بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

باید به سینما احترام بگذاریم !

جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۰۱ ب.ظ

به بهانه تماشای "آفتاب ، مهتاب ، زمین"

باید به سینما احترام بگذاریم،نه حتی از این حیث که سینما یک مدیوم بیانی ست  و بیان هم در هر قالبی قواعدی دارد ، بلکه از این حیث که هروقت سوار ماشینمان میشویم هم به گاز و ترمز و دنده،احترام میگذاریم.

بعید میدانم با بی احترامی و بیخیالی نسبت به تاریخی که بر سینما گذشته است و با بی توجهی به دستور زبانی که از پس این تاریخ شکل پذیرفته بتوانیم قصۀ خودمان را در سینما تعریف کنیم . اصولا بعید میدانم با توجهی و بیخیالی بشود کاری کرد چه برسد به دینی کردن سینما !

اغلب آثار سینمایی ما از این بی احترامی ها بهره ای دارند اما نمونه "آفتاب، مهتاب، زمین" دست مایۀ نگارش این یادداشت شده است و بنابراین با توجه به اینکه این مرض، صفت تاریخ غرب زدگی ماست این وجیزه را بخوانید .


فیلم، به هیچ کدام از ملزومات تکنیکی سینما که پدیدآورندۀ امکان بیان در این مدیوم هستند توجه نکرده است . از قصه شروع کنیم که نه فرازی دارد و نه فرودی، نه بدمن داستان شخصیت شده است و نه آخوند فیلم کاری با ما میکند. دختر بچه و مادرش و اهالی روستا نیز از حد آکسسوار صحنه فراتر نمی روند و حتی تبدیل به تیپ نیز نمیشوند . دیالوگ ها هیچ ربطی به پرسوناژ ها ندارند و نمونۀ بارزش منبری ست که آقاشیخ در مسجد روستا میرود که بیشتر شبیه خطی خطی های احساساتی یک دختر هیجده ساله است تا موعظه و خطابۀ یک روحانی نجف دیده که در یک روستا و با مردم روستا طرف است .

شخصیت ها را البته فقط قصه نمی سازد و اساساً سایر عناصر سینما نیز میباید در خدمت بلوغ شخصیت ها باشند و در نتیجه داستان . از این حیث گریم و دکوپاژ و موسیقی و فیلمبرداری کمکی که به خلق شخصیت ها نمیکنند هیچ، به مضحک شدن وضعیت بیشتر یاری می رسانند . مادر آن دختر بچه را به خاطر بیاورید با آن آرایش غلیظ و لهجه تهرانی ( که مشکل همه مردم روستاست ظاهراً) و یا لباس های تر و تمیز بچه های روستا و یا سکون و سکوت و یخ زدگی دختر بچه که هیچ تناسبی با شیطنت های بچه های روستا ندارد و یا مونولگ های بدِ آخوند، با صدای خنثیِ بی روحِ منفعلش و یا گریم سردستی آقاشیخ با آن موهای بلند و ریش نچسب !

سینما البته مانند همه هنرها مقید به یک شیوه بیان نیست، اما بی تردید خود، نحوی بیان است و وقتی فیلمی چیزی را نمی تواند بیان کند چطور میتواند سینما باشد . تصدیق میفرمائید که سینما توالی فریم های عکس، با سرعتی مشخص و پشت سرهم نیست؟ و باز هم تصدیق خواهید فرمود که سینما دست کم در نوع رئالیستی اش ( که "آفتاب، مهتاب، زمین" نیز شبیه به آن است ) متعهد به واقعیتِ عینی می باشد ؟ هم قصه و هم نحوه بیان آن که باهم فرم سینمایی را تشکیل می دهند، می بایست خالق واقعیتی دیگر باشند، باورپذیر .

قصه فیلم نیز دینی نیست ( به زعم برخی بوده است ظاهراً ) . اولاً چون قصه نیست و ثانیاً چون دین در شما تغییری ایجاد میکند و تاثیری بر شما میگذارد که این فیلم نمیتواند مصداق هیچکدام باشد . "آفتاب، مهتاب، زمین" نمونۀ یکی از تلاش هایِ ناموفق ماست برای سخن گفتن در سینما. نمونه ای که اگر هیچ نداشته باشد فقط میتواند متذکر بشود که باید به سینما احترام بگذاریم !

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی