یادداشت های آرشیوی
نگاشته شده در تاریخ 18 / 8 /1387
بسم الله اللطیف
سلام...
حتما تا به حال از مترو استفاده کردید . هرچند که در ایران فعلا فقط پایتخت از
این نعمت !! مدرن برخورداره . در هر حال اگر برای رفت و آمد در کلان شهر تهران از
مترو استفاده کرده باشید و جاذبه های ظاهری این هدیه غربی چشماتون رو به خودش مشغول
نکرده باشه مثل من احساسه خوبی از حضور در مترو نداشته اید . شاید !
به محض ورود به مترو فضای غریبی من رو در برمیگیره که نمیدونم علتش چیه ولی هرچی
هست به عدم تناسب این فناوری جدید با روح و فرهنگ من برمیگرده و شاید شما!
آخرین دفعه ای که از مترو برای جابه جه شدن استفاده کردم این احساس از همیشه
بیشتر و ناراحت کننده تر بود و البته من هم کم و بیش دلایلی برای توجیه این حالت
داشتم و چون شرح اونها بسیار مفصل و بحث برانگیزه از مطرح کردنش خودداری میکنم ،
لااقل فعلا .
اما اون چیزی که میخوام الان بنویسم یه سری نمودهای ظاهری و آشکاره از اون چیزی
که باعث ایجاد این احساس میشه ، که فکر میکنم تقریبا در اکثر افراد مشترک باشه
هرچند خیلی ها یا متوجه اون نیستن یا حوصله ی فکر کردن به این اباطیل ! ندارن
.
اولین چیزی که نظر من رو به خودش جلب میکنه و البته در تمام افراد مشترکه یه جور
حالت عجله ی کاذبه که توی رفتار همه قابل مشاهده هست و خوب کاذب بودنش به این دلیله
که این حالت به محض ورود به مترو شروع میشه و به محض خروج تموم . در اکثر
ایستگاههای شلوغ این حالت نمود فراوان داره و دیدن آنچنان سخت نیست ، اینبار کمی
بیشتر دقت کنید .
نکته بعدی که از قبلی بسیار رنج آور تر و بارز تره هرچند جاهایه دیگه هم میشه
ببینیش بی تفاوتی عجیبه آدم هاست نسبت به هم !
حتما میگید این حالت همه جایی شده و مختص به مترو نیست ! البته این حرفتون کم
وبیش درسته اما در مترو این بی تفاوتی به مراتب بارز تر و آشکار تره . هرچند که
نباید تاثیرات زندگی ماشینی تو کلان شهری مثل تهران رو بر مردمش نادیده گرفت و همه
ی تقصیر رو به گردن مترو که یه بخشی از نظام ماشینی حاکم بر زندگی مردم عصر حاضره
انداخت .
در هر حال اونهایی که تنها سواره مترو میشن یا از فرط خستگی ایستاده و نشسته
خوابشون برده یا هندزفری حواسشون رو به خودش پرت کرده و یا مشغول نگاه کردن به در و
دیوار و تبلیغات رنگارنگه داخل واگن ها هستن و صد البته نباید مشغولیت ثابت مترو
سوارها یعنی بلوتوث بازی و اس ام اس بازی رو نادیده گرفت به هر جهت من فکر میکنم
اگر کسی وارد واگن بشه و وسط اون بمیره (دور از جون شما) بعیده کسی به دادش برسه
مگر اینکه جسد بنده خدا سد راه مردم بشه و مزاحم با عجله پیاده شدنشون ؛ بگذریم
!
و خوب کسایی هم هستن که دونفره و یا چند نفره وارد مترو شدن و وضعشون فرق چندانی
با دسته ی قبل نداره و نهایتا توجهشون به هم جمعه نه به دیگران . بالاخره زندگی
مدرن هیچ فایده ای که نداشته باعث شده مردم دیگه تو کار هم فضولی ! نکنن حتی اگه
طرف مرده باشه !!
نکته ی بعدی و بدی که بعد از ورود به مترو خیلی خیلی واضحه یه جور احساس سردی و
تنهاییه که در واقع همین حالت انگیزه ی من شد برای نوشتن این یادداشت . تمام نکات
قبلی و نکات دیگه ای که در ادامه یه برخی از اونها اشاره خواهم کرد یه طرف و این
حالت تنهایی یه طرف نمی دونم باید این رو به دلیل روحه فردانگارانه و اومانیستی بشر
حاظر بدونم که در ابزار های ساخته ی دستش هم متجلی شده و یا ...
این احساس ماشین زدگی که هیچ جوری با روح من و فکر میکنم اکثر ما شرقی ها سازگار
نیست وقتی پاتو میزاری تو ایستگاه مترو تو رو دربرمیگیره و خوب شاید بقیه ی مضرات
هم از همین ناشی میشه ، نمی دونم !
اما بقیه ی نکات منفی مترو رو همین جور فهرست وار میگم تفصیلش رو خودتون خوب
میدونید :
ما توی مترو نمازخونه نداریم ! اصلا بنظر شما بهش نیازم داریم ؟
واگن های متروی مخصوص خانم ها کفاف جمعیت اونها رو نمیده و خوب مخصوصا در ساعات
شلوغ برای این قشر از استفاده کنندگان مشکلات عدیده ای رو به بار میاره خصوصا اون
دسته ای که هنوز به ارزشها و اصول اخلاقی و دینی پایبندن ! اختلاف طبقاتی که خیلی
واضح از روی ایستگاههای مترو قابل تشخیصه شاید نتیجه ی چیزه دیگه ای باشه اما در
این وسیله ی حمل و نقل بشدت آَشکار و آزاد دهنده است ! حتما ایندفعه به چهره ی
افرادی که تویه ایستگاههای شوش و مولوی و ... پیاده میشن توجه کنید و به نگاه بقیه
به اونها اگر نگاه بکنن !
بگذریم ، این هم تجربه ی یه شهروند نه چندان مدرن بود از تجربه ی مدرن متروسواری
...
والسلام علی من التبع الهدی