سکه زندگی دو رو دارد
" این یادداشت در اصل برای ششمین شماره دوره جدید ماهنامه سوره اندیشه نگاشته شده است "
برخی معتقدند تغییر در سبک زندگی، تغییر در ظاهر حیات مردمان است و تغییر در ظواهر حیات بدون تغییر بواطن آن، راه به مقصود نخواهد برد. بنابراین در عوض پرداختن به سبک زندگی باید به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آنجا را آباد کرد که اگر چنین شد، سبک زندگی نیز خود آباد خواهد شد.
تفکیک میان ظاهر و باطن حیات، البته شواهدی در معارف دینی ما نیز دارد، اما آنچه این نحوهی برخورد با مسئله را متفاوت میسازد، اولاً تلاش برای نشان دادن یک تقابل عینی و واقعی میان ظاهر و باطن حیات است، و ثانیاً اعطای یکسره یِ سهم تاثیرها به یکی و موثر دانستن دیگری به تنهایی .
درست است که حیات، ظاهری دارد و باطنی، اما هیچگاه ظاهر حیات جدا و منفک از باطن آن نبوده است، و مگر این همه سفارش به عمل صالح ( که جلوه ی ظاهری حیات مومن است ) به مثابهی اولین قدم طهارت باطن و نفس چیزی جز معنای یگانگی این دو را میرساند؟ این تفکیک اگر هم در مأثورات دینی ما وجود دارد جز برای نشان دادن هدف غایی حیات دنیوی که قرب الی الله است، نمیباشد، چرا که جز نفس بشر، استعداد قرب حضرت حق را دارا نیست، پس کوشش در فربه نمودن حیات دنیوی نتیجهای جز خسران نخواهد داشت ! در این میان، برقرار کردن تناظر میان باطن و ظاهر با مؤثر و متأثر صحیح نیست، که، ظاهر و باطن در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر میگذارند و هم از یکدیگر تأثیر میپذیرند. به بیان دیگر، ظاهر و باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول آن دیگری و تحول آن، تغییر این است.
مثال بارز این ارتباط دو سویه، تأثیر طهارت جسم بر نحوه و نتیجه تعقل است. و اساسا شریعت ما، کجا با طریقت جدایی داشته و کی این دو از حقیقت مجزا بودهاند؟ این همانی این مراتب، وجهی دیگر از حقیقت واحد حیات است که جلوهای از ذات احدیت است. و انسان موحد، جز توحید نمیبیند، چه در مقصد حیات چه در مبداء آن و چه در صورت آن.
تقوی که اولین و آخرین توصیهی تمام انبیاء و ائمه (علیهم السلام) و اولیاء الهی بوده است، در مراتب عالیه که سرشار از وجوه معنوی و باطنی است باز هم با عمل و زندگی تنیده است و پر واضح است که حتی همان وجوه باطنی نیز پایی در فکر ما و پایی در ذکر ما دارند.
توقع تحول رحمانی در نفس بشری که حیات روزمرهاش در گرو تعلقعات شیطانی است توقعی بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نمودهاند، اما این تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ و البته سوال مهم تر آنجاست که ما اساساً این تقدم و تاخر زمانی را از کجا آورده ایم و برای چه میخواهیم ؟
ظاهر و باطن با هم تحول میپذیرند و بر هم اثر میگذارند؛ بنابراین سودای تحول سبک زندگی انسان نتیجهای جز تغییر نسبتهای نفسانی او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امری گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد.