بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تحول در علوم انسانی» ثبت شده است

اینجا جایی برای ما نیست !

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ق.ظ

"این یادداشت در اصل برای شماره‌ی پنجم (دی ماه 1394) نامه آموزش، نشریه معاونت آموزش موسسه اشراق نگاشته شده است."

درباره چه چیزی نمیخواهم حرف بزنم

مسئله‌ی این یادداشت آموزشِ عمومیِ علوم انسانی و فلسفه یا توسعه‌ی آن نیست. علوم انسانی و فلسفه به معنای مصطلح‌شان سال‌هاست در ایران به صورت رسمی و عمومی آموزش داده می شوند و افزایش چشم‌گیر تعداد دانشجویان و اعضای هیئت علمی رشته‌های علوم انسانی و فلسفه در سال‌های اخیر گواه روشنِ توسعه‌‌ی (شاید بی‌رویه‌ی) آن است. توسعه‌ای که تأمل در چند و چون آن مهم و مفید است، اما ارتباطی به این یادداشت ندارد.

در این‌جا سعی خواهم کرد درباره‌ی امکان توسعه‌ و عمومی‌کردن هر شکلی از آموزش غیر رسمیِ علوم انسانی و فلسفه که حرکتی خلاف جریان اصلی آکادمی در ایران است، صحبت کنم. بنابراین موضوع بحث دو چیز نیست: آموزش غیر رسمی‌ای که محتوای آن از گفتمان غالبِ علم در ایران پیروی می‌کند و دوم جریانی که اگرچه در چارچوب گفتمان غالب نمی‌گنجد، اما در ساختار آموزشی رسمی حضور دارد. نمونه‌ی اولی موسسات کنکوری و دسته‌ی دوم معدود نظریه‌پردازانِ «آوانگارد» علوم انسانی و فلسفه هستند که، هر یک از نظرگاه خود، با نظم مسلط مشکل دارند.

ما چیزی هستیم میان این دو و بحران دقیقاً از همین‌جا آغاز می‌شود.

چه چیزی را آموزش می‌دهیم؟

پیش‌فرض من این است که آنچه آموزش می‌دهیم در دانشگاه تدریس و ترویج نمی‌شود. دست‌کم روایت ما باید متفاوت باشد. دست بالا این‌که دانشگاه از خلال روایت ما تضعیف و تخریب شود. پیش‌فرض من است که دانشگاه اگر از نفوذ ما در سازمان خود با خبر شود، اجازه‌ی فعالیت به ما نمی‌دهد. مدرسان علوم انسانی و فلسفه در دانشگاه روایت ما را غیر معتبر می‌دانند، اگرچه ممکن است همتایان غربی آن‌ها نظر دیگری داشته باشند. مسئله‌ی من نظم دانشگاهی در ایران است و معامله‌ای که ما با آن می‌کنیم. در غیر این‌صورت، یعنی اگر مواد آموزشی ما همان چیزهایی است که در دانشگاه هم هست و اگر روایت ما از علم و فلسفه و تاریخ همین روایت مرسوم و متداول و مقبول است، ما هم نسخه‌ای هستیم از نظمِ مسلط، البته  یک نمونه‌ی کوچک.

چرا می‌خواهیم توسعه پیدا کنیم؟

باید انگیزه‌ای پشت این تمنا وجود داشته باشد. نظام آموزش رسمیْ نیازمند تکثیر دانشمندان است، چون حیاتش به این وابسته است. چون چرخه‌ی مصرف علم دائماً باید بچرخد. آزمایشگاه‌ها نباید خالی شوند، پژوهشگاه‌ها همیشه باید تحقیق کنند و تحقیقاتشان باید به درد اقتصاد و سیاست و فرهنگِ مسلط بخورد و مدرسان و معلمان در سطوح مختلف آموزشی باید کودکان و جوانان را آن‌طور که فرهنگ غالب می‌پسندد، قالب بزنند تا این چرخه حفظ شود.

ما احتمالاً به این دلیل به دنبال تکثیر خودمان هستیم که فکر می‌کنیم راه زندگی بهتر و مسیر برون‌رفت از نکبتِ مدرنیته از خلال همین آموزش‌ها می‌گذرد. گذشته از اینکه آیا واقعاً مسیرِ سعادتْ فراگیری علوم انسانی و فلسفه است یا نه، این انگیزه‌ای پسندیده، و دست‌کم در نگاه اول، موجه است. اما به نظر می‌رسد ملاحظاتی در میان است که نباید از کنار آنها به سادگی گذشت.

نخست این که جز در دوره‌ی اخیر (یعنی از حدود یکصد و پنجاه سال پیش به این طرف) که فلسفه به اطلاعات فلسفی تنزل پیدا کرد‌ه است، هیچ‌گاه آموزش آن صورت عمومی و همگانی نداشته است. اصلاً دلیلی وجود نداشته که «مردم» به دنبال تحصیل چیزی بروند که منفعتی از آن عایدشان نمی‌شده و درست برعکس اغلب موجب بدبینی و بددینی، افسردگی و پریشان حالی و مردم‌گریزی و انزوا می‌شده است. فلسفه‌ی دانشگاهیِ امروز صورتِ بی‌خاصیتِ آن رازِ بنیان‌برانداز است که از فلسفه بودن فقط تفاخر و تظاهرش باقی ‌مانده است. به هر حال فلسفه اگر فلسفه باشد سخن همگانی نیست و با مردم نمی‌شود درباره‌ی آن گفتگو کرد. هر کسی را نیز نمی‌توان و نباید به عالمِ فلسفه راهنمایی کرد، چون هرکسی تاب و توان استقرار در مقام فلسفه را ندارد.

بنابراین همین‌جا باید تکلیف‌مان را روشن کنیم اگر می‌خواهیم فلسفه و حتی علوم انسانی را جدی بگیریم نمی‌توانیم اعلان عمومی بزنیم و «همه» را، هر چه بیشتر بهتر، «ثبت نام» کنیم و بعد از «انتقالِ» یکسری محفوظات به جَنگ مدرنیته و «سبک زندگی» غربی بفرستیم. اگر بشود کاری برای «همه» کرد، دست‌ پُر منتهی به بیان مقداری کلیاتِ هشدار دهنده و البته خوشحال کننده می‌شود که تعبیر فنی‌اش «مباحث فرهنگی» است. شبه منبرهای علوم انسانی و فلسفه که منبری‌های مشهور تلویزیونی هم دارد، نمونه‌های اعلای این راهبرد است. ماحصل چیست؟ علم و فلسفه مصرف می‌شود؛ چیزی ساخته نمی‌شود، چیزی هم جلو نمی‌رود. سخنرانان محترم سخنرانی می‌کنند تا آنتن تلویزیون را پر کنند، مردم نگاه می‌کنند تا وقتشان را بگذرانند.

سنتِ دینی و حوزوی ما اما موید همین تفکیک میان مخاطبین است. علمای دین که دستی بر فلسفه و حکمت داشته‌اند، نه تنها بر سر منبر از فلسفه و به زبان فلسفه سخن نمی‌گفتند، بلکه هیچ‌گاه همه کس را به شاگردی فلسفه نمی‌پذیرفته‌اند. باری اگر بنابر گزینش و جدی گرفتنِ آموزش فلسفه و همراه کردن آن با پرسش و درد فلسفی باشد، تمنای توسعه و تکثیر را باید به کناری بگذاریم، چه بخواهیم چه نخواهیم.

ملاحظه‌ی دیگری نیز وجود دارد. ممکن است هدف ما از توسعه‌ی آموزشِ فلسفه و علوم انسانی چیزهایی مثل «جامعه‌سازی»، «فرهنگ‌سازی» یا «تمدن‌سازی» باشد. هنوز برایم معلوم نشده است که واقعاً کدام جامعه و فرهنگ و تمدن از طریق آموزشِ عمومی فلسفه و علوم انسانی «ساخته» شده است. مسئله البته این نیست که فلسفه عالم ما را ساخته است یا نه، مسئله این است که آموزش فلسفه ارتباطی به مقام «سازندگیِ» فلسفه ندارد. مقام فلسفه که مقام آزادی و پرسش است با مدرسه و دانشگاه که محل بسط و تثبیت و اعمال قدرت و تحمیل سخن و گفتمان غالب برای تداوم آن است، نسبتی ندارد؛ حتی اگر فیلسوف ساکن دانشگاه باشد و معلم و استاد آن. فیلسوفْ معمارِ سازنده‌ی جهان نیست، سخنگوی تغییر و تحولاتِ ساختمان آن است. فیلسوفْ قابل تکثیر نیست و از تکثیرِ جعلی او نفعی حاصل نمی‌شود.

به هر حال، سخن فیلسوف اگر انعکاس «عمومی» بیاید یا موجب سوء تفاهم و سوء برداشت می‌شود یا تبدیل به ایدئولوژی و ابزار عمل سیاست‌مداران می‌گردد. هر دوی سوی این ماجرا جز هیاهو و حرمان برای فلسفه چیزی به بار نمی‌آورد. چیزی ساخته نمی‌شود، اگر بنای فلسفه را بیش از این که هست، خراب نکند.

علوم انسانی هم نه تنها مسیر ساختن این تمدن نبوده بلکه راه حلی برای جلوگیری از خراب شدنش است. جامعه‌شناسانْ جامعه‌ی مدرن را نساخته‌اند و دلیل آن هم روشن است، چون جامعه‌ی مدرن دست کم دو قرن پیش از ظهور اولین نشانه‌های جامعه‌شناسی در قرن هجدهم و نوزدهم، ساخته شده بود. ماجرا درباره‌ی سایر رشته‌های علوم انسانی نیز با اندکی تغییر بر همین منوال است.

مختصر آنکه نه فلسفه و علوم انسانی سازنده‌ی عالم ما هستند و نه حتی اگر باشند آموزش عمومی‌شان راه جامعه سازی است.

اینجا جایی برای ما نیست

هم اکنون، بیش از 12 میلیون دانش‌آموز در مقاطع ابتدایی و متوسط، بیش از 5 میلیون دانشجو در مقاطع عالی و بیش از 150 هزار طلبه در حوزه‌های علمیه در ایران تحصیل می‌کنند. قریب به 70 هزار عضو هیئت علمی مراکز آموزش عالی و نزدیک به 1 میلیون معلم در مقاطع ابتدایی و متوسطه تدریس می‌کنند. بودجه کل فرهنگی کشور رقمی در حدود 6 هزار میلیارد تومان است. تلویزیون ایران بیش از 20 کانال فعال دارد که تقریباً همگی 24 ساعته برنامه پخش می‌کنند. به همه‌ی اینها اضافه کنید تعداد مجلات و کتبی که در راستای حفظ وضع موجود و ترویج و تثبیت و توسعه‌ی گفتمان غرب‌زدگی مشغول به کارند. واقعیت آن است که اگر تمام امکانات انسانی و مالی «جبهه»‌ی اقلیتِ تحول‌خواه دست به دست هم بدهد و فقط بنا را بر کار آموزشی بگذارد و نتیجه‌ی کارش نیز بهترین و بی‌اشکال‌ترین خروجی‌های ممکن باشد، در مجموع و در مقابل این جریانِ سیل‌آسا کاری از سنخ جامعه‌سازی و تمدن سازی رخ نمی‌دهد. تغییر، زمانی رخ می‌دهد که ساختارهای رسمیْ متحول یا منهدم گردند. آموزشِ موازیِ غیر رسمی در بهترین شکلش میدان آزمایش و تمرین برای نبرد اصلی و اساسی است. البته این که گفتیم با صرف‌نظر کردن از تمام ملاحظات پیش گفته و انبوهی ملاحظه‌ی مالی و اجرایی و فکری دیگر است که در واقع نمی‌توان از آنها صرف‌نظر نمود و همه می‌دانیم که در عمل آنچه رخ می‌دهد بسیار بسیار ناچیزتر، نحیف‌تر و کم‌قدرت از تصورات و توهمات ماست.

پیشنهاد من چیست؟

پیشنهاد صادقانه و همیشگی این است که اندازه‌ی خودمان و گلیم‌مان و جیبمان و حرفمان و هدفمان را بفهمیم. اگر به اندازه باشیم و به مدد پوشالی پول نفتِ بادآورده‌ای که به همان سادگی می‌رود که آمده بود، بیخود‌ و بی‌جهت باد نشویم و از مسیر «طبیعی‌»مان خارج نگردیم، خواهیم دید که قدر توان ما برای کار آموزشیِ درست و پاکیزه شاید خیلی کمتر از آن چیزی باشد که حتی همین امروز برای خودمان تعریف کرده‌ایم، چه برسد به آنکه دعوی آموزش عمومی و همگانی داشته باشیم. این که آموزش‌هایمان درست و به اندازه نیست از اینجا معلوم می‌شود که یا برای محصلین‌مان توهم هم‌چیز دانی پدید می‌آورد، یا منجر به گونه‌های مختلف جریان‌شناسی فکری و فرهنگی می‌گردد یا سر از سیاست‌زدگی و عمل‌زدگی در می‌آورد و خلاصه اینکه آنچه این وسط گم می‌شود تفکر و متفکر و فلسفه و پرسش است. و این یعنی ما آبی را گل‌آلود می‌کنیم که می‌بایست در آیینه‌ی زلال آن افق‌های گذار از وضع موجود را نظاره می‌کردیم.


نگاهی به وب گاه گذار

سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۵۶ ب.ظ

مطلب پیش رو با عنوان "الگوی پیشرفت مطالبه اصلی رهبری از نظام کارشناسی کشور" در شماره دوم دو ماهنامه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با عنوان گفتمان الگو که ضمیمه روزنامه خراسان است؛ با هدف معرفی پایگاه علمی تحلیلی گذار منتشر شده است.

---------------------------------------

گذر کردن از هر مسیری همواره با سختی ها و موانع و مشکلاتی همراه است که جز به مدد دو بال "همت" و "امید" از سر راه برداشته نخواهند شد. اما همت و امید نیز می‌بایست در راه، آن‌چنان که باید به کار افتند و از این جاست که ضرورت تفکر و تأمل و تحقیق در موانع و مسائل این گذار لازم می‌آید؛ و تعرض بی‌مهابا و اغلب سیاست زده به این مسائل دردی را دوا که نمی‌کند هیچ، بر دردها می‌افزاید.

مشکلات و مسائل اگرچه بیش و کم برای اغلب مردمان به درکی حضوری روشن‌اند اما هرکس به فراخور بلندی همت و وسعت دانش و آینده‌نگری خود، مسائلی را بیشتر درخور توجه می‌بیند و حل سایر معضلات را موکول و منوط به رفع آنان می‌داند و لذا در پی گیری و اولویت‌بندی مسائلِ جامعه، رهبری و مدیریت لازم می‌آید آن‌چنان که توان ها را متمرکز سازد و نیروها را راه نمایی کند، تا صعوبت مواجه با مشکلات به همتِ جمع آسان تر شود و مسیر زودتر پیموده گردد و به سرمنزل مقصود نائل گردد.

وضع و موقع و مقام جامعه ایرانِ امروز نیز مستثنا از این قاعده نیست و لذا ما برای گذر نمودن به هر آنچه هدف و مقصود خویش میدانیم هم به همت و امید و هم تفکر و رهبری نیازمندیم. تأمل در مسائل، علل و عوامل پدید آمدنشان و شرایط و راه‌های حل و فصلشان اگر یگانه تکلیفِ سترگِ متفکران و اندیشمندان یک جامعه نباشد، بی‌شک مهم‌ترین و خطیرترین وظیفه آنان است.

رهبری در این معنا از شئون سیاست هست و نیست. هست چرا که سیاست نقشی تأثیرگذار بر وضع و حال ما دارد و نیست از آنجا که از مقام سیاست نمی‌توان بر حل مسائل و یا تفکر برای حل آن‌ها حکم نمود. پس رهبری این مسیر با نظر به سیاست ولی از مقام تفکر ممکن می‌آید و ما معتقدیم جمع توان ها و توشه‌ها برای گذر از این مسیرِ بی‌تردید سخت و ناهموار، ذیل رهبری مقام ولایت‌فقیه ممکن و میسور است؛ چرا که هم به حکم عقل ظاهر ایشان از مشکلات انضمامی و مسائل روزمره و آمار و اطلاعات و دقایق اجرایی آن‌ها بیش از همه آگاه‌اند و هم به حکم مقام معنوی و شأن روحانی خویش، بصیرتی افزون تر برای نظر کردن به مسیرهای پیش رو دارند.

از همین جا ما در پایگاه علمی تحلیلی گذار، که مجالی ست البته اندک برای تأمل و تفکر و تحقیق در موانع و مشکلاتمان، بر آن شدیم که مسائل را از ایشان اقتباس کنیم و حل آن‌ها یا دست کم تلاش برای حل آن‌ها را از متفکران و اندیشمندانمان طلب نماییم. معضلات و مشکلات و سختی‌های راه البته با هم تناسبی دارند و به یک معنا همه بسته به وضع و حال مردمان هستند اما روشن است که هر قشری و گروهی به اقتضای جایگاه خویش مسائل و مشکلاتی خاص و ویژه‌ی خود دارند که می‌بایست در پی حل آن‌ها برآیند. مسائل جامعه علمی و فلسفی کشور آن‌چنان که ما از کلام رهبرمان درک نموده‌ایم در سه عنوان کلی خلاصه می‌گردند:

یک، فقه حکومتی و نظام سازی دینی که مطالبه اصلی مقام ولایت از حوزه‌های علمیه است.

دو، علم دینی و تحول در علوم انسانی

و آخر، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

پایگاه علمی تحلیلی گذار، با هدف اول، طرح و ترویجِ اهمیت و لزوم توجه به این مسائل و دوم، سعی در جستجو برای پاسخ‌هایی هرچند اجمالی به آن‌ها توسط گروه اندک اما امیدواری از جوانان طلبه و دانشجو آغاز به کار کرده است. ساختار محتوایی سایت به سه بخش اصلی تقسیم میگردد. نخست شبکه مسائل بنیادین که شامل همان سه عنوان فوق الذکر است و دوم سرویس معرفی و اخبار برای اطلاع از آخرین تولیدات و رویدادهای علمی مرتبط و آشنایی بیشتر با کتب و نشریات و نویسندگان و موسسات علمی و ... . مورد اخیر، یعنی خروجی سایت در بخش خبر و معرفی کم و بیش منطبق است با دغدغه ی ترویجی و رسانه ای ما و شبکه مسائل بنیادین کارویژه و برنامه ی بلند مدت گذار است. البته همواره متذکر این معنا هستیم که این دو وظیفه به هیچ وجه از یکدیگر جداافتاده و منتزع نیستند و لذا در هم آهنگی و هم افزایی با یکدیگر عمل خواهند نمود. تمهیدات سخت افزاری و شکلی هم مثل ابرکلیدواژگان و بانک اطلاعات مسیری برای تسهیل دسترسی به اطلاعات موردنظر مخاطبان و بهینه سازی عملکرد سایت هستند.

باشد که از پس دین عظیمی که بر گردن ماست برآییم و این بار را به قدر وسع خویش بر دوش کشیم و اگر شده حتی قدمی به آرمان و مقصود خود نزدیک تر گردیم. ان‌شاءالله