهره برداری مومنانه از چیزها که بستگی به ایمان و
تقوی و اخلاص ما دارد و دیگری ساحت اقتضائات موجود در آنان. مورد اخیر بخشی است که
نیاز به شناخت و بررسی و مطالعه در باب آن ابزار را لازم میسازد. اگر سینما را در
دسته آلات مشترکه قرار دهیم که شهید آوینی نیز همین کار را کرده است (البته نه صراحتاً
با این ادبیات فقهی) و اگر بپذیرم که تصرف در سینما جهت غایات دینی مستلزم هر دو ساحت
پیش گفته است، حقیقتاً چگونه و با کدام بخش از استدلالهای مطرح شده در سخنرانی جناب
رحیمپور میتوان به روش آوینی خرده گرفت؟
پرسش پایانی با توجه به توضیحی که گذشت در خصوص جمله دوم جناب
رحیمپور میباشد. به چه دلیل در حالی که متدولوژی و تکنولوژیهای غربی بروز غایات
فلسفی آن هستند، برخی از آنها ذاتاً با آن غایات عجین شدهاند و برخی نه؟ چه امری
تعیین کننده میزان درهم آمیختگی ابزارو آلات مدرن با غایات فلسفی آن است؟ امیدوارم
پاسخ ایشان ایدئولوژی نباشد.
* این یادداشت در اصل برای ویژه نامه سینمایی سوره اندیشه ، اسماء ، نگاشته شده است .