بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

نظریه‌پردازی برای دوران گذار

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۴ ب.ظ

این یادداشت در طلیعه پایگاه علمی تحلیلی گذار منتشر شده است.

انسان بی چشم داشت افقی و یا در نظر آوردن ایده آلی، نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. آدمی با آرمان ها و تعلقاتش شناخته و متمایز می‌گردد و در راه نیل بدان ها شکل و شمایل خاص خویش را می‌یابد. افق ها و تعلقات، هر اندازه بنیادین تر و اساسی تر می‌شوند از دسترس آگاهی بشر دور تر می‌روند و بنابراین انتظار نمی رود که انسان به‌تمامیِ آنچه به‌سوی‌اش می رود خودآگاه باشد. روشن نمودن مطلوب های تاریخی و نشان دادن امکانات موجود برای نیل به آنها و همچنین طرح راه‌ها و مسیرها و موانع و پرتگاه‌ها از جمله کارهای متفکرین و محققین و فلاسفه در هر عصر و دوران و بلکه اصلی‌ترین و اساسی‌ترین آنها است.

آنچه رو به‌سوی آن داریم (وضع مطلوب) و آن‌گونه که به‌سوی آن می‌خواهیم برویم (گذار)، از وضعی که در آن به سر می‌بریم (وضع موجود) جدا و منفک و منتزع نیست بلکه آن دو از دلِ امکانات مورد اخیر سر بر می‌آورند و به تعبیری مطلوبِ وضع موجود و گذرگاهی هستند برای نقطه‌ای که در آن ایستاده‌ایم. پس اولین قدم در هر حرکتی پرسش از چگونگیِ وضع موجود است که خود مشتمل بر سؤالات دیگری است که ما را در ارائه تصویری هرچه روشن تر از مبدأ حرکتمان یاری می‌دهد.

پایگاه علمی تحلیلی گذار، که نامش نیز استعاره ایست همزمان از وضع خاص بشر در دوران انتظار برای پایان عصر انقیاد انسانِ در بند تکنیک و نیز تکاپو برای گشودن افق های تازه، سعی در پرسش از امکان و چگونگیِ گذار به حیات طیبه مطلوب دارد. بعلاوه نیک میدانیم که اولین قدم برای احتراز از بی‌مبالاتی های هر روزه، فهم زمینه و زمانۀ پرسش‌هاست که علی‌رغم اهمیت اغلب مغفول می ماند و در هیاهویِ طرح هایِ سیاسی و تبلیغاتی برای بنیان‌گذاری یک تمدن جدید، به فراموشی سپرده میشود. از همین جا، مسئله محوری و سؤال اساسی و افقِ برنامه‌ریزی ما در پایگاه گذار، طی نمودن گام های زیر شد:

اول، فهم وضع موجود،

دوم، ترسیم وضع مطلوب آن اندازه که ممکن و میسر است،

و سوم، طرحِ راه‌ها و مسیرهایِ گذار از وضع موجود به وضع مطلوب

 اولین مسئله برای ما هنگامی که قدم در مسیر کشفِ پاسخِ سؤالات فوق نهادیم، احصاء و تجمیع سؤالات و موضوعات و مسائل و زمینه‌ها، زیر چترِ نقشه‌ی راهی بود که هم مستحضر به برنامه‌ریزی و مطالعه باشد، هم در طرح افق با ما همسویی و همراهی داشته باشد و هم در مشکلات و موانعِ انضمامی و نظری، هردو، نظر کرده باشد. این نقشۀ راه را جز در بیانات رهبر و راهبر انقلاب اسلامی نمی‌توانستیم بیابیم، پس سعی نمودیم مسائلِ بنیادینمان را اولاً از ایشان و دغدغه‌هایشان اقتباس کنیم. پس سه مسئلۀ بنیادینِ فقه حکومتی و نظام سازی دینی، علم دینی و تحول در علوم انسانی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، که به زعم ما سه دغدغه و مطالبۀ کلیدی و عمده رهبر معظم انقلاب مدظله‌العالی از جوامع علمی حوزوی و دانشگاهی است، تبدیل به مسائل اصلی و موضوعات محوری پایگاه گذار شد.

در عرض مسائل پیش گفته، دغدغه‌های جامعه دانشگاهی و حوزوی در موضوعاتِ تخصصی‌شان که هم امکان مفاهمه را برای ما و ایشان آسان‌تر می‌نمود و هم بسترهایِ نظری را برای حل مسائل بنیادین فوق را فراهم می‌آورد در بخش دیگر سایت قرار گرفت.

نیاز به آشنایی متفکرین و محققین و فعالین فکری که دغدغه‌ی مسائل انقلاب اسلامی را دارند با یکدیگر و دست آوردهای‌شان و نیز خلاء وجود یک آرشیو منظم و سهل‌الوصول برای دست‌یابی به مقالات و یادداشت های نویسندگان، ما را به سمت تعریف بخش معارفه و بانک اطلاعات در پایگاه گذار کشاند.

سعه‌ی گذار به وسعت انسان های دردمندی است که جهدشان رهایی بشر از غل و زنجیرهای اسارت و بندگی شیطان و آزادی از بندِ جهلِ مدرن است.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه رب العالمین


پرسش از آینده علوم انسانی چه وجهی دارد؟

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۸ ب.ظ

این یادداشت در پایگاه علمی تحلیلی گذار منتشر شده است.

پرسش از آینده علوم انسانی در ایران با پیش‌فرض‌هایی همراه است که یکی قائل بودن به وجود تاریخ برای علوم انسانی در ایران است و دیگری امکان پیش‌بینی آیندۀ آن، به نظر حقیر هردوی این فروض نادرست‌اند!
علوم انسانی نیز همچون سایر سوغاتی‌های جهان متجدد اساساً به حیات مردمان ما وارد نگشته است و در سرنوشت آن‌ها دخیل نشده است پس از امرِ بی‌سرنوشتِ بی‌جایگاه چه انتظاری برای داشتن آینده می‌توان داشت؟
هر امری (و نه فقط علوم انسانی) در نسبتی که انسان با هستی برقرار می‌سازد معنا می‌یابد و قرار می‌گیرد و بی آن، موجودِ معلقی ست که می‌بایست با سیاست و در سیاست و به انگیزه‌هایِ زودگذرِ بی‌ریشه نگاه داشته شود که داستان تجددمآبی ما یکسره حکایت همین سرگردانی و سیاست زدگی ست. این نسبت زمانی برقرار می‌شود که قلب انسان متوجه امری گردد و دستش به‌سوی افقی دراز و طلبی در وجودش پدیدار شود. ناگفته پیداست ما نه علوم انسانی را می‌خواستیم و نه می‌خواهیم، پس چگونه از چیزی که نیازی به آن نداریم و از آیندۀ آن پرسش می‌کنیم؟
ما اگر توجهی هم به علوم انسانی کردیم از پی دغدغه‌های سیاسی بوده است و برای حفظ وجۀ خود از اهمیت و جایگاه و منزلت آن سخن رانده‌ایم و اگر نه علم به حرف و حدیث‌های ما نیازی ندارد تا جایگاهش معلوم و قدرش شناخته شود، علم در خانۀ قلب مردمان آرام می‌گیرد و به آنان مدد می‌رساند و احترام اهل علم محصول بزرگ جلوه نمودن علم در نظر مردمان است و نظر مردمان به‌حکم و اراده ما تغییر و تحول پیدا نمی‌کند. پس اگر حتی تصور می‌کنیم علوم انسانی را برای آینده‌مان نیاز داریم به زمینه‌ها و زمانه‌هایی فکر کنیم که در آن‌ها علوم انسانی نیاز مردمان بوده است و ببینیم ما با آن «حال» چه اندازه فاصله‌ داریم و آیا طی این فاصله ممکن است و اگر آری چگونه؟
در اختیار داشتن علوم انسانی ارزش و نیازی ذاتی نیست که اگر بود ردپای آن دست کم از 1 قرن اخیر پیش‌تر می‌رفت. پس باید به چرایی طلب خود (و دیگرانی شبیه خودمان) برای در اختیار گرفتن این علوم فکر کنیم و به جایگاه آن در حیات فراسویمان بیندیشیم و تصور نکنیم که همیشه باید همه‌چیز را به هر قیمتی و با هر توجیهی داشته باشیم. پدران ما بدون این علوم و در جهانی منصرف از نیازهای جهان متجدد می‌زیسته‌اند و چه بسا حیات آنان به معنای حقیقی حیات نزدیک‌تر نیز بوده است؛ بنابراین فرزندان ما نیز می‌توانند بدون علوم انسانی و یا دست کم با صورتی متفاوت از آنچه امروز هست زندگی کنند. به‌هرتقدیر تکلیف حیات فردای آنان را امروز ما نمی‌توانیم تعیین کنیم پس بهتر است به مسائل امروز خودمان بیندیشیم تا در سودای تعیین تکلیف آینده بنشینیم.
اولاً باید بدانیم که علوم انسانی به مفهومی که اکنون مراد می‌کنیم محصول تاریخ تجدد است که در برهه‌ای از آن پدید آمده و در پی درمان «دردی» بوده است. اینکه در غرب چه اندازه توانسته شفا دهنده باشد بحث دیگری ست اما مسئله اینجاست که آنجا دردی بوده است، اینجا ما چرا علوم انسانی می‌خواهیم؟
بی‌دردی، بی‌خیالی می‌آورد و بی‌خیال چگونه می‌توان به آینده فکر کرد؟ بی‌خیال حتی به امروز هم بعید است فکر کنیم چه رسد به آینده! اینکه ما کمی از اکنون زدگی‌مان فاصله گرفته‌ایم و می‌خواهیم به آیندۀ چیز‌ها نیز بیندیشیم نوید خوبی ست که شاید دورانی بیاید و دور‌تر برویم و به این هم بیندیشیم که کدام یک از چیز‌ها و چطور و چگونه آینده دارند؟ و چرا "امروزِ" ما که آیندۀ محققِ دیروز‌هایمان است نسبتی و خطِ وصلی با گذشته‌مان ندارد؟ پس بهتر نیست به این فکر کنیم که امروزمان چه وضعی دارد و بعد این «وضع» را با دیروز بسنجیم تا دست کم به روندی، رویه‌ای، الگویی و شاید تاریخی پی ببریم و بعد بتوانیم درست‌تر و روشن‌تر و آسان‌تر از آینده سخن بگوییم؟
 علوم انسانی ثمرۀ بحران هایِ بشر غربی ست و پاسخ‌های او برای حل احتمالی این مسائل که ریشه در‌ خاکی دارد که علوم تجربی و فلسفه غرب (اگر فلسفه را جزئی از علوم انسانی ندانیم) نیز در‌ رشد کرده‌اند. پس پرسش از آینده علوم انسانی اولاً باید ناظر به آن بحران‌ها باشد و ثانیاً به آن خاک. امروزمان را می‌دانم که بحران‌هایش شبیه به آن چیزی که در غرب رخ داده نیست و خاک را تا آنجا که می‌شناسم فرسنگ‌ها با خاک مغرب زمین فاصله دارد. پس یا در آینده بحران‌های فرنگیان قرار است به سراغمان بیاید و یا خاکمان را می‌خواهیم عوض کنیم، اگر بشود.
صورت آنچه در دانشگاه‌های ما به‌عنوان علوم انسانی تدریس می‌شود تفاوت چندانی با همتاهای غربی اش ندارد جز آنکه تقلیدی بد و ناشیانه از آنهاست، پس ادعای خرق ماهیت علوم انسانیِ غربیِ فعلی و نیل به امری بدیع و بی‌سابقه نیز دست کم به‌حکم ظاهر پذیرفته نیست و بدون شک می‌بایست ظاهر و باطن باهم تحول پیدا کنند و این رخداد هنوز در مملکت ما رخ نداده است.
توضیح آنکه علم نه تنها محدود به گزاره‌های علمی نمی‌شود بلکه در معنای کلان خود نظامی را تصویر می‌کند که هم آن گزاره‌ها در نسبت با آن، معنا می‌یابند و هم ساختارهای آموزشی، روش‌های تحقیق، تدریس و ترفیع علمی جزئی از آن است. پس به‌صرف اضافه و کم کردن برخی از گزاره‌هایِ به ظاهر ناصواب علوم جدید چیزی آن‌چنان‌که باید تغییر نمی‌کند. استادان ما در‌ چارچوبی تدریس می‌کنند که اساتیدشان در سوربن و هاروارد و آکسفورد. روش‌های تحقیق و تدریس ما عیناً ترجمه‌هایی ست از کتب غربی و مدارج علمی در ISI و به‌حکم آن اعطا می‌گردد. اصالت غرب برای دانشگاه‌های ما آنجا معلوم می‌شود که ما باید رتبه اساتیدمان را از بایگانی مجلات خارجی استعلام کنیم و تا آنان مقاله‌ای را ایندکس نکنند اعتبار علمی آن، برای ما محل شک است. هرچند ممکن است در آینده‌ای نه چندان دور و باز به‌حکم سیاست زدگی بساط ISI هم جمع شود و روش دیگری وضع گردد، اما ناگفته پیداست که ایراد نه در ISI که در نسبت ما با آن سوی مرزهاست. وقتی مسائل دانشگاه‌های ما مسائل مجلات فرنگی ست چرا‌ آن جا نرود و داوران‌ مجلات آن جا اعتبارش را تعیین نکنند؟
علم، پاسخ ماست به سؤال ما و نه علوم انسانی و نه هیچ علم دیگری از این قاعده مستثنا نیست. آینده ما را سؤال‌های امروزمان می‌سازد و پاسخ‌ها را هم سؤال‌ها. پیش‌بینی آینده علوم انسانی اگر ممکن باشد فقط و فقط در سایۀ توجه به سؤالات امروزمان ممکن است. سؤالاتی که اگر در افق خود وضعیتی دیگرگونه را نشان می‌دهند می‌بایست به آینده‌ای متفاوت دل‌خوش داشت و اگر نه به دنبال کدام سؤال این پرسش پدید آمده است که آینده علوم انسانی در ایران چگونه خواهد بود؟
سؤال‌های ما هرچند با سؤال‌های جهان متجدد یکی نیست، اما از‌ همان سنخ و نسخه ‌بدل همان‌‌هاست، پس افق ما جهانِ بدلیِ غربی ست، جهانِ غرب‌زدگی. هراندازه که پرسش‌هایی مطرح شود که در زمینۀ متفاوتی با آنچه هست پا گرفته باشد می‌توان امیدوار بود به افق متفاوتی با افق غرب.
آینده علوم انسانیِ ما در گرو پرسش‌های امروز ماست و سؤال‌ها پروردۀ زمینه‌ها و زمانه‌ها، پرسش از تحول و تطور زمان‌ها و اعصار پرسش بنیادینی ست که مجالی دیگر و قلمی سترگ‌تر می‌طلبد.