بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رولان بارت» ثبت شده است

وظیفه‌ی ما نقد بی‌وقفه است

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ب.ظ

نظام آموزشی همچون نظام قدرت

"این یادداشت در اصل برای شماره‌ی سوم (آذرماه 1393) نامه آموزش، نشریه معاونت آموزش موسسه اشراق نگاشته شده است."

رولان بارت اولین‌ درس‌گفتار خود در کُلژدوفرانس (به تاریخ 17 ژانویه 1977) را با این جملات آغاز می‌کند: «به مکانی پا‌ می‌گذارم که دور از قدرت است». اُمبرتو اکو با نقل این جمله، تحلیل خود از این درس‌گفتار بارت را در مقاله‌ی «زبان، قدرت، نیرو»  پی‌ می‌گیرد. اکو معتقد است که این جمله‌ی بارت «ریاکارانه» است. اجازه‌ بدهید پیش از آنکه به چرایی این اظهارنظر اکو بپردازیم، به شیوه‌ی تدریس در کلژدوفرانس نگاهی بیندازیم. «تدریس در کلژدوفرانس در چارچوب مقرراتی خاص صورت می‌گیرد ... [اساتید] باید هر سال تحقیق اصلی خود را ارائه دهند، و این‌گونه ملزم می‌شوند تا محتوای تدریس خود را در هر دوره تغییر دهند. دوره‌های درسی و سمینارها کاملاً بازاند؛ ثبت‌نام یا امتحان پایان‌ دوره‌ای در کار نیست، و استادان هیچ‌گونه مدرکی اعطا نمی‌کنند. طبق دانش‌واژه‌های کلژدوفرانس، استادان دانشجو ندارند، بلکه فقط مستمع دارند.»  

باید انصاف بدهیم که این شیوه‌ احتمالاً یکی از آزادترین روش‌های آموزشی ممکن است و به ندرت یک جامعه‌ی علمی حاضر شده است از قواعد محدودکننده‌ و درعین حال حفظ کننده‌ی خود تا این اندازه دست بکشد. اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌گردد. اکو پس از نقل جمله‌ی بارت ادامه می‌دهد: «این ریاکارانه است، چون در فرانسه هیچ چیز به اندازه‌ی تدریس در کولژدوفرانس و تولید معرفت، قدرت فرهنگی نمی‌بخشد.» به‌نظر می‌رسد باید به اکو حق بدهیم. فوکو که بدون شک یکی از سیاسی‌ترین، آزادی‌طلب‌ترین و محبوب‌ترین اساتید تاریخ کلژدوفرانس است، در پاسخ به خبرنگار نوول آبزرواتور در مورد تدریسش می‌گوید: «می‌توان در مورد چیزهایی که مطرح کردم، بحث کرد. گاهی اگر سخن‌رانی خوب نبوده باشد، تنها یک سوال کوچک می‌تواند همه چیز را جمع‌وجور کند. اما این سوال هرگز مطرح نمی‌شود. در فرانسه تأثیر جمع هرگونه مباحثه‌ی درست و حسابی را ناممکن می‌کند. اگر بازخوردی وجود نداشته باشد، جلسه‌ی درس جنبه‌ی نمایشی پیدا می‌کند. در این‌جا رابطه‌ی من با مستعمان شبیه رابطه‌ی یک بازیگر یا اکروبات‌باز با تماشاگران است. وقتی حرف‌هایم تمام می‌شود، خیلی احساس تنهایی می‌کنم.»  به نظرم این تنهایی محصول جایگاه خاص فوکو در جامعه‌ی روشنفکری فرانسه در دهه‌ی 70 است. او که احتمالاً پس از سارتر به مهم‌ترین روشنفکر دوران خودش تبدیل شده است، اسیر قدرتی می‌شود که او و نظام ‌آموزشیِ «فاخر» کلژدوفرانس را در برگرفته است. فوکو می‌گوید: «اثر تدریس، یا به عبارتی اثر برقراری نوعی رابطه‌ی قدرت با مخاطب»  را دوست ندارد.

بارت هنگام بیان آن جمله به خوبی از نظرات فوکو در مورد قدرت آگاه بوده است. بنابراین بعید نیست که عبارت او چیزی بیش از یک کنایه به نظام آموزشی کلژدوفرانس نبوده باشد. جلوتر و در همان درس‌گفتار بارت زبان را اینگونه توصیف می‌کند: «زبان نه مرتجع است و نه مترقی، بلکه در یک کلمه فاشیست است، چون فاشیسم جلوگیری از سخن گفتن نیست، بلکه مجبور کردن به سخن گفتن است.» این عبارت نیز طنینی فوکویی دارد. برای مثال به این جمله از فوکو توجه کنید: « اگر قدرت فقط مراقبت کند، کمین بنشیند، غافل گیر کند، منع و تنبیه کند، چقدر سبک خوهد و تخریب اش بی شک چقدر سهل، اما قدرت تحریک می کند، بر می‌انگیزد و تولید می‌کند؛ قدرت صرفاً چشم و گوش نیست؛ قدرت وادار به عمل کردن و سخن گفتن می‌کند.»  بنابراین ما هم در سخن گفتن و هم در سکوت کردن، قدرت را، هربار به شیوه‌ای، از خودمان عبور می‌دهیم. مسئله‌ فقط سکوت دانشجویان دربرابر استادان در کلاس‌های درس نیست، حتی سخن گفتن و اعتراض آنها نیز شیوه‌ای از اعمال قدرت است. ما در هر صورت چرخ‌دنده‌ی دستگاه‌ عظیم قدرتیم. اما بازهم ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. اگر فوکو تحلیل خود را از قدرت در همین نقطه‌ به پایان می‌رساند، اگرچه ما را متوجه اثرهای مثبت و مولد قدرت کرده بود (و این البته پیشرفت کم‌اهمیتی در تحلیل مدرن قدرت نیست)، اما در نهایت چیزی بیش از یک روشنفکرِ افسرده نمی‌توانست باشد. مقصود فوکو آزادی است و باید دید این آزادی چگونه حاصل می‌شود.

پیش از ادامه‌ی بحث این نکته را اضافه کنم که من، دست‌کم در اینجا، آزادی، انقلاب و تفکر را به یک معنا به کار می‌برم؛ لذا پرسش از امکان آزادی درون نظم قدرت، همان پرسش از امکان تفکرْ درون نظام آموزشی است.

اکو می‌پرسد: «چگونه ‌می‌توانیم خود را از آنچه بارت (با ارجاع به نمایشنامه‌ی سارتر) «در بسته» می‌نامد، آزاد سازیم؟ با تقلب. می‌توان در زبان تقلب کرد. بارت این بازی نادرست، نجاتبخش و آزادیبخش را ادبیات می‌نامند.» چه چیزْ ادبیات را مستعد این آزادیبخشی کرده است؟ بازی آزاد. «ادبیات با گزاره‌ی ساخته و پرداخته سروکار ندارد بلکه با بازیِ گوینده و نویسنده سروکار دارد که جاذبه‌ی کلمات را کشف می‌کند. ادبیات خوب می‌داند که نیروی زبان می‌تواند دوباره بر آن غلبه کند، ولی دقیقاً به همین دلیل است که حاضر است از حرفش برگردد... در نهایت برای بارت نمونه اصلی این فعالیت آزادیبخش همان فعالیت‌هایی است که آنها را خلاق یا خلاقه می‌نامند» بنابراین امکان آزادی از درون تصادف می‌آید. تا اینجا معلوم شد که یک طرح کلی و از پیش برنامه‌ریزی شده برای زمین زدن قدرت و رسیدن به آزادی وجود ندارد. به علاوه نیروی ادبیات یا مقاومت به همین شکل خلاقه نمی‌تواند تبدیل به یک نظم دائماً دگرگون شونده شده و در نتیجه یک وضع تماماً آزاد را بنیان‌گذاری کند. به محض فروپاشی نظم موجود، صورتی دیگر از قدرت حاکم می‌گردد، «تاریخ، عرصه‌ی عملکرد مراسم قدرت است». 

با کمی دقت روشن می‌شود که مسئله بازهم، اگرچه یک قدم عقب‌تر رفته، اما حل نشده است. امکانِ ادبیات (تفکر یا مقاومت) از کجا می‌آید؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش به جمله‌ای از جودیت باتلر اشاره می‌کنم: «برای فوکو، گفتارِ انضباطی به طور یکجانبه بر سازنده‌ی سوژه نیست، و اگر هم هست، این گفتار بطور همزمان شرط واساختن سوژه را نیز برمی‌سازد.»  امکان مقاومت درون تمامی نظام‌های قدرت از قبل، تعبیه شده است. در غیر اینصورت اساساً تاریخ (و تفکر) ممکن نمی‌شد. « اگر انسان جسمانی و مادی که بر او قدرت اعمال می شود، فاقد توان مقاومت بود و نمی توانست نظم اجتماعی را مورد سوال قرار دهد، در این صورت تاریخ قابل اندیشیدن نبود.» 

خلاصه کنم، نظام آموزشی «در هر صورت» یک نظم قدرت است. هیچ الگوی‌ پیشنهادی‌ای بیرون از قدرت وجود ندارد. طرحی کلی برای دگرگون کردن نظام آموزشیِ موجود و برساختن یک نظمِ جایگزینِ آزادْ وجود ندارد. مقاومت‌ها باید تصادفی، موضعی، موقتی و دائماً تجدیدشونده باشند؛ چرا که هر شیوه‌ی جدید همزمان با فراهم کردن مقداری آزادی، بخشی از آزادی ما را نیز سلب می‌کند. در هر قدم باید به نقد وضع پشت سر پرداخت. امکان این مقاومت و دگرگونی از ابتدا درون نظم قدرت وجود دارد؛ پرسش اصلی یافتن امکانات موجود در دستگاه مستقرِ قدرت برای رسیدن به راه‌های اثرگذاری، تجزیه و مقاومت در برابر آن است. راه‌هایی خُرد که در عوضِ ارجاع به یک حقیقتِ کلی و همه‌گیر، نزدیک‌ترین اهرم‌های قدرت و دم‌دست‌ترین فضاهای آزادی را هدف می‌گیرند.

منابع:

   اکو, ا. (1385, تابستان). زبان، قدرت، نیرو. (ب. سیدحسینی, مترجم) بخارا(52), 167-184.
   فوکو, م. (1390). باید از جامعه دفاع کرد: درس گفتارهای کولژدوفرانس 1976-1975. (ر. نجف زاده, مترجم) تهران: رخ داد نو. ص 20
  Fetitjean, G. (1975, April 7). Les Grands fretres de L'universite Francaise. Le Nouvel Observateur.

  Foucault, M. (1994). Radioscopie fr Michel Foucault. In M. Foucault, Dits et ectits. Paris: Gallimard. P786
   فوکو, م. (1391). تئاتر فلسفه. (ن. سرخوش, و ا. جهاندیده, مترجم) تهران: نشر نی. ص232
  دریفوس, ه., و رابینو, پ. (1379). میشل فوکو فراسوی ساختگرایی و هرمنیوتیک با موخره‌ای به قلم میشل فوکو. (ح. بشیریه, مترجم) تهران: نشر نی. ص211
  باتلر, ج. (1392). سوژه شدن، مقاومت، دلالت مجدد: از فروید تا فوکو. در م. فرهادپور (ویراستار), نام‌های سیاست (ب. عمادیان, و آ. ثابتیان , مترجم). تهران: بیدگل.
  فلزن, ک. (1392). فوکو و گفتگوی اجتماعی. (ا. غفاری نسب, مترجم) تهران: بهمن برنا. ص96

درباره "مولف چیست؟" فوکو

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۰۰ ق.ظ

مقاله "مولف چیست؟" فوکو در سال 1969 یعنی دوسال پس از مقاله "مرگ مولف" رولان بارت و سه سال پس از نگارش کتاب "واژه ها و چیزها" ( با عنوان نظم اشیاء در ترجمه انگلیسی آن ) منتشر شد . بنابراین برای فهم دقیق آن چه فوکو در این مقاله به نحو موجز و اغلب همراه با ابهامات و پیچیدگی هایی بیان میکند ضروری است که دست کم دو منبع پیش گفته را خوانده باشید و یا حدقل این مفاهیم را به اجمال بشناسید :
1. نظریه مرگ مولفِ بارت
2. مفهوم گفتمان / دیسکور / دیسکورس / گفتار و یا سخن  در اندیشه فوکو
3.  مفهوم قدرت در فکر فوکو
4. تلقی خاص فوکو از تاریخ
اولین نکته در باب این مقاله توضیح آن در نسبت با نظریه مرگ مولف بارت است . نسبتی که به تعبیر من دووجهی ست یعنی از یک طرف سخن فوکو در مقابل بارت و از طرف دیگر همسو با آن است و درک این ظرافت با توجه به عنوان مقاله میسر میگردد .
بارت از مرگ مولفی که در پاسخ به پرسش "مولف کیست" از او جویا میشویم، سخن از مرگ او می راند و فوکو در پاسخ به پرسش از "مولف چیست"، او را، با توضیحی که در ادامه خواهد آمد، حاضر می یابد و البته تمنایی جز این دارد .
دکتر کچوئیان تعبیری دارند که در آن کلِ داستانِ فکرِ فوکو را جستجوی آزادی و راهی برای رهایی میدانند و این سخن علاوه بر آنکه به واسطۀ گوینده اش ( که از جدی ترین اندیشمندان ایرانی است که دربارۀ فوکو پژوهش نموده است ) حائز اهمیت است، به صراحت در چند مقاله و مصاحبۀ فوکو از جمله در انتهای همین مقاله با این عبارات تصریح شده است : " در آن هنگام، هر گفتاری، صرف نظر از منزلت و شکل و ارزش آن و صرف نظر از اینکه مشمول چه رفتاری شود، در گمنامی یک زمزمه باز و شکوفا خواهد شد . دیگر این سوال را که این همه تکرار شده نخواهیم شنید که : واقعاً چه کسی حرف زد ؟… "
مولف در معنای نخستین مورد نظر اغلب ما، برای فوکو و البته بارت ظهور سوژۀ و فردیت مداری مدرن ست . که البته این سوژه نیز همانند همۀ چیزها در اپیستمه ( سامان یا نظام دانایی ) معنا پیدا میکند و بنابراین عمری بیش از دوران مدرن ( اواخر قرن هجدهم و سراسر قرن نوزدهم میلادی ) ندارد . در حقیقت، ظهور مولف، همزمان با ظهور مفهوم مالکیت مدرن است.فوکو با عباراتی حیرت انگیز اینگونه در باب ظهور مولف سخن میگوید : " متون و کتب و گفتارها واقعاً هنگامی پدیدآورنده هایی ( غیر از چهره های اسطوره ای و مقدس و قداست دهنده ) پیدا کرده اند که پدید آورنده مشمول مجازات شد . "  تلقی که فوکو آن را نقد میکند همین تلقیِ سوژه مدار از مولف است . اما در همین نقطه، افتراقی میان بارت و فوکو حاصل میشود . فوکو این جدایی را با این الفاظ بیان میدارد : " ولی تکرار این گفته تهی از محتوا که پدیدآورنده ناپدید شده است، کافی نیست. به همین دلیل تکرار این قول ( به پیروی از نیچه ) نیز کافی نیست که خدا و آدمی به مرگی مشترک مرده اند .در عوض باید فضایی را که پس از ناپدید شدن پدیدآورنده خالی مانده است ، ببینیم کجاست و توزیع شکافها و شکستگیها را دنبال کنیم و مواظب باشیم که ناپدید شدن او چه رخنه هایی را آشکار میکند."
اجازه بدهید همین جا و به اختصار پاسخ فوکو را بیاوریم . فوکو با اشاره به کارکرد نام مولف در زبان، پرده از ساختاری بر میدارد که بارت ظاهراً در "مرگ مولف" توجهی به آن نداشته است . فوکو میگوید کارکرد و نقش نام مولف تنها یک ارجاع ساده به یک سوژه تاریخی نیست بلکه نام مولف در حقیقت صفتی است برای مجموعه ای از ویژگی ها که با هم و در روابطی پیچیده چیزی به نام مولف را میسازند . عبارت کلیدی فوکو به این شرح است " چنین نامی امکان میدهد که شمار معینی از متنها را در یک گروه بیاوریم و حدودشان را معین کنیم و بین آنها و متون دیگر فرق بگذاریم و تقابل برقرار سازیم " عبارت فوق، که آشکارا بر بازی های قدرت اشاره دارند به حد کفایت روشن کننده هستند . به همین دلیل پرسش فوکو، چیستی مولف است نه کیستی او زیرا مولف، برساخته ای گفتمانی است که هرچند سرشت فراتاریخی ندارد اما حقیقتی گفتمانیست . در حقیقت با فوکو، بازی قدرت از مولف ( به معنای فرد او ) به متن ( که مولف در معنای دوم را نیز در بر میگیرد ) منتقل میگردد .
اما همین مولف گفتمانی نیز واقعیتی ثابت نداشته اولاً در متون مختلف صورتهای گوناگونی به خود میگیرد . برای مثال فوکو به تغییر و تحولات نسبت متن و مولف در متون ادبی و علمی آنهم در طول تاریخ اشاره میکند . ( توضیح این بخش را بهتر است در متن مقاله ببینید )
ثانیاً معنای مولف در طول یک متن نیز همواره یکسان نیست . در اینجا فوکو از یک کتاب ریاضی مثال می آورد و به تحلیل کارکرد صورت اول شخص در مقدمۀ کتاب و در متن آن میپردازد .
در پایان فوکو به دو نقش گفتمانی ویژه برای برخی از متون اشاره میکند . یک، موقعیت فراگفتمانی یا transdiscoursive  که در آن یک مولف دیگر منحصراً مولف اثری که مستقیماً به وی مستند میشود نیست بلکه از طرق روابط بینامتنی در سایر آثار و مولفین نیز حضور دارد . و دو، موقعیت بنیانگذاران خصلت گفتمانی یا founders of discoursivity که در اینجا فوکو به فروید، مارکس و نیچه اشاره میکند که با آنها نظام های گفتمانی، در معنایی که فوکو به تفصیل و نسبتاً به روشنی توضیح میدهد، آغاز میشود .
فوکو معتقد است اکنون و با گذر از اپیستمۀ مدرن ( فوکو نیمه قرن 20 به بعد را دوران عبور از اپیستمه مدرن میداند هرچند سخنی در مورد پست مدرنیستم نمیگوید و حتی آن را بی معنا میداند) دیگر عامل بازدارنده مولف نیست بلکه در آینده مشخص خواهد شد که چه چیز جای آن را میگیرد .
جزئیات و سوالات فراوان دیگری در متن مقاله مطرح میشوند که اینجا نیازی به طرحشان ندیدم . نکته ی اساسی که باید مجدداً به آن تاکید کنم، تفاوت فوکو با بارت در طرح وجود مولف گفتمانی است .