از جان سینما چه میخواهید ؟
(این یادداشت در اصل سرمقاله چهاردهمین شماره هفته نامه سوزنبان است )
شنیده اید که میگویند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ، حکایت ما و سینما هم همین است !
الان که دارید این یادداشت را مطالعه می فرمائید بیش از سی و دو سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد و مطمئنم شما نیز همانند حقیر هر وقت بحث سینما و تلویزیون شده است با جملاتی از این قبیل مواجه شده اید :
- چرا سینما همیشه در برابر انقلاب ساز مخالف می زند ؟
- چرا جو حاکم بر آثار سینمایی حتی با اولیات شرع مقدس نیز منافات دارد ؟
- جریانی مافیایی در سینما وجود دارد که نمی گذارد این رسانه در خدمت آرمانهای اسلامی قرار بگیرد !
- مقصر اصلی مسئولین فرهنگی هستند !
- ...
- و بالاخره چه میخواستیم و چه شد ...
این آخری حکایتگر استیصالیست که هم گریبانگیر مسئولین و مدیران فرهنگی و سینمایی ست و هم نخبگان و اقشار مذهبی .
استیصالی که هر چه میگذرد به سمت نحوی ناامیدی از وصول به آرمانها و پس از آن بیخیالی و تن در دادن به وضعیت موجود می گردد . ( وضعیت برنامه های نوروزی امسال تلویزیون و جشنواره فیلم فجر موید همین معناست !)
البته بعضی فوراً با غر زدن و ناله کردن از وضع موجود تمام تقصیرات را به گردن مسئولین می اندازند و در واقع راه فراری برای سلب تکلیف از خودشان پیدا می کنند غافل از اینکه بسیاری از همین مدیران فرهنگی پیش از آنکه مدیر شوند در نشریات و مطبوعات همین مطالب را حتی شاید خیلی بهتر از آنها بیان می کرده اند ( برای این داستان نیز شاهد مثال فراوان است !) اما به عمل کار براید به سخن دانی نیست !
اما حقیقت از منظر نگارنده آنست که سینما نیز مانند هر ظرفی برای مظروفی ساخته شده است و برای غیر آن غیر قابل استفاده است و یا در صورت استفاده نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد .
برای فهم بهتر فرض کنید بخواهید روی یک آبکش نیمرو درست کنید ! چه اتفاقی خواهد افتاد ؟!
سینما همان آبکشی است که در جهت پاسخگویی به نیازهایی خاص و در بستر فرهنگی خاصی و از دل تاریخی خاص و در جهتی خاص تکامل یافته است و به هیچ وجه ابزار مناسبی برای نیمروی اعتقادات و آرمانهای ما نیست !
فکر میکنم آنقدر منظورم واضح است که توضیح بیشتر بی احترامی به مخاطب خواهد بود مضافاً به اینکه تجربه تاریخ فیلمسازی نه فقط در ایران ( هرچند مصداق اتمش مملکت خودمان است) بلکه در تمامیت آن موید همین ادعاست !
البته باید متوجه باشیم که این مطلب منتهی به تعطیلی سینماها و رها کردن جریان سینما نیست بلکه بایستی با فهم عمیق و دقیق ماهیت این رسانه و گنجایش هایش سعی کنیم در جهت انتقال مفاهیم دینی و انقلابیمان همانقدر از سینما انتظار داشته باشیم که به حق و به جاست !
واضح است که معدود آثار سینمایی قابل قبول سینمای ایران نه تنها هیچکدام مثال نقض این ادعا نیست بلکه بالعکس شواهد مثال های بسیار عالی میباشد از فهم صحیح سینما و همچنین فهم معانی مدنظر و تطبیق این دو به نحوی که نه در دام شعارزدگی معمول فیلم های ارزشی بیفتد و نه دچار پیچیده نمایی غالب فیلم های به اصطلاح معناگرا و آوانگارد شود . که اولی باور پذیر و تاثیر گذار نیست و دومی بی جذابیت و بی مخاطب است و تازه این در صورتی است که کارگردان روشنفکر آن فهم درستی از دین و انقلاب داشته باشد !
بحث پیرامون ماهیت سینما و ظرفیت های آن و همچنین بحث های مصداقی را به وقتی دیگر موکول میکنم ، اما همینقدر بگویم قبری که بر سر آن نشسته و فاتحه میخوانید خالیست ...