بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

بایگانی

بایگانی مکتوبات علی عرب زاده

اینجا قرار است بایگانی‌ای باشد برای دسترسی آسان‌تر به مکتوباتم، اطلاع دوستانم از آنها و فراهم شدن امکان جستجوی اینترنتی‌شان.

۹ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

نگاهی به وب گاه گذار

سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۵۶ ب.ظ

مطلب پیش رو با عنوان "الگوی پیشرفت مطالبه اصلی رهبری از نظام کارشناسی کشور" در شماره دوم دو ماهنامه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با عنوان گفتمان الگو که ضمیمه روزنامه خراسان است؛ با هدف معرفی پایگاه علمی تحلیلی گذار منتشر شده است.

---------------------------------------

گذر کردن از هر مسیری همواره با سختی ها و موانع و مشکلاتی همراه است که جز به مدد دو بال "همت" و "امید" از سر راه برداشته نخواهند شد. اما همت و امید نیز می‌بایست در راه، آن‌چنان که باید به کار افتند و از این جاست که ضرورت تفکر و تأمل و تحقیق در موانع و مسائل این گذار لازم می‌آید؛ و تعرض بی‌مهابا و اغلب سیاست زده به این مسائل دردی را دوا که نمی‌کند هیچ، بر دردها می‌افزاید.

مشکلات و مسائل اگرچه بیش و کم برای اغلب مردمان به درکی حضوری روشن‌اند اما هرکس به فراخور بلندی همت و وسعت دانش و آینده‌نگری خود، مسائلی را بیشتر درخور توجه می‌بیند و حل سایر معضلات را موکول و منوط به رفع آنان می‌داند و لذا در پی گیری و اولویت‌بندی مسائلِ جامعه، رهبری و مدیریت لازم می‌آید آن‌چنان که توان ها را متمرکز سازد و نیروها را راه نمایی کند، تا صعوبت مواجه با مشکلات به همتِ جمع آسان تر شود و مسیر زودتر پیموده گردد و به سرمنزل مقصود نائل گردد.

وضع و موقع و مقام جامعه ایرانِ امروز نیز مستثنا از این قاعده نیست و لذا ما برای گذر نمودن به هر آنچه هدف و مقصود خویش میدانیم هم به همت و امید و هم تفکر و رهبری نیازمندیم. تأمل در مسائل، علل و عوامل پدید آمدنشان و شرایط و راه‌های حل و فصلشان اگر یگانه تکلیفِ سترگِ متفکران و اندیشمندان یک جامعه نباشد، بی‌شک مهم‌ترین و خطیرترین وظیفه آنان است.

رهبری در این معنا از شئون سیاست هست و نیست. هست چرا که سیاست نقشی تأثیرگذار بر وضع و حال ما دارد و نیست از آنجا که از مقام سیاست نمی‌توان بر حل مسائل و یا تفکر برای حل آن‌ها حکم نمود. پس رهبری این مسیر با نظر به سیاست ولی از مقام تفکر ممکن می‌آید و ما معتقدیم جمع توان ها و توشه‌ها برای گذر از این مسیرِ بی‌تردید سخت و ناهموار، ذیل رهبری مقام ولایت‌فقیه ممکن و میسور است؛ چرا که هم به حکم عقل ظاهر ایشان از مشکلات انضمامی و مسائل روزمره و آمار و اطلاعات و دقایق اجرایی آن‌ها بیش از همه آگاه‌اند و هم به حکم مقام معنوی و شأن روحانی خویش، بصیرتی افزون تر برای نظر کردن به مسیرهای پیش رو دارند.

از همین جا ما در پایگاه علمی تحلیلی گذار، که مجالی ست البته اندک برای تأمل و تفکر و تحقیق در موانع و مشکلاتمان، بر آن شدیم که مسائل را از ایشان اقتباس کنیم و حل آن‌ها یا دست کم تلاش برای حل آن‌ها را از متفکران و اندیشمندانمان طلب نماییم. معضلات و مشکلات و سختی‌های راه البته با هم تناسبی دارند و به یک معنا همه بسته به وضع و حال مردمان هستند اما روشن است که هر قشری و گروهی به اقتضای جایگاه خویش مسائل و مشکلاتی خاص و ویژه‌ی خود دارند که می‌بایست در پی حل آن‌ها برآیند. مسائل جامعه علمی و فلسفی کشور آن‌چنان که ما از کلام رهبرمان درک نموده‌ایم در سه عنوان کلی خلاصه می‌گردند:

یک، فقه حکومتی و نظام سازی دینی که مطالبه اصلی مقام ولایت از حوزه‌های علمیه است.

دو، علم دینی و تحول در علوم انسانی

و آخر، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

پایگاه علمی تحلیلی گذار، با هدف اول، طرح و ترویجِ اهمیت و لزوم توجه به این مسائل و دوم، سعی در جستجو برای پاسخ‌هایی هرچند اجمالی به آن‌ها توسط گروه اندک اما امیدواری از جوانان طلبه و دانشجو آغاز به کار کرده است. ساختار محتوایی سایت به سه بخش اصلی تقسیم میگردد. نخست شبکه مسائل بنیادین که شامل همان سه عنوان فوق الذکر است و دوم سرویس معرفی و اخبار برای اطلاع از آخرین تولیدات و رویدادهای علمی مرتبط و آشنایی بیشتر با کتب و نشریات و نویسندگان و موسسات علمی و ... . مورد اخیر، یعنی خروجی سایت در بخش خبر و معرفی کم و بیش منطبق است با دغدغه ی ترویجی و رسانه ای ما و شبکه مسائل بنیادین کارویژه و برنامه ی بلند مدت گذار است. البته همواره متذکر این معنا هستیم که این دو وظیفه به هیچ وجه از یکدیگر جداافتاده و منتزع نیستند و لذا در هم آهنگی و هم افزایی با یکدیگر عمل خواهند نمود. تمهیدات سخت افزاری و شکلی هم مثل ابرکلیدواژگان و بانک اطلاعات مسیری برای تسهیل دسترسی به اطلاعات موردنظر مخاطبان و بهینه سازی عملکرد سایت هستند.

باشد که از پس دین عظیمی که بر گردن ماست برآییم و این بار را به قدر وسع خویش بر دوش کشیم و اگر شده حتی قدمی به آرمان و مقصود خود نزدیک تر گردیم. ان‌شاءالله


پایگاه علمی تحلیلی گذار

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد برای ما بهتر است، که سایت گذار (یا همان پایگاه علمی تحلیلی گذار) چند وقتی است (چند ماهی از مهر به این طرف در واقع) که فعال است. بنده هم مسئولیت کوچکی در گذار دارم. القصه، نیامدم بعد از هزار و بوقی یک پست بگذارم و وضعیت شغلی ام را به اطلاع دوستان برسانم غرض این بود که اگر برایتان امکان دارد و گذار را شایسته تبلیغ و مطالبش را درخور ترویج میدانید یا لینک سایت را در پیوندهای وبلاگ ها و سایت هایتان بگذارید یا اگر میخواهید منت را بر ما تمام کنید بنر تبلیغاتی سایت را درج بفرمائید. در این فایل بنرهای سایت در 3 اندازه و در 2 فرمت ( فلش و JPEG) قرار دارد.

از نعمت دعایتان محرومم نکنید.

یاعلی

من و ماهیگیرها ...

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۲۰ ق.ظ

روشن ترین چیزی که پس از خواندن "پیرمرد و دریا" برای من رخ داد ، احساس احترامی بود که بعد از این به ماهیگیرها و خصوصاً پیرترهایشان خواهم گذاشت . و اینکه هروقت ماهیگیری را ببینم و حتی ماهی را ، انبوه داستان و رخداد های پس و پشت حیات و مرگشان به ذهنم هجوم خواهد آورد .
همین یک نکته به تنهایی حکایت گر بزرگی و عظمت این رمان است . رمانی که با تکیه کردن بر کلمات، ماهیگیری را خلق کرده است که برای همیشه "زنده" است ...

آمریکای پست مدرن بودریار

شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۴۸ ق.ظ
بنظرم تجربه خواندن آمریکای بودیار ، تجربه مواجه شدن با اثری ست که به درستی پست مدرن است . نه فقط از آن حیث که جنس تحلیل بودیار معیارهای پست مدرنیته را دارد و شاید اصلا پست مدرنیته با بودیاری بودن یکسان است بلکه از این جهت که در این سفرنامه ، آنچه بیش از همه رخ می نماید تناقض است .
بودیار که اغلب در موضعی که بنظر تمجید کنندۀ آمریکا می رسید ایستاده است در عین حال تحقیر کننده نیز هست . این ناسازواره ( به قول خود او ) حاصل وضعیتی ست که آمریکا به مثابۀ آرمان شهری نیهیلیستیک می تواند داشته باشد. آرمان شهری همزمان پُر و تهی ، همزمان دلنشین و رعب انگیز ، همزمان قابل تمجید و مستحق تحقیر .
پست مدرن بودن، باز به درستی در لحن و فرم نگارش بودیار نیز خودنمایی می کند . سارتر در مقاله ای که بر بیگانه کامو نوشته در باب نحو نگارش کامو و نیز همینگوی توضیحی می دهد که کم وبیش به نظرم در باب بودیار هم صادق است : « نزدیکی روش او به روش همینگوی پذیرفتنی است . نزدیک بودن روش این دو نویسنده مسلم است . در هر یک از نوشته های این دو نویسنده همان جملات کوتاه است که با جملات قبلی ارتباطی ندارد و هر یک برای خود جداگانه آغاز و انجامی دارند . هر یک از جملات درست مثل یک نگاه جدا بر روی حرکات و اشیاء است . با این همه من راضی نیستم بگویم که آقای کامو روش داستان نویسی آمریکایی را به کار برده است و یا از آن تاثیر پذیرفته . در مرگ در بعد از ظهر اثر همینگوی نیز که همین روش بریده بریدۀ نقل قول به کار رفته و هر جمله از عدم به وجود می آید روش خاص خود همینگوی دیده می شود .... حضور مرگ، در پایان راه زندگی ما، آیندۀ ما را در مه و دود فرو برده است . و زندگی ما بی فردا است . زندگی توالی زمان حال است . »
به بیان من،  فقدان مرکزیت ، که یکی از نشانه های جهان پست مدرن است در نگارش بودیار موجب شده تا پاراگراف ها و حتی جملات، هریک ، همچون تکثر انسان ها در اجتماع ، نمایانگر خودبنیادی باشند . بی ارتباط و زاده شده از عدم .
دیگر نشانه پست مدرنیته در آمریکای بودریار، شخصی شدگی و محلی بودن و خاص بودگیِ آن است . به این معنا که انبوه ارجاعات به مکان ها ، فیلم ها ، رخداد ها ، کتاب ها و چیزهایی که نویسنده خود آن ها را میشناسد و نیز دغدغه ای از بابت عدم شناخت خواننده ندارد، متن را گاه و بیگاه مبهم و دیریاب می سازد . همین وضعیت در مورد هموطن بودیار ،میشل فوکو ، نیز صادق است .
بودیار همچنین در روش نگاه کردن خود نیز منحصر به فرد و پست مدرن است . در جایی که دیگران با توسل به تحلیل های جامعه شناختی و تاریخی و یا از پس فلسفه های تاریخ در پی شناخت اقوام و ملل برمی آیند ، بودیار متد خودش را دارد : « در حالی که دیگران اوقات خود را در کتابخانه ها سپری میکنند ، من وقتم را در بیابان ها و جاده ها سپری میکنم . در حالی که آنها داده های خود را از تاریخ اندیشه ها به دست می آورند من داده هایم را از اتفاقات جاری، از زندگی خیابان ها و زیبایی طبیعت به دست می آورم . »
نهایتاً آنکه کتاب به هیچ وجه نگران اثبات ادعاهای خویش نیست و این نیز نشانۀ دیگر پست مدرن بودن آن است . در جایی بودیار خود نیز به همین امر اشاره میکند : «  مایلم به شیوه ای دیرینه بگویم که اگر نظرم اشتباه باشد چیزی را از دست نمی دهم . ولی اگر حق با من باشد همه چیز را به دست می آورم . »

سکوت ، طریق منحصر .

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۳۰ ب.ظ

هرگونه تلاش برای تفهیم مطلبی به دیگران محکوم به ایدئولوژیک شدن است . فکر اساساً نسبت به فهم "دیگران" بلاشرط است و نگرانی از برای فهمیده شدن ندارد . بنابراین گفتگو اگر برای اثبات امری یا فهمیده شدن سخنی توسط "دیگری" باشد بی معنا و مهمل است . گفتگو اساساً میان دو "همزبان" رخ میدهد و در همین وضعیت نیز فهم جدید امکان ظهور می یابد .

زمانۀ ما ، هم به دلیل مماس بودن با پست مدرنیتۀ اروپایی و هم به دلیل بی تاریخیِ جهان غربزده، حامل ویژگی است که من آن را انسداد باب گفتگو میدانم . در اینجا گفتگو دقیقا اشاره به همان صورت اصیل همزبانی میان دو انسان دارد . این همچنین نشانۀ دیگری از حاکمیت ایدئولوژی بر دوران ماست .

بنابراین و در هنگامۀ نفهمی و بی فکری طریق منحصر سکوت است و لاغیر .

سکوتی که هرچند ظاهراً منفعلانه است اما در باطن امر، طغیانی ست علیه پرگویی های بی ثمر و جدال های بی نتیجه . این سکوت اندک اندک هم سخنانی خواهد یافت که در این هم سخنی مژدۀ پدیدار شدن زبان نویی را خواهند داد . سخن فردا همواره برای گفت حاکم ، حکم سکوت و جنون را داشته است پس نه عجب اگر اکنون نیز به دیوانگی و انفعال محکوم شویم؛ ولی حقیقت آن است که ترس نه در محکوم شدن که در منحل شدن است .

بهترین راه در برابر حکم سخنِ حاکم سکوت در برابر آن است که همین او را برافروخته تر خواهد ساخت و عصیان و خشونت آستانۀ فروپاشی ست .

فرهنگ دنبالچه سیاست نیست .

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۲۵ ب.ظ
"من مادر هستم" را ندیدم.نمیدانم فرصت پیدا بکنم که ببینم یا نه ! تقریباً برایم مثل روز روشن است که بسیاری از دوستان (جاهل) به اصطلاح حزب اللهی مان که یقه برای فیلم پاره میکنند هم فیلم را ندیده اند و اصولاً فیلم نمیبینند و سینما نمیفهمند ( بماند که نفهمی بیماری بخش زیادی از دوستان و دشمنان ماست ) . مسئله "من مادر هستم" بنظرم اصولاً سینمایی نیست و بنظرم اصولاً سینمایی نباید به آن پاسخ داد . این جماعت "کم عقل" را باید با اهرم قانون سرجایشان نشاند تا تکلیف خودشان را با حاکمیت معین کنند .
جلسه ی نقدی در فرهنگسرای رسانه برگزار میشود و حضرات معترض و موافق فیلم در آن شرکت میکنند . از اراجیف طلبه ای که در جلسه به عنوان نماینده معترضین شرکت کرده و برادر علوی که بگذریم (واقعاً ارزش توجه کردن ندارد مگر اینکه خود این پدیده ها را بخواهیم پدیدارشناسی کنیم) بخشی از صحبت های مسعود فراستی نکاتی دارد که ماورای بحثی که در جریان است شاید بدرد بعض دوستان بخورد . این هم که میبیند دارم این بخش از جلسه را بازنشر میدهم به این خاطر است که حقیقتاً قلبم از خواندن صحبت های دوستان به ظاهر حزب اللهی مان بدرد آمده .
نوبت به فراستی رسید تا به طور مفصل به اظهارت سید حسین علوی و محمد تقی فهیم پاسخ دهد :
دوست عزیز طلبه مان و دوست عزیز فلسفه خوانده مان مسئله شان سینما و این فیلم نیست. دوستان مسایل دیگری دارند که حل نشده باقی مانده و دارند می زنند اینور. امیدوارم بتوانند از پس آن مسایل بربیایند. از جریان انحرافی تا همه ملت منهای خودشان. نگاهی است به دین که نگاهی است بسایر متحجرانه و اقلیت. یعنی اگر دوستان را ول کنیم، غیر از خودشان هیچ کس دین ندارد. این طرز برخورد بحث فرهنگی را به صفر می رساند. ماکیاولی می گوید که هدف وسیله را توجبه می کند. دوستان اینطور می فهمند. می گویند ما هدف خیر داریم وسیله مان هرچی می خواهد باشد. فلسفه خوانده ها این را می فهمند که هدف و وسیله دو روی یک سکه اند. هدف مقدس وسیله مقدس می خواهد. هدف شر حتما باید وسیله اش شر باشد. و وسیله شر دقیقا بر خلاف هدف می رود. و وسیله رنگ خودش را به هدف می زند و متلاشی اش می کند. قاطی کردن بحث دین، سیاست و.. با سینما می شود همان چیزی که من و مرتضی آوینی با دوستان کیهان داشتیم.مرتضی آوینی در یک پاورقی نوشته فرهنگ دنبالچه سیاست نیست .
کسانی که فرهنگ را آنطور نگاه می کنند. اشتباه می کنند و مبارزه فرهنگی را با مبارزه سیاسی یکی می گیرند. دوستانی که این دو، جاها، ابزار و روشهایشان را یکی می کنند متاسفانه در زمینه فرهنگ کلاه سرشان می رود و از فیلمفارسی های بسیار مبتذل مثل سیب و سلما، شور شیرین و سفرسنگ مجبورند دفاع کنند و اتفاقا مرعوب فیلم هایی می شوند که به شدت عقب افتاده اند. فیلمی که ساواک توصیه می کند چهارتا شعار مذهبی بگذارید دینی می دانند. این تفکر ابدا مسئله دین در هنر را نمی فهمد. ساختار اثر باید این شعور را به من بدهد که بفهمم این شعارهای دینی ابدا در سینما دینی نیست. موضوع دینی در سینما دینی نیست. فریب فیلمنامه، موضوع و شعار را نخورید. یک موضوع دینی با یک پرداخت غیر دینی می تواند غیر دینی بشود و یک موضوع ظاهرا غیر دینی با نگاه درست و بلدی سینمامی تواند "آن" دینی درش باشد. این چیزی است که سر آن اختلاف اساسی داریم. به نظرم یوسف پیامبر که از قرآن گرفته شده و تحقیقات قرآنی پشتش هست ابدا دینی نیست. من می توانم نما به نما برایتان بگذارم و بگویم اسلوموشن ها چگونه علیه تفکر شماست و پرداخت شخصیت چگونه غیر دینی است. بلدی ما از سینما و نگاه ما نسبت به اثر هست که آن اثر را می تواند به ما نزدیک و دینی و غیر دینی کند. دو موضوع هدف-وسیله و شعار به ما کمک می کند که به سینما به عنوان سینما نگاه کنیم. فرم شور شیرین زندگی شهید کاوه را ( که بسیار بهش ارادت دارم) نمی دهد. یا مستند شهید باقری ابدا توضیح، تفسیر و ارئه شهید باقری نیست. خیلی ها پشتش اند و اشتباه می کنند. پدیده را نمی شناسید و نشناختن پدیده شما را فریب می دهد چه موقعی که رگ گردنمان بزند بیرون و چه موقعی که تایید کنیم هر دو انفعالی است. چی انفعالی نیست؟ آگاهی. آگاهی نسبت به مدیوم و بحث ارائه شده، و پیامبران خدا برای آگاهی و از بین بردن جهل آمدند. عقب راندن جهل و سنگر به سنگر فتح کردن جبهه جهل. تا موقعی که با جهل نسبت به پدیده ای حرف می زنیم چه داد بزنیم چه ساکت بشویم انفعال است. حتی اثری که همه آیات قرآنی درش آمده باشد می تواند شیطانی باشد. سینما با شعار سر و کله نمی زند. شعار با فکر کار دارد و سینما و هنر با دل و ناخودآگاه کار دارد و طریق دل به شیوه تفکر تبدیل می شود و از طریق شیوه تفکر به سر می رسد و کسانی که این دو را قاطی کنند اشتباه کردند، پدیده را نشناختند و فریب خوردند. فریب یک اثر مبتذل ، ضد دینی یا انتلکت یا فیلمفارسی را می خورند. بسیاری از دوستان دیندار ما طرفدار سینه چاک فیلمفارسی اند و سلیقه شان فیلمفارسی است. شما به شدت شعارهای دینی در فیلمفارسی پیدا می کنید باید بیهوش شوید؟ فیلمفارسی یعنی ابتذال و سطح مخاطب را در سطح شعار پایین آوردن و ضد شعار رفتار کردن. تفکر فیلمفارسی بعد از انقلاب تشدید شده. اکثر فیلم های ژانر دفاع ما ( که طرفدارشم) فیلمفارسی اند. دنیای فیلمفارسی دنیایش تثبیت وضع موجود زمان شاه و گیشه ماست. فیلمفارسی کودک، جنگ، روشنفکرانه و ظاهرا دیندارانه داریم. اگر گفته فیلمی درباره شهید کاوه بیهوش نشوید. این یک فیلمفارسی مبتذل است. باید شخصیت پردازی شود و شخصیتش عرضه شود و او را بشناسم. این شهید کاوه را به ما می دهد.
در سیستم اخلاقی هنر بد و خوب را فهمیدن اینقدر راحت نیست که برایش نعره بزنیم. از فرم شروع بکنیم من معتقدم شخصیت پردازی فیلم جیرانی درست است. دوستان متاسفانه فیلم را نفهمیدند. فیلم دارد یک سبک زندگی را که خیلی ها علی رغم شعارهایشان ته دلشان علیه اش نیستند را نقد می کند. چرا یکبار دیگر بخشی از روشنفکرها و بخشی از رادیکال های به اصطلاح حزب الله متحدند؟ این اتفاق از زمان هامون تا امروز بارها اتفاق افتاده. فیلم در جهت آسیب شناسی یک تیپ از زندگی شمال شهری تهران است که دوستان طرفدار عدالت ساختنش. دوستانی که ادعای عدالت داشتند با برنامه ریزی غلط اقتصادی این قشر را به وجود آوردند و به آن دامن زدند. اگر مردش هستید راجع به این بحث کنید. بگویید این اقشار از کجا آمدند؟ بگویید وقتی یک ماشین فرنگی یک میلیارد پول نمره اش هست چه خبر است در این جامعه؟ چرا اینها را نقد نمی کنید؟ چرا به یک ذره روسری پایین و بالا رفتن گیر می دهید؟ چرا به این همه بی عدالتی حرف نمی زنید؟ و چرا انعکاس این بی عدالتی را در جامعه نمی بینید و وقتی کسی می خواهد این را در فیلمش نقد کند یقه اش را می گیرید؟ اصلا اینطور نیست که فیلم جیرانی یک درصد تهران باشد.از میدان ونک به بالا بسیاری از اقشار ما در جمهوری اسلامی و به خاطر اینکه دوستان مبارزه درست فرهنگی و برنامه درست اقتصادی ندارند تبدیل به این شده که طلبکارند از مردم. اقشار بی هویتی که با پول نفت زندگی می کنند و چه دلار بالا برود و چه پایین بیاید آنها زنده اند و ما مدام پایین می آییم. این اقشار از کجا آمدند؟ اینها را بحث کنید. وقتی قادر نیستید ریشه مشکلات را ببینید و یک بحث سطحی روبنایی راجع به فرهنگ می کنید. وقتی قادر نیستید پشت آنها را ببینید بحثمان چه در حمله چه دفاع اثری نمی گذارد. فیلم جیرانی یکی از مهم ترین فیلم های بعد از انقلاب در آسیب شناسی این اقشار تازه به دوران رسیده نفتی به اصطلاح مدرن است. و تصویر درستی از آنها ارائه می دهد. و دوستان خیلی راحت کنار اینها زندگی می کنند. من نمی گویم باید گرفت و بست می گویم باید شرایطی را فراهم کرد که این اقشار بی هویت و نفتی امکان رشد نداشته باشند و با آنها مبارزه فرهنگی کنیم. مبارزه فرهنگی یعنی بگوییم ریشه های این فرهنگ چیست. یعنی این فرهنگ را به موی سر محدودش نکنید. دختر جنوب شهری ما کپی دختر شمال شهری آن طبقه است؟ چه کار کردید ما؟
فیلم جیرانی ابدا درباره قصاص و ارائه فحشا نیست. فحشا و مشروب خوری را نشان می دهد و به شدت نقدش می کند و نشان می دهد دو آدمی که مست کردند می رسند به داستان رختخواب و قتل. نشان می دهد بدفهمی و انتقام جویی از قصاص چه نتیجه ایی دارد. این فیلمی است اخلاقی و برآشوب شدن و عصبانیت دوستان علت دیگری دارد.

آخرین روزهای زمستان

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ق.ظ
بسم الله
احتمالا مستند بازسازی "آخرین روزهای زمستان" بهترین کاریست که در این چند ساله از صدا و سیما پخش شده است و اعصاب ما را که از دیدن فیلم های مزخرفی مثل یوسف پیامبر و خانه ی اجاره ای و دونگ ئی داغان شده بود کمی التیام بخشید . به هر حال دیدن این مستند خوش ساخت و زیبا را به همه توصیه میکنم شاید تا مدتها تجربه ای شبیه این در تلویزیون تکرار نشود .
یاعلی

سوره اندیشه منتشر شد !

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۶:۳۷ ب.ظ

بسم الله

شماره جدید مجله وزین سوره اندیشه منتشر شد .


از حقیر نیز وجیزه ای با عنوان " آیا سبک زندگی ظاهر حیات است ؟ " به چاپ رسیده .

مشعوف خواهیم شد نظرات ارزشمندتان را بخوانیم .

هرچند گفتن این حرف وقتی این همه مقاله و یادداشت خوب در مجله هست بیشتر مایه ی شرمساری ست .

به هر تقدیر سوره بخوانید .

یاعلی

بسم الله السمیع ...

جمعه, ۵ اسفند ۱۳۹۰، ۰۴:۱۷ ب.ظ

بسم الله

گفتنی ها و نوشتنی ها اگر باید گفته شوند و نوشته شوند حتماً گوشی برای شنیدنشان و چشمی برای خواندنشان نیز هست .

در این میان البته آنجا که سخن می گویی و بر آن سطور که قلم می گذاری مهم است و البته نه چندان ! چه بسا سخن نغز که در مٌلک نااهلان به باد فراموشی سپرده شد و چه بسیار سخن ناب که بر پوست آهویی بعد از عبور سالها و از پس پرده فراموشی ها چون باید نوشته می شد لاجرم خوانده نیز شد .

اندیشه اگر اندیشه باشد ذکر الرحمان است و اگر نه یاد شیطان ، آدمی به ذکر این عزیز و یاد آن رجیم آدمی شد و با ذکر این و یاد آن سفر به سرانجام می رساند .

هر چه هست حضرتش نعمت و نغمت هر دو در کلام نهفته ساخت و بار امانت نطق بر گرده نحیف آدم نهاد تا از این میان ذاکران حریمش به وسیلت کلام به او تقرب جویند ...

ذکری اگر هست از اوست که ذکر و ذاکر و مذکور همه اویند و اگر نیست نه اینکه او نباشد که آدمی و غفلت همزاد و همراه همند و تا غفلت غافلان نباشد بیداری بیداران تمیز نیابد ...

سخن مرتبه دنی ذکر خداوندی ست ، که جان آدمی سزاوار ثناگویی اوست اما ما بندگان اگر دستمان کوتاه است و بلندای شأن او فراسوی توانمان چرا از این اندک دست بشوییم ، که آب دریا اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید ...

*************

دل کندن اگر سخت ترین رنج بشر نباشد از زمره دردآورترین آنهاست و این کندن و رهاشدن هرقدر هم به آنچه از آن جدا میشوی کم تعلق داشته باشی باز سخت است و صعب.

حکایت ماست و آن کنج قدیمی (www.question.parsiblog.com) که سه سالی میزبان قلم تٌرد ما بود تا کمی ریشه دواندیم و به رسم بنی آدم بی وفا منزل رها کردیم تا به این سرای تازه قدم گذاریم .

هر چه نگاشیم آنجا ،  البته اینجا نیست و الک کردیم بعضی هایشان را تا کمی شسته رفته تر ظاهر شویم در خانه جدیدمان؛ پس اگر خواستید سابقه ی بی سابقه مان را بجوئید یافتنش آنجا سخت نخواهد بود .

نوشتن هرچند دلمشغولی و سرمشغولی مان است اما زمان هرچه میگذریم کوتاه تر میشود انگار ، پس اندک اندک پیمانه ی این وبلاگ را پر خواهیم نمود . تعجیل نفرمائید !

در چرایی پسندیدن بیان همین بس که احساس خوبِ نوشتن اینجا بیشتر فراهم است و ما هم بر سبیل کوران جز دو چشم بینا نخواسته ایم !

و اما ؛

اندیشه اگر اندیشه باشد ذکر الرحمان و اگر نه یاد شیطان ، باشد که این مجالِ مجازی گاهی ، یادی از دوست نماید ...

یاعلی