سکوت ، طریق منحصر .
هرگونه تلاش برای تفهیم مطلبی به دیگران محکوم به ایدئولوژیک شدن است . فکر اساساً نسبت به فهم "دیگران" بلاشرط است و نگرانی از برای فهمیده شدن ندارد . بنابراین گفتگو اگر برای اثبات امری یا فهمیده شدن سخنی توسط "دیگری" باشد بی معنا و مهمل است . گفتگو اساساً میان دو "همزبان" رخ میدهد و در همین وضعیت نیز فهم جدید امکان ظهور می یابد .
زمانۀ ما ، هم به دلیل مماس بودن با پست مدرنیتۀ اروپایی و هم به دلیل بی تاریخیِ جهان غربزده، حامل ویژگی است که من آن را انسداد باب گفتگو میدانم . در اینجا گفتگو دقیقا اشاره به همان صورت اصیل همزبانی میان دو انسان دارد . این همچنین نشانۀ دیگری از حاکمیت ایدئولوژی بر دوران ماست .
بنابراین و در هنگامۀ نفهمی و بی فکری طریق منحصر سکوت است و لاغیر .
سکوتی که هرچند ظاهراً منفعلانه است اما در باطن امر، طغیانی ست علیه پرگویی های بی ثمر و جدال های بی نتیجه . این سکوت اندک اندک هم سخنانی خواهد یافت که در این هم سخنی مژدۀ پدیدار شدن زبان نویی را خواهند داد . سخن فردا همواره برای گفت حاکم ، حکم سکوت و جنون را داشته است پس نه عجب اگر اکنون نیز به دیوانگی و انفعال محکوم شویم؛ ولی حقیقت آن است که ترس نه در محکوم شدن که در منحل شدن است .
بهترین راه در برابر حکم سخنِ حاکم سکوت در برابر آن است که همین او را برافروخته تر خواهد ساخت و عصیان و خشونت آستانۀ فروپاشی ست .
- ۱۰ نظر
- ۱۰ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۳۰